فرهیختگان: چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد ولی هیچ کاندیدایی نتوانست در دور نخست، پیروز انتخابات شود تا انتخابات به دور دوم کشیده شود. گرچه انتظار میرفت انتخابات به دور دوم کشیده شود اما پیشبینی اینکه چه کسانی در دور دوم رقابت خواهند کرد، کمی سخت بود.
نظرسنجیها اگرچه در تعیین میزان مشارکت دچار خطا شدهاند اما توانستهاند بهدرستی تعیین نتیجه انتخابات در دور دوم را پیشبینی کنند. این روزها بحث داغ، تحلیل شیوه رایدهی و چرایی رایدهی مردم به کاندیداهاست. فضای علمی و آکادمیک هم دهههاست درباره انتخابات و رفتار رایدهی و نوع برخورد مردم با همهپرسی به تحقیق پرداخته و کتابهای اگرچه نهچندان زیاد اما مفیدی در این باره منتشر شده است.
انتخابات سازوکاری است که مردمسالاری از طریق آن عمل میکند. مفروض نظامهای سیاسی دموکراتیک این است که انتخابات مشروعیت میآورد؛ صاحبان قدرت را بر مسند مینشاند؛ همچنین گزینش و انتخابات، زمینه نمایندگی تودهها و مداخله عموم مردم در سیاست را مهیا میکنند.
انتخابات کنشی ادواری نیز هست، زیرا در دموکراسیهای نهادینه، انتخابات بهمنزله شکلی از رفتار سیاسی شهروندان، شمار زیادی از آنان را در سررسیدهای منظم زمانی دور هم جمع میکند. اهمیت سرنوشتساز این رویه در این است که درعینحال که حکومتکنندگان را برمیگزیند، به آنان مشروعیت نیز میدهد. به عبارتی میتوان گفت همه دموکراسیهای مدرن بر مبنای نمایندگی عمل میکنند.
مفروض نخستین تحقیقات رفتار رایدهندگان این بود که آنها از آمادگی اندکی برای مواجهه با پیچیدگیهای سیاست برخوردارند، درنتیجه رایدهندگان بر عوامل میانبر و واسط مثل گروههای مرجع یا راهنما یا وفاداریهای حزبی اتکا میکنند تا تصمیمگیری سیاسی را سادهسازی و رفتار فردیشان را هدایت کنند.
درخصوص فهم رفتار رایدهی، یکی از محققان دو نوع رویکرد مهم را تمیز داده که در رقابت با یکدیگر رشد کردهاند؛ نخستین رویکرد تبیین دترمینیستی یا جبرگرایانه در رفتارهای انتخاباتی است که درباره تاثیر گروههای عضویت یا روابط متقابل میان اشخاص در تولید و بسیج ترجیحات انتخاباتی تاکید میکند و سعی دارد برخی عوامل موثر و تعیینکننده بر جهتگیریهای رایدهندگان از قبیل گرایش مذهبی، پایگاه اجتماعی، هویت حزبی، باورهای ارزشی و... را شناسایی کند و رویکرد دوم، برعکس به تبیین فردگرایانه رفتارهای انتخاباتی گرایش دارد و طبق آن، رای دادن یا ندادن نتیجه ارزیابی و محاسبهای است که رایدهنده برحسب انتظارها و پیشنهادی که در صحنه انتخابات به او عرضه میشود، اقدام میکند.
در رفتار رایدهی، متغیرهای اجتماعی اثرگذار بر رفتار شهروندان مانند پایگاه اقتصادی- اجتماعی یا طبقاتی، شدت و جهت دینداری و مختصات مذهبی، شناسهها و تعلقات قومی، طایفهای و نژادی، جنسیت و گستره ژرفای شبکهها و پیوندهای اجتماعی آنان، همبستههایی مهم محسوب میشوند. نویسندگان با علم به اینکه همبستههای سطح فردی و جمعیتشناختی کنش رایدهی مانند سن، سواد، زادبوم و... درکنار متغیرهای نگرشی از قبیل حس وظیفه و تعهد مدنی، اثربخشی و علاقهمندی سیاسی اثر انکارناپذیری بر رفتار رایدهی دارند، اما در این کتاب تمرکز بحث را بر متغیرهای جامعهشناختی شامل متغیرهای دینداری، رسانههای گروهی، شبکههای اجتماعی، طبقه، جنسیت و قومیت نهادهاند.
نقش دین، دینداری و سازمانهای دینی بهمثابه یکی از راهنماهای حیات سیاسی انسانها قدمتی به تاریخ بشریت دارد که البته در مسیر تاریخ طولانی خود، نوسان و تحولاتی ژرف را تجربه کرده است. رنسانس، جنبش روشنگری، تشدید فرآیند نوسازی، سکولاریزاسیون، انقلاب صنعتی و بعدها ورود جوامع پیشرفته صنعتی به مرحله پساصنعت، همگی به درجات متفاوت بر رابطه دین و نیروهای دینی بر زندگی سیاسی، بهطور عام و رفتار سیاسی رایدهی شهروندان، بهطور خاص تاثیر گذاشتهاند.
با تعمیق و گسترش امواج سکولاریسم در پهنه جهان، این باور بهشدت شیوع پیدا کرد که سکولاریسم و مدرنیته، مهر پایانی بر نقشآفرینی دینی در حیات سیاسی جوامع خواهد نهاد اما گذشت زمان نشان داد که این تاثیر خطی نبوده، بلکه خود از عوامل چندی مانند ساختار و بنیانهای فرهنگی جوامع، ماهیت و محتوای تعالیم و آموزههای دینی، سطح نوسازی اقتصادی و اجتماعی، چگونگی رابطه تاریخی نهاد دین و دولت، میزان سازمان یافتگی گروههای دینی، ماهیت رهبری دینی و بافتار روابط دینداران با یکدیگر یا رهبران دینی تاثیر میپذیرد.
یافتههای تحقیقات در این زمینه نشان میدهد پیوند بین طبقه و رفتار انتخاباتی، موضوعی ثابت و پایدار نیست، بلکه از دورههای گوناگونی گذشته است. بر این اساس، سالهای پس از جنگ جهانی دوم را میتوان عصر طلایی پیوند بین طبقه و رفتار رایدهی نام نهاد؛ اما دهه آخر قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم، کاهش نفوذ طبقه بر رفتار انتخاباتی را روایت میکند. چنین موضوعی به معنای گسست کامل این دو متغیر نیست، بلکه بسترمندی و زمینه پروردگی رفتارهای انتخاباتی منجر به نوسان رابطه طبقه و رفتار رایدهی در یک جامعه و دوره و پیوند پایدار آنها در دوره و جامعه دیگر میشود.
موضوع نسبت جنسیت و مشارکت انتخاباتی، موضوعی نسبتا جدید است که در دهههای اخیر بهعنوان یکی از الگوهای تحلیلی رفتار انتخاباتی مطرح شده است. این متغیر با وجود تازگی در تحلیل مشارکت انتخاباتی با فراز و نشیبهای گوناگون همراه بوده است. در حالی که الگوی کلاسیک طی دهههای 1950 و 1960 م. بر شکاف ذاتی جنسی در مشارکت انتخاباتی تاکید داشت. دهه 1980 طلیعه نوینی از شکاف جنسی را نوید داد که ایستارهای سیاسی و رفتار رایدهی زنان و مردان، متحول و حتی معکوس شده است؛ به بیان دیگر رشد منابع در دسترس زنان و بازشدن تدریجی ساختارهای قدرت سیاسی منجر به گذار زنان از راستگرایی دهه 1950 و 1960 به چپگرایی دهه 1980 شده است؛ اما طی دهه 1990 و 2000، رویکرد نوینی ظهور کرد که مدعی فرسایش شکاف جنسی در رفتار رایدهی در اثر تحولات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.
متن کامل گزارش سیدحسین امامی را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.