• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۳-۰۳-۰۶ - ۲۳:۴۶
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0
حکمت‌الله ملاصالحی، استاد دانشگاه تهران مطرح کرد:

فردوسی و مانایی ایران

دو سده و نیم پیش‌ مساله‌ها و مباحثی از این دست و از این جنس، در میان ایرانیان آن زمان، اینکه ایران چگونه ایران شد، ایران چگونه ایران مانده است، ایرانی بودن محمل چه معنایی است، هویت ایرانی چیست و چگونه هویتی است، مطرح نبود. موضوعیت نداشت. مساله نبود. مورد‌بحث نبود. ضرورت طرح و بحثش احساس نشده بود.

فردوسی و مانایی ایران

متن زیر سخنرانی حکمت‌الله ملاصالحی، استاد باستان‌شناسی دانشگاه تهران در آیین بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است که 25 اردیبهشت ماه در پژوهشکده وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی تحت عنوان «ایران چگونه ایران مانده است؟»‌ ایراد شد. 

ذهنیت آن زمان ضرورت طرح چنین پرسش‌ها و مساله‌ها و بحث‌هایی را احساس نکرده بود و اوضاع تاریخی آن زمان طرح چنین مساله‌ها و بحث‌ها و گفتمان‌هایی را اقتضا نمی‌کرد. به هر روی هر روزگاری مقتضیات و ملزومات خاص خود را دارد. برای بسیاری از جامعه‌ها و جمعیت‌های سیاره زمین نیز مساله‌ها و بحث‌ها و گفتمان‌هایی از این دست و از این جنس دست‌کم با زمینه ذهنی و فکری و تاریخی بیش و کم مشابه با ما ایرانیان آن زمان، درباره گذشته تاریخی و عقبه فرهنگی و پیشینه اجتماعی و هویت قومی و ملی خود، شناخته شده و مطرح نبود و موضوعیت نداشت. آنها هم، چونان ما ایرانیان آسوده‌خاطر از چنین ذهنیتی، فارغ از چنین گفتمان‌هایی که مدرن است و برآمده از تحولات دنیای مدرن، زندگی می‌کردند و بازیگران تاریخ خود بودند و آفرینندگان سرگذشت تاریخی و فرهنگی خود. اینک بازیگران و تماشاگران دیگری بر صحنه‌اند. بازیگران و تماشاگرانی متفاوت از گذشته. شمار تماشاگران بسیار است و بازیگران بر صحنه اندک و کارگردانان پشت‌صحنه اندک‌تر. کارگردانانی که با بازیگران‌شان، تاریخ و فرهنگ و نحوه زندگی و ذهنیت جمعیت‌های میلیاردی سیاره زمین را که تماشاگرانند و مصرف‌کنندگان فرآورده‌های مرغوب و نامرغوب‌شان، رقم می‌زنند و به هر سوی که بخواهند و به هر جا و هر گاه و به هر میزان که بتوانند، ذهن و فکر و عقل و حس و هوش تماشاگران‌شان را می‌کشانند و می‌رانند. 
باری و به‌هرروی عالم جدید، عالم انسان و تاریخ و فرهنگ دیگری است. جامعه و جهانی بسیار متفاوت و به نحوی بی‌سابقه متمایز از همه روزگاران گذشته. متفاوت و متمایز اگر نگوییم از هر نظر بی‌هیچ تردید از جهات بسیار، متفاوت و متمایز از روزگاران گذشته. جامعه و جهانی که سنگ آسیابش بر مدار تاریخ و اندیشه تاریخی‌ می‌گردد و می‌چرخد. انسانش به طرز اغراق‌آمیز تاریخی شده و تاریخ‌اندیش است و زمین‌گیر و بی‌آسمان. سنگ آسیابی که آسیابانش هم تاریخ است و همه چیز شتابان بر مدار تاریخ در گردش و چرخش است. برای آغازین بار در مقیاسی سیاره‌ای و انسان‌شمول جمعیت‌های میلیاردی سیاره زمین -حتی منزوی‌ترین فرهنگ‌ها و جامعه‌ها و جمعیت‌های روزگار ما- وارد تاریخ شده‌اند و حاشیه‌نشینان دیروز تاریخ اینک، در میانه آوردگاه‌های تاریخ ایستاده‌اند. هیچ فرهنگ و جامعه و جمعیتی، هیچ گروه و طبقه و نهاد اجتماعی، هیچ سنت اعتقادی و آموزه‌ای، دیگر ایمن و آسوده‌خاطر از روند شتابناک و نفسگیر تاریخی شدن نبوده و نمانده و نیست. تمدن دوره جدید تاریخی‌ترین و جهانی‌ترین همه تمدن‌ها در تاریخ بشر است که از سر می‌گذرانیم. 
کمتر جامعه‌ای را می‌یابید؛ پس از به پا خاستن طوفان تحولات عظیم تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و علمی و فنی سده‌های اخیر در منطقه‌های غربی تاریخ، زیر آسمان سنت‌ها و ارزش‌ها و باورهای خود چونان گذشته زیسته و بر زمین تاریخ و فرهنگ خود کام و گام برگیرد. فاصله و فراق میان انسان روزگار ما و آن سنت‌ها و باورها و نظام‌های ارزشی و فکری و آن نحوه زندگی چنان ژرف است و آنچنان بازگشت‌ناپذیر که هر تلاشی در هر جای سیاره زمین به سوی بازگشت به بهشت گمشده آن سنت‌های اعتقادی و نظام‌های ارزشی سرش به سنگ و صخره خورده و متلاشی شده است. دوره جدید، همه تاریخ‌ها را اعم از بومی و رومی، شرقی و غربی به چالش و بازخوانی‌های گسترده و بی‌سابقه فراخوانده است. 
پرسش‌های ما ایرانیان نیز از ایرانی بودن خود از هویت ایرانی خود از جامعه و جهان ایرانی خود از عقبه تاریخی و فرهنگی و پیشینه مدنی و معنوی خود در همین چهارچوب و در بستر همین قیامت بازخوانی‌های تاریخی و باستان‌شناختی و علمی و فلسفی دوره جدید مطرح و دامن زده شده است. آن تجربه‌های زیسته، زنده و گرم و بی‌واسطه و نسبت به حضور با آن سنت‌ها و ارزش‌ها و باورها و میراث‌ها در دنیای مدرن جایشان را به موزه‌های دنیای مدرن داده‌اند و بازار انواع بازخوانی‌ها و هویت‌خواهی‌ها و هویت‌سازی‌های جعلی هم بسیار گرم است و خریداران فرآورده‌های بنجل نیز بسیار.  در گذشته هیچ جامعه‌ای برای صیانت از مواریث تاریخ و فرهنگ و آثار باستانی خود موزه بنیاد نمی‌نهاد. باستان‌شناسی و باستان‌شناسان به مفهوم مدرن در میان فرهنگ‌ها و جامعه‌ها و جمعیت‌های پیشامدرن شناخته‌شده نبود. کشف باستان‌شنان شناختی تاریخ از دستاوردهای تمدن مدرن است. تمدنی که فاصله و فراقش با مواریث تاریخ و فرهنگ بشری بس ژرف است و بس عظیم و بی‌سابقه. تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی ما نیز شتابان و شتاب گرفته و نفس‌گیرتر از پیش همچنان در بستر خیزش طوفان رخدادها و تحولات تمدن دوره جدید به‌طور مقدر و اجتناب‌ناپذیر ره می‌سپارد و در حرکت است. جامعه و جهانی که هنوز آمادگی مواجهه جدی و اصیل و واقعی و خردمندانه و هوشمندانه با رخدادها و تحولاتش را نداریم. غفلتی که برایمان بسیار پرهزینه بوده است و پرخسارت. 
وقتی از تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی که در ذیل نام ایران و در ذیل صفت ایرانی سخن می‌گوییم؛ به دلیل غفلت تاریخی که گریبان‌مان را گرفته است به دلیل فقر و فقدان آشنایی و آگاهی از تحولات دنیای مدرن؛ نه می‌دانیم و نه می‌فهمیم درباره چگونه اقلیم و عالمی سخن می‌گوییم. چون تجربه طرح چنین پرسش‌هایی را نداشته‌ایم. چون برایمان در گذشته مساله نبوده است. نمی‌توانیم با چنین نحوه نگاه و رویکرد یا رجوع به مواریث خود و بازخوانی‌شان نسبت برقرارکنیم؛ البته نسبتی واقعی و راستین. نه موهوم و هذیان باور.  ایران که یک نام نیست. مفهوم ایران لقلقه زبان نیست. اسم و صفت ایران و ایرانی که در برهوت برساخته نشده است و مصادیقش هم در برهوت و در عدم پدید نیامده‌اند. در عدم هم استمرار نیافته‌اند. سخن در باب این اسم و آن صفت انتزاعی و بی‌مصداق هم در میان نیست و مناقشه هم بر سر این یا آن مفهوم نیست. سخن در باب یک جهان مصادیق و مدلول‌های رنگارنگ است. سخن و بحث درباره و بر سر یک جهان تاریخ، یک جهان حیات مدنی و معنوی، یک جهان مواریث فرهنگی مشترک و دیرینه و دیرپای ملک و ملت و مردمی است که از هزاره‌های پیش از تاریخ تا اینک و اکنون و این زمان، در جغرافیای سرزمینی و تاریخی هرچند رنگارنگ، هر‌چند باز اما واحد و خاص کنار هم زیسته‌اند و دوران به دوران تاریخ و فرهنگ و زیست اقلیم و عالم و میراث مشترک خود را پدید آورده‌اند. رنگارنگی و اشتراکات در وحدتی کم‌نظیر. پیوستگی و پیوندی ناگسستنی و دیرینه و دیرپا. اتفاقا معجزه ایرانیان چونان یونانیان در همین پیوستگی و مانایی دیرینه و دیرپا و درازآهنگ‌شان در بستر خیزش طوفان‌های سهمگین تاریخ بوده است. 

   ایرانی ماندن ایران، کاری است کارستان
اگر می‌پرسیدیم جامعه اینکاها و اولمک‌ها و مایاها و آزتک‌ها در قاره بومیان سرخپوست چگونه ماندند، پرسش ما بی‌موضوع بود و موضوعیت نداشت؛ چون جامعه مایاها و آزتک‌ها و اینکاها و اولمک‌ها دیگر وجود ندارند؛ مگر آثارشان زیر سقف و پشت شیشه‌نما جاها یا ویترین‌های عالم مدرن. حتی اگر می‌پرسیدیم مصر چگونه مصر ماند، نیز طرح پرسش بلاموضوعی را در‌انداخته بودیم؛ چون مصریان دیروز عربان امروزند و مصر یکی از کشورهای مهم و به مفهوم دقیق‌تر، مهم‌ترین و پرجمعیت‌ترین کشور عربی مسلمان است، اما اگر پرسیده می‌شد یونان چگونه یونان مانده است؛ طرح پرسش و مساله تاریخی مهمی را درانداخته‌ایم. یونانی ماندن یونان، معجزه یونانی است. ایرانی ماندن ایران نیز در یک جغرافیای باز و بی‌حصار و مهاجرپذیر و مهاجم‌ریز و حادثه‌خیز یقینا کاری بوده است کارستان و اعجازی بس بزرگ. 
تقدیر تاریخ مردمان سرزمینی که به یونانش می‌شناسیم نیز چونان تقدیرتاریخ ما ایرانیان در جغرافیای طبیعی و سرزمینی باز و بی‌حصار و مهاجرپذیر و حادثه‌خیز و مهاجم‌ریز از هزاره‌های پیش از تاریخ، رقم خورده است. سرزمینی رنگارنگ از اقوام مختلف و متفاوت. شرقی و غربی، شمالی و جنوبی، بومی و رومی. به‌رغم اینها همه یونان همچنان یونان است و یونانی مانده است. همانقدر که هومر طلوع‌گاه و نقطه حرکت و عزیمت و افق‌گاه جهان هلنی است و با دست و دامنی پر از اسطوره‌ها و ایزدان و قهرمانان روزگار دیرینه و دیرپای میراث قهرمانی مردمی که از هزاره‌های پیش از تاریخ در آن جغرافیای خاص می‌زیسته‌اند؛ گام در آوردگاهی عظیم می‌نهد و حماسه مردمی را می‌آفریند و می‌سراید و کاخ پرشکوهی را با زبان هلنی‌اش بنیاد می‌نهد که تا امروز و اینک و این زمان یونانیان در فضای آن هر بار با زبان‌خوانی نو زندگی کرده و پیوستگی تاریخی خود را پاس داشته و حفظ کرده‌اند؛ جایگاه زرتشت پیامبر در تاریخ ما و متعاقبا فردوسی چنین است. بس عظیم و بس بی‌بدیل. زرتشت طلوع‌گاه تاریخ نبوی ما و نبویت فرهنگ و دیانت و معنویت ایرانیان است و فردوسی خیزشی بس عظیم در آگاهی ایرانیان و حساس و بیدار کردن و به حضور فراخواندن حس ایرانی بودن در آن چونان یک ملت به هر دو معنا هم نبوی هم ایرانی، در روزگاری که سنبه تحقیر و توهین و تحریف و تعرض و تخریب تاریخ و فرهنگ و زبان و مواریث مدنی و معنوی ایرانیان آن چنان پرزور و پرقوت بود که خطر محو و نابودی آن سخت و سهمگین و سنگین در کمین بود. ملتی در میانه گسل بود، با برآمدن فردوسی در کرانه‌گذار ایستاد. برآمدن و جنبش و خیزشی عظیم در روزگار عسرت و غربت و سرگشتگی غم‌انگیز ایرانیان و بی‌رنگ و رمق شدن حس ایرانی بودن و تاریخ و فرهنگ و فرزانگی و حکمت و خرد ایرانیان. خیزشی بی‌نظیر و بی‌بدیل در روزگاری هول‌انگیز و غم‌انگیز برای ایرانیان که رشته اتصال و حلقه پیوند و پیوستگی ستبر میان میراث حکمت و خرد و فرهنگ و فرزانگی و نبویت عهد باستان ایرانی با ایران در عهد و عصراسلام و قرآن و نبویتی که فروغش از منطقه‌های جنوبی تاریخ بر سرزمین ایران می‌تابید. 
برآمدن فردوسی در آن روزگار عسرت و غربت و گسل‌گاه ژرف تاریخی، برآمدن فروغ فرهنگ و فرزانگی ایرانیان بود و فراخواندن میراث اندیشه و حکمت و خرد غنی و پرمایه عهد باستانی که نقش و سهمی به غایت تعیین‌کننده و بی‌بدیل در فراهم آمدن و مستعد شدن زمینه و هموار شدن راه به‌سوی ارتباط و نسبتی راستین و ژرف و اصیل با کلام و پیام قرآن و دیانت و معنویت و نبویت و اسلام داشت. اینچنین با فردوسی بزرگ ایرانیان با دست و دامنی پر و گشوده از میراث نبوی و حکمت و خرد و فکر و فرهنگ و فرزانگی عهد باستانی خود و پیشینه‌ای غنی و پرمایه از علم تفسیر کلام مقدس و کلام و اصول و فقه و فقاهت عهد باستانی به دیانت اسلام و کتاب و کلام و پیام قرآن متشرف شدند. این چنین فردوسی و نامه شهریاری حکمت و خرد و هنر و هنرمندانگی و فرهنگ فره و فرزانگی عهد باستانی ایرانی او رشته اتصالی استوار و ستبر شد با نبویت و دیانت اسلام و قرآن. رشته اتصالی راستین و اصیل و واقعی و ستبر میان دو سنت و میراث نبوی. خویشاوندی میان دو سنتی که ریشه‌ای و سرچشمه‌ای بود. فردوسی شانه‌به‌شانه خیزشی عظیم و ژرف در آگاهی ایرانیان، خیزش و رستاخیز عظیم و بی‌بدیل دیگری را نیز به پا کرد. خیزش و رستاخیزی عظیم و بی‌نظیر و بی‌بدیل تا این زمان در زبان فارسی. آن سروده‌ها و نغمه‌های نرم و پرلطف و ملیح «بوی جوی مولیان و یاد یار مهربان» رودکی‌سمرقندی در کمتر از یک‌سده سر از سروده‌های پرقوت و قیام و پرغیرت و سرور و پرشور و شورانگیز فردوسی بزرگ به زبان فارسی برکشید. چنان قوتی در جان زبان فارسی دمید و چنان چراغش را فروزان کرد که همچنان در فروغش پس از یک‌هزاره زندگی می‌کنیم. اینجا و در این آوردگاه سخت و سنگین و سهمگین تاریخی نیز فردوسی مسلط‌تر و مجهزتر و مهیاتر و دلاورانه‌تر از پیش با یک جهان میراث شهریاری و پهلوانی و پهلوانانش به میدان آمد. سرفراز و پیروزمند آوردگاه را پشت سرنهاد. کاری کرد کارستان. اثری آفرید بی‌بدیل. اکسیر و عصاره و باده برگرفته از یک جهان تاریخ و فرهنگ و میراث اندیشه و اندیشوری و حکمت و خرد و فرزانگی و هنر و هنرمندانگی و اسطوره و حماسه پهلوانی و آداب و ادب و اخلاق و میراث نبوی و آیین شهریاری عهد باستانی ایرانیان را در میخانه هنر و هنرمندانگی در کام و در جان 60 هزار بیت سرود و ریخت و کاری کرد کارستان و اثری آفرید مانا و پرمغز و نغز و زنده و گرم و جانبخش و توانبخش. پر از دانایی و توانایی. مانا و جاوید:
ز گیتی دو چیز است جاوید و بس/ دگر هرچه باشد نماند به‌کس
سخن گفتن نغز و کردار نیک/ نگردد کهن، تا جهان است ریک
به‌صراحت و بی‌اغراق عرض می‌شود، نقش و سهم آن میراث نبوی و نبویت و حکمت و خرد و دیانت و معنویت و فقه و فقاهت و سنت کلامی و تفسیری عهد باستان ایرانی نبود؛ تمدن عهد و عصری که در ذیل تمدن اسلامی می‌شناسیم و تعریفش می‌کنیم؛ چه‌بسا هیچ گاه این چنین فراخ در شرق وغرب جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما پرمایه و غنی از حکمت و فکر و فلسفه و عرفان و اشراق و سنت و میراث فقه و فقاهت و کلام و تفسیر و هنر و هنرمندانگی، ذوق و زیبایی دامن نمی‌گشود و دامن نمی‌گسترد و شکوفان نمی‌شد و نمی‌بالید. 
باری در هنر اصل و قاعده‌ای هست که در فلسفه هنر و زیباشناختی گفته می‌شود: اقتصاد یا قناعت هنری (Economy of art) یا اقتصاد و قناعت استحسانی یا زیباشناختی (Aesthetic economy)، یعنی هنرمند به مدد حداقل زمان یا مکان یا ماده‌ای که در اختیار دارد، میناگری و کار کارستانی که هنرمندانه و کیفی، روی ماده و در زمان و مکان محدود و معینی که در کفش است می‌کند؛ سعی می‌ورزد هنرمندانه حداکثر استفاده را ببرد و اثرش را در کمال مطلوب خلق کند، یعنی حداکثر استفاده و قناعت در ماده، مکان و زمان و البته در کلام. 
ریختن یک جهان تاریخ و فرهنگ، حکمت و خرد هنر و هنرمندانگی. ذوق و ذائقه زیباشناختی، یک جهان تاکستانی رنگارنگ از اسطوره‌ها و پهلوانی‌‌ها و پهلوانان و تاریخ شهریاری و آداب و ادب و اخلاق شهریاران و شهریاری یک ملت در پیکر 60 هزار بیت، در پیکر چندده هزار واژه، آن هم با گزینش هوشمندانه و هنرمندانه خوش‌صوت و خوش‌آهنگ و موسیقایی‌ترین واژه‌ها به زبان فارسی که از موسیقایی‌ترین زبان‌ها در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ماست در قامت یک اعجاز بوده است. هرچند نه از جنس و سنخ پیامبرانه اما بی‌تردید از جنس سنخ اعجاز شاعرانه. ارسطو در کتاب در باب شاعرانگی‌اش شعر را هم مهم، هم فلسفی‌تر از تاریخ دانسته و فهمیده و تفسیر کرده است. فهمی عمیق و تفسیری همچنان درخور تأمل و اعتنا. تاریخ تاکستان‌های رنگارنگ از سرگذشت رخدادها و دگرگونی‌ها و دگرگشت‌های جامعه و جهان بشری ماست. مورخان به هر میزان در روایت و تحلیل روند رخدادها و وقایع اتفاقیه تاکستان‌های رنگارنگ گذشته، ریزبین‌تر و تیزاندیش‌تر، مورخ‌تر. هنر به معنی الاعم و شعر به معنی الاخص، باده برکشیده و برگرفته از تاکستان‌های رنگارنگ تجربه‌های زیسته جامعه و جهان بشری ما از هر جنس و سنخ و نوع و طور قسم است. از این منظر کلیت و جامعیتش بیش از تاریخ و مورخی است. فردوسی چونان دماوند ستبر و استوار با قامتی بلند بر فراز سنت و میراث شعر و شاعرانگی نه‌تنها ما ایرانیان که سنت و میراث شعر و شاعرانگی جهان ایستاده است. 
باری و به‌هرروی منطقه‌های شرقی ایران بیش از آنکه شرق طبیعی و جغرافیایی تعریف شود؛ طلوع‌گاه تاریخ ما ایرانیان تعریف می‌شود. شرقی که خراسان هم گفته می‌شود، یعنی آنجا که خورشید سر برمی‌کشد. طلوع‌گاه تاریخ نبوی ما و افق‌گاه تاریخ اندیشه و خرد و حکمت و فلسفه و عرفان و شعر و ادب ما ایرانیان است. فردوسی چشم و چراغ فروزان چنین سنت و میراثی است، البته و صدالبته پیشگام و پیشتازتر از هر حکیم فرزانه و شاعر وعارف و فیلسوف و اندیشمند دیگری در یک هزاره و نیم اخیر تاریخ و فرهنگ ما ایرانیان.  کوتاه سخن آنکه در دو سده اخیر ما در مواجهه با تحولات دنیای مدرن و چالش‌ها و تنش‌های تاریخی و سیاسی و فکری و فرهنگی و اجتماعی که از سرگذرانده‌ایم همه گواهی می‌دهند که میراث‌داران و سنگربانان هوشمند مواریثی که بر آن تکیه زده‌ایم، نبوده‌ایم. 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار