بازخوانی یک تجربه‌نگاری در تولید سریال؛
کتاب «‌سینما و من» تجربه‌نگاری مهدی فخیم‌زاده است و حاوی اطلاعاتی که مختصات ساخت یک سریال مهم تاریخی- مذهبی را در اواخر دهه 70 نشان می‌دهد؛ دوره ریاست علی لاریجانی بر تلویزیون و سال‌هایی که تازه مرکز ‌سیمافیلم‌ فعالیتش را آغاز کرده بود.
  • ۱۴۰۳-۰۲-۳۱ - ۰۴:۵۵
  • 00
بازخوانی یک تجربه‌نگاری در تولید سریال؛
«ولایت عشق» چگونه ساخته شد؟
«ولایت عشق» چگونه ساخته شد؟

آنچه می‌خوانید روایت مهدی فخیم‌زاده از تولید سریال ولایت عشق است.
یکی از اساسی‌ترین مشکلات فیلمسازی درباره زندگی معصومین(ع) عدم حضور آن بزرگواران روی صحنه نمایش است. مشکل رو با آقای حیدریان در میان گذاشتم، گفت: «حرفت منطقیه، ولی فرض کن با شورای تاریخ اسلام و آقای لاریجانی و مراجع صحبت کردیم و گفتن منع شرعی نداره، برید و چهره امام رو نشون بدید، تو حاضری این کارو بکنی؟»
جوابی نداشتم، ادامه داد: «کی می‌خواد نقش امام رو بازی کنه؟ کی می‌تونه بازی کنه؟»
بازم جوابی نداشتم، ادامه داد: «اگه فردا هنرپیشه‌ای که نقش امام رو بازی کرده، به هر دلیلی دستگیر بشه و زندان بیفته چی میگن؟ ما چی‌کار کنیم؟ چه جوابی بدیم؟»
اصلا به این مساله فکر نکرده بودم، گفت: «نشون دادن چهره امام رضا(ع) نه درسته و نه به صلاح. برو به همون روال سابق به کارت ادامه بده.»
از دفتر حیدریان اومدم بیرون. توی سرسرای سیما‌فیلم به خانم پروانه پرتو، مدیرتولید «تنهاترین سردار» برخوردم و ماجرا رو براش تعریف کردم. گفت: «مشکلت رو به رضاداد بگو.» رضاداد مدیر تولیدات ‌سیمافیلم‌ بود، خیلی باهاش دم‌خور نبودم، اما با ناامیدی و بی‌میلی رفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم. گفت: «ببین فخیم‌زاده، می‌دونی که تلویزیون یه شرکتی داره به اسم صبا، که برای تلویزیون کارهای انیمیشن می‌کنه.»
گفتم: «بله. می‌دونم. مسعودشاهی رئیسشه.»
ادامه داد: «به‌تازگی یه دستگاه اسکنر خیلی پیشرفته آورده که می‌تونه روی نگاتیو دخل و تصرف کنه.»
گفتم: «خب به چه دردی می‌خوره؟»
گفت: «ممکنه بشه با این دستگاه کاری کرد که چهره امام مشخص نشه.»
یکه‌ای خوردم، یه لحظه بی‌حرکت به رضاداد خیره موندم. به خودم گفتم: «راست میگه، چرا تا حالا به همچین چیزی فکر نکرده بودم؟ یاد شمایلی افتادم که توی خونه مادربزرگم به دیوار نصب شده بود، ظاهرا مربوط به یکی از معصومین بود. چهره شمایل رو با یه هاله نور گرد و دایره‌مانند پوشونده بودن.»
رضاداد با مسعودشاهی هماهنگ کرد و همون روز رفتیم و قرار شد دو روز بعد با یه دست لباس که سفید هم بود به صبا بریم. لباس رو برداشتیم، یکی از کارمندهای استودیو صبا لباس رو تنش کرد و وارد تصویر شد و یکی دوبار نشست و بلند شد و قدم زد. کارشناس خودش یک دقیقه‌ای از اون فیلمبرداری کرد و بعد گفت: «حالا دقیقا بگو می‌خوای تصویر چه‌جوری باشه؟»
گفتم: «می‌خوام نور همه صورتش رو بپوشونه، جوری که دیده نشه.»
گفت: «می‌شه. ولی اون وقت از هر جا رد بشه، باید بازتاب نور رو روی در و دیوار و صورت آدما ببینیم. این مساله کارو خیلی مشکل می‌کنه.»
گفتم: «به این فکر نکن. اصلا بازتابش‌رو نمی‌خوام. این یه جور تمهید برای حضور امام توی سریاله. اگه می‌گم نورانی باشه، برای اینه که اشاره‌ای باشه به وجود نورانی امام رضا(ع)، نمی‌خوایم قوانین اپتیک رو رعایت کنیم. مسلما تماشاچی هم متوجه این تمهید و تمثیل میشه.»
گفت: «خودت می‌دونی. من روش کار می‌کنم و دو سه روز دیگه خبر میدم.»
دو سه روز بعد خانم پرتو خبر داد که از ‌صبا‌ تماس گرفتن و گفتن تست حاضره. رفتیم. بهتر از اونی بود که فکر می‌کردم. نوار رو گرفتم و 20 دقیقه بعد با نوار توی اتاق رضاداد نشسته بودیم. رضاداد چهار پنج دفعه اون یه دقیقه رو نگاه کرد، بعد نوار رو از دستگاه درآورد و گفت: «شما همین‌جا بشین تا من برگردم.»
10 دقیقه‌ای منتظر موندیم، بالاخره دست خالی برگشت، گفتم: «آقای حیدریان نظرش چی بود؟»
گفت: «نظر نداد و نوار رو گرفت و گفت به فخیم‌زاده بگو بهت خبر میدم.»
پرتو گفت: «نظر خود شما چیه؟»
رضاداد یه مکثی کرد و گفت: «من نظرم مثبته.»
15 روز بعد رضاداد زنگ زد و گفت: «جواب نوار اومد.»
گفتم خب؟ چی بود؟
گفت: «خوبه. به کارت ادامه بده.»
گفتم: «یعنی قبول کردن که امام با این شکل و شمایل توی سریال حضور داشته باشه؟»
گفت: «بله.»
گفتم: «صداش رو هم می‌تونیم بشنویم؟»
گفت: «بله. فقط به یه شرط. حیدریان گفت بهت بگم نباید درز کنه بیرون و به روزنامه‌ها و مطبوعات کشیده بشه. کاملا چراغ خاموش، وگرنه جار و جنجال به پا میشه و مجبوریم منتفیش کنیم.»
گفتم: «نه بابا چی‌کار داریم بگیم.»
گفت: «این یه کار تازه است، تا حالا سابقه نداشته، اگر حرف و حدیث پیش بیاد نمیشه جمعش کرد.»
به شوخی گفتم: «خیالتون راحت باشه. از طرف ما درز نمی‌کنه، مگه از طرف شما درز کنه.»
گفت: «از طرف ما؟»
به شوخی گفتم: «بالاخره آقای حیدریان هم به یه کسانی نشون داده.»
گفت: «از اونایی که از این طرف دیدن دهن‌شون قرصه، مطمئن باش.»
با ذوق و شوق شروع کردم به نوشتن فیلمنامه «ولایت عشق»...
بازیگر نقش امام رضا(ع) چگونه انتخاب شد؟
از همون روز افتادیم دنبال پیش‌تولید و انتخاب هنرپیشه‌ها و بستن قراردادها. قراردادهای داوود رشیدی، اکبر زنجانپور، بیژن امکانیان، دانیال حکیمی و مریلا زارعی و بقیه هنرپیشه‌ها بسته شد و نقش مامون هم بعد از چند انتخاب و مذاکره و گفت‌وگو با فریبرز عرب‌نیا و امین تارخ و آتیلا پسیانی بالاخره به محمد صادقی رسید که انصافا هنرپیشه‌ای باکلاس و منضبط هست و با تلاش و سختکوشی بسیار، شخصیت مامون عباسی‌رو خوب به نمایش درآورد. اما مهم‌ترین دغدغه من پیدا کردن هنرپیشه‌ای بود که بتونه از عهده ایفای نقش امام‌رضا(ع) بربیاد.
این کار به چند علت دشوار بود؛ اول اینکه نباید چهره‌اش دیده می‌شد. چطور به هنرپیشه‌ای بگم در نقشی ظاهر بشه که از همون ابتدا می‌دونه چهره‌اش دیده نخواهد شد؟
دوم اینکه باید از قد و قامت مناسبی برخوردار باشه؛ قامتی که بتونه پاسخگوی ذهنیت مخاطب از معصوم بزرگوار باشه و دیگه اینکه صدای مناسب و تربیت‌شده‌ای داشته باشه. چون همان‌طور که قبلا گفتم، قرار بود این بار صدای امام شنیده بشه. پیدا کردن چنین هنرپیشه‌ای کار آسونی نبود.
به تست گریم رسیدیم. اکبر زنجانپور همراه فرخ نعمتی اومد. فرخ از دوستان قدیمی منه و از سال‌های دور با هم رفاقت داشتیم. قد بلند و رشیدی داره. قبل از انقلاب توی یکی از برنامه‌های سینمایی تلویزیون گویندگی می‌کرد. از صدای بسیار خوب، تربیت‌شده و متینی برخوردار بود، ولی بعد از انقلاب، از گویندگی دست کشید و به بازیگری رو آورد.
به محض اینکه فرخ رو دیدم، با خودم گفتم همینه، خودشه.
دست به دامن زنجانپور شدم و گفتم: «بیا بریم با هم بگیم.»
فرخ رو صدا کردیم و نشستیم و نقش امام رو مطرح کردم. با شور و هیجان گفت: «نقش امام رضا(ع)؟ چی از این بهتر!»
با شرمندگی گفتم: «ولی فرخ جان قرار نیست چهره امام دیده بشه.»
بلافاصله گفت: «مهم نیست. مهم بازی کردن یه همچین نقش مقدسیه.»
گفتم: «ولی صدات شنیده میشه.»
گفت: «شنیده بشه یا نشه اصلا اهمیتی نداره. مهم اینه که من این نقش رو بازی کنم. این برکته.»
بعد در‌حالی‌که چهره‌‌اش دگرگون شده بود و گل انداخته بود، با هیجان گفت: «این خواست خدا بوده که من امروز اتفاقی اینجا بیام و همچین نقشی نصیبم بشه.»
همون روز قرارداد بست و تا روز آخر کار، با چنان شور و هیجانی ایفای نقش کرد که همه ما شگفت‌زده شدیم... .
****
بالاخره با هر جون‌کندنی بود، سریال آماده شد و تابستان 79 یکی از شب‌های دوشنبه روی آنتن رفت. اون روز من حال عجیبی داشتم و هرچقدر به ساعت 10 نزدیک می‌شد، اضطرابم بیشتر می‌شد. نمی‌دونستم بعد از نمایش سریال چی می‌خواد بشه. همون قسمت اول، امام رضا(ع) حضور داشت و صداشون به‌وضوح شنیده می‌شد که با حاکم مدینه به‌خاطر کشتن بی‌گناهی عتاب و خطاب می‌کرد، فکر می‌کردم چه اتفاقی قراره بیفته... .
بالاخره ساعت 10 سریال شروع شد. تیتراژ پایانی به نمایش دراومد، دستی به پیشونیم کشیدم، واقعا عرق کرده بودم. موبایلم و تلفن ثابت که هر دو با هم به صدا دراومد از جا پریدم، یه نگاه به موبایل انداختم و یه نگاه به تلفن ثابت و هیچ‌کدوم رو جواب ندادم. تلفن ثابت رو کشیدم و موبایل رو خاموش کردم.
ساعت 10 صبح به انصاریان زنگ زدم و ازش راجع‌به کار پرسیدم، چطور بود؟
گفت: «خوب بود.»
گفتم: «از حاج‌حسین خبر نداری؟»
گفت: «با حاج‌حسین چیکار داری؟»
حجت‌الاسلام حسین انصاریان، واعظ معروف که ماه محرم و رمضان توی تلویزیون سخنرانی می‌کنه، برادر بزرگ انصاریان هست.
گفتم: «می‌خواستم ببینم دیده؟ نظرش چیه؟»
گفت: «نمی‌دونم اگه می‌خوای زنگ بزنم بپرسم؟»
گفتم: «آره بپرس.»
نیم ساعت بعد زنگ زد و گفت: «ندیده. گفت می‌خوام تکرارش‌رو ببینم.»
اون هفته در سکوت گذشت. دو، سه هفته بعد هم به همین شکل گذشت. یواش‌یواش معاندان و مخالفان سروکله‌شون پیدا شد، تندترین نقد در نشریه حوزه هنری چاپ شد که البته حرف حسابی نداشت.
بالاخره به قسمت دهم رسیدیم. نشسته بودم پای تلویزیون و منتظر پخش سریال بودم که برخلاف معمول، گوینده اومد روی آنتن و نامه تقدیر و تشکر آیت‌الله مکارم‌شیرازی رو از آقای لاریجانی به‌خاطر ساختن سریال ‌ولایت عشق‌ قرائت کرد. بی‌اختیار خنده روی لب‌هام ظاهر شد و زیر لب شعر رعدی آذرخشی رو زمزمه کردم؛ تیر ما هم به نشان خورد زهی سخت کمان... .

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰