مصطفی منتظر، پژوهشگر:
معنای بزرگتر در اقتصاد سیاسی
باید توجه داشت که چنین پروژههای بزرگ و گستردهای در جهان امروز، معنای استراتژیک عمیق دارند. هند با رهبری مودی عموما در چهارچوب بازی آمریکا برای مهار چین نقشآفرین بوده و حتی وقتی نفت روسیه را خرید کرده بازهم ذیل خواست آمریکا برای کنترل فروش نفت روسیه اقدام کرده است. این یعنی ایران با دادن چابهار به هند، عملا کمکی شگرف به بلوک غربی و آمریکایی کرده تا چین را کنترل و مهار کند. درواقع درست است که هند در آسیا قرار دارد اما از لحاظ استراتژیک عموما در زمین بازی غربی اقدام میکند. عموما از این جهت که این کشور مثل هر کشور دیگری، برخی بازیهای منحصربهفرد را هم در موارد استثنا برای خود داشته است. اما در این میان نکته اساسی این است که قرارداد مذکور در چهارچوب معافیت تحریمی آمریکا صورت خواهد گرفت؛ معافیتی که حتی ترامپ در میانه آن فشار عظیم تحریمی آن را لغو نکرد، یعنی این موضوع تا این حد برای آمریکا حیاتی و اساسی است تا جلوی چین در پروژه چابهار را بگیرد. اما آیا کسی توجه داشته که این معافیت صرفا برای انتقال «غذا» به «افغانستان» است؟ یعنی اساسا ارزش استراتژیک برای ایران ندارد و بیشتر نقش فریب را برای ایران بازی میکند تا چابهار را به چین ندهد و در اختیار هند بگذارد، پس اتصال شمال به جنوب یا رسیدن به آسیای میانه، سخنانی برای رسانه و نه برای واقعیت تجارت بینالمللی است.
کریدور اصلی در جنوب، کریدور فرعی در شمال
این قرارداد در شرایطی بسته میشود که آمریکا توانسته کریدور خود در جنوب خلیجفارس را راهاندازی کند؛ کریدوری که در مقابل ابتکار چین در شمال قرار است هند را به امارات-سعودی- اردن- رژیمصهیونیستی- ایتالیا و بعد اروپا متصل کند. اکنون همه میدانند خط قرمز آمریکا هرگونه کریدور شرق به غربی است که خارج از چهارچوب امنیتی خود ساخته شود. پس آنها کریدور مخصوص به خود را با دوستان خود ساختند. درواقع توافقهای عادیسازی هم برای اجرایی شدن همین کریدور پیگیری و اجرا شد و قرار بود سعودی هم به آن بپیوندد که طوفان الاقصی همهچیز را معلق کرد.
این کریدور در عرصه جهانی برای رقابت با چین طراحی شده اما رقیب منطقهای آن ایران است. سوال اینجاست که چطور میتوان از هند- که طرف اصلی این کریدور است- انتظار داشت رقیب آن در شمال را پیگیری و اجرا کند؟ عجیب سخنان وزیر راه در جلسه امضا قرارداد است؛ جایی که گفته هندیها میتوانند از ایران برای رسیدن به ترکیه و گرجستان استفاده کنند. حال اینکه کریدور جنوبی راه افتاده و اساسا مسیر جایگزین ایران برای بلوک غربی است و همچنین معافیت هندیها به آنها صرفا رسیدن به افغانستان آن هم فقط برای انتقال غذا را میدهد. اگر این سخنان عجیب دوسال پیش و قبل از رونمایی از کریدور جنوبی زده میشد، میتوانستیم آن را به عدم تیزبینی و ناشی بودن در عرصه اقتصاد سیاسی و مساله تخصصی وزارت راه ربط دهیم اما امروز و بعد از این همه داستان برملا شده، سخن گفتن از کریدور شرق به غرب برای هند آمریکایی واقعا جای تعجب دارد و باید تبیینی دیگر برای آن پیدا کنیم.
قراردادی برای نساختن
با این توضیحات میتوان فهمید معنای این قرارداد برای هندیها اتفاقا قراردادی برای نساختن چابهار است، یعنی آنها قصد ندارند رقیب کریدور اصلی خودشان در جنوب را گسترش دهند، بلکه قصد دارند آن را کور کنند. این را میتوان از حجم عددی فهمید که قرار است در 10 سال آینده در چابهار سرمایهگذاری کنند؛ عدد ۳۷۰ میلیون دلار برای 10 سال و آن هم یک بندر اقیانوسی مثل کنار گذاشتن سالی 10 میلیون تومان جهت خرید یک لامبورگینی است. برای فهم ناچیز بودن این عدد به بندر الفجیره رجوع کنید. این بندر که بندر دوم امارات حساب میشود در چندسال اخیر یک میلیارد دلار جهت گسترش زیرساخت خود سرمایهگذاری کرده و فقط در سال گذشته حدود 500 میلیون درهم معادل ۱۳۵ میلیون دلار برای مدیریت و امور اجرایی، پول خرج کرده است. این را مقایسه کنید با میانگین سالی ۳۷ میلیون دلار که هند قرار است در چابهار خرج کند. اعداد بهوضوح به ما میگوید قرار نیست چیز خاصی ساخته شود و اصل ماجرا آن طرف دریا در الفجیره پیگیری خواهد شد.
برای این امر باید به تجربه ساخت راهآهن رشت- آستارا توجه کرد؛ جایی که برخی مسئولان فکر میکردند میتوان روسها را پای کار آورد تا کریدور جنوب به شمال را از مسیر غرب دریای خزر راه بیندازد. همان زمان توضیح داده شد که روسها بهعلت ترس از تغییر مسیر این کریدور به گرجستان و تبدیل شدن جهتش به شرقی- غرب، آن را خلاف منافع ملی خود میدانند.
ولی وزیر محترم راه اصرار داشت قرارداد باید به طرف روسی داده شود. حدود ۲۱ ماه از آن قرارداد میگذرد و روسیه عملا «هیچ کاری» برای این کریدور انجام نداده است. برخی دوستان میگویند مسئول تعیینشده از طرف روسیه در این پرونده یک وظیفه محوله دارد و آن هم به نتیجه نرسیدن این کریدور است.
درحالیکه اگر آن زمان مسیر اینچهبرون- گرمسار در شرق دریای خزر به روسیه داده شده بود، احتمالا تا الان ساخته و ایران به ریل روسیه وصل شده بود. گرچه تفاوت ریل روسیه و ایران مشکل بزرگی بوده و هست، میشد در خاک ترکمنستان آن را حل کرد.
با این تجربه، میتوان گفت هند هم تلاش خواهد داشت چابهار واقعا رشد نکند و بندر اقیانوسی ساخته نشود تا امکان هرگونه بهرهبرداری برای مسیر شرق به غرب از آن وجود نداشته باشد. چیزی که آنها با ۳۷ میلیون دلار در سال خواهند ساخت صرفا به درد انتقال غذا به افغانستان خواهد خورد.
آلترناتیو مهم؛ آیا چین میتوانست؟
حال سوال اینجاست که آیا جایگزینی برای هند در چابهار وجود داشت؟ برخی دوستان بیاطلاع میگویند چون چینیها گوادر را با قراردادی بلندمدت همراه با اجازه حضور نظامی گرفتهاند، دیگر علاقهای به چابهار نداشتند. این یک اطلاع قطعی است که چینیها برنامه و منابع خود برای چابهار را آورده بودند. آنها تجربه بنادر بسیار نزدیک به هم اما متصل و با کارکردهای مختلف را در کشور خود داشتهاند و میتوانستند این کار را با گوادر- چابهار انجام دهند اما متاسفانه به طرح آنها بیتوجهی شد. دقت کنید این بیتوجهی صرفا به یک امر ساختوساز ساده محدود نمیشود که حالا از دست رفته باشد، بلکه معنای بزرگتری از همراهی ایران با بلوک غرب در کنترل چین را به همراه داشته، یعنی در وضعیتی که ایران همراه با جبهه مقاومت درحال جنگ امنیتی و نظامی با محور کریدور جنوبی است، یک همراهی وسیع اقتصادی و استراتژیک را با این محور به کار بسته است.
اما چرا این امکان یک بار برای همیشه از دست رفت؟ چرا نمیتوان بندر جاسک یا جای دیگر را به چینیها داد؟ اولا باید توجه داشت از لحاظ جغرافیایی و دریایی، صرفا چابهار تنها نقطه ساحلی ایران است که میتوان در آن یک بندر اقیانوسی واقعی ساخت، یعنی عمق آب، وضعیت جاگیری و نقطه جغرافیایی آن در کل مسیر ساحلی جنوب ایران منحصربهفرد است، لذا دادن جاسک یا هر جای دیگری به جای چابهار بیمعنی است. ثانیا باید توجه داشت که دادن چابهار به یک کشور قدرتمند، در عمل معنای انتقال توسعه سواحل مکران به آن کشور است و باید فهمید کریدور صرفا یک بندر با جاده یا ریل نیست، بلکه یک زنجیره ارزشافزوده است، یعنی قرار بود درطول ساحل مکران، انواع صنایع تولیدی ساخته شود تا تولید راه افتاده از کشورهای شرقی را به تولیدات با ارزش افزوده بیشتر تبدیل کند و بعد بهسمت غرب رهنمون سازد. اما حالا هندی آنجا را گرفته که اساسا قرار نیست مسیر شرق به غرب را در آن پیشببرد.
متغیر دیگر، مساله مناسبات امنیتی با پاکستان است. رخدادهای سهماه اخیر در شرق کشور، دقیقا برای عقیم شدن این مسیر بوده و تحلیلها این است که منابع آن از طریق کشورهای کریدور جنوب تامین میشود. حالا با این قرارداد و با ایجاد زمینه همکاری با رقیب سنتی پاکستان یعنی هند، این احتمال بیشتر هم خواهد شد، چون تامین مالی از طرف کشورهای عربی حتما متوقف نمیشود و علاوهبر اینها حالا دیگر مشخص است که پاکستان براساس تضادش با هند، چه کنشی برای این کریدور خواهد داشت.
اما اگر چین به چابهار میآمد، خود اهرمی برای کنترل پاکستان میبود و تلاش ارتش این کشور برای کنترل مرزهای غربی را افزایش میداد. البته باید پذیرفت که تلاش محور عربی- غربی برای برهم زدن امنیت آن نقطه بیشتر میشد.
آنچه از دست رفت
اینکه چابهار از دست رفت و دیگر نمیتوان برای آن امید پیشرفت داشت یا اینکه ایران در یک بازی بزرگتر به آمریکا کمک کرد تا چین را مهار کند یا اینکه مسیر توسعه مکران تا حد زیادی بسته شده یا اینکه حجم بزرگ سرمایهگذاری چین در ایران عملا تضعیف شده و... بخشی از ماجرای از دست رفته است. منافع دیگری هم وجود داشت که میشد با بهانه چابهار بهسمت آن حرکت کرد. قرارداد با چین در چابهار، معنای حرکت ایران به سمت چین در درگیری چین- آمریکا را داشت. چنین تغییر حرکتی میتوانست آمریکا را نگران کند که ایران بهصورت واقعی بهسمت شرق حرکت و با چین در پازل ضدآمریکایی بازی کند.
این احساس خطر در این لحظه تاریخی که طوفان الاقصی اتفاق افتاده و ایران عملیات خارقالعاده وعده صادق را به نتیجه رسانده، میتوانست آمریکاییها را بهسرعت پای میز مذاکره برگرداند تا ایران بیشتر بهسمت چین حرکت نکند. آنجا بود که وضعیت منطقه و سخن گفتن از تغییر راهبرد هستهای و کنار چین بودن، یک بسته بزرگ از برگهای برنده را در دست ایران قرار میداد تا مقدمه معامله با آمریکا شود.
دقت کنید منظور بازگشت به برجام مرده نیست، بلکه منظور قراردادهای روی زمین و واقعی تحتپذیرش آمریکاست که آمریکاییها «مجبور» به پذیرش آن بشوند، یعنی آمریکا برای نرفتن ایران بهسمت چین، ممکن بود حاضر شود اجازه همکاری واقعی اروپا با ایران در چند پروژه مهم و گسترده مثل فشارافزایی پارس جنوبی یا الانجی جنوب را بدهد. آنجا بود که میتوانستیم برای اولینبار انتفاع اقتصادی خود را پیگیری کنیم، بدون آنکه در عمل امتیاز خاصی به آمریکا بدهیم. همانطور که آنها یک بار رویای انتفاع اقتصادی با برجام را به ما فروختند، میشد این بار ما امتیاز نیافتن کامل در دامن چین را به آنها بفروشیم. دقت کنید یکسال و نیم است وزیر خارجه و سخنگوی ایشان آمادگی برای مذاکرات برجامی را تکرار میکنند اما طرف مقابل در واشنگتن علاقه چندانی به آن نشان نمیدهد، حتی اگر در برخی برههها مذاکره کرده باشد یا بکند؛ چراکه ایران بدون گرفتن امتیاز از آنها درحال دادن امتیازی اینچنین بزرگ به آنهاست. لذا معطل کردن ایران در فرآیند مذاکره بینتیجه، بهتر از رسیدن به هر نتیجه دیگری خواهد بود.
همین امر را میتوانستیم با روسیه هم به کار بیندازیم. درحالیکه برخی دوستان، سادهلوحانه تصور میکنند روسیه و چین اختلاف چندانی در امور استراتژیک باهم ندارند، این دو کشور هم در یک رقابت پیچیده با هم هستند و دقیقا میشد ما از همین رقابت استفاده حداکثری خود را ببریم، یعنی امتیاز بالا را به روسها هم بفروشیم و امتیازات لازم را دریافت کنیم.
این وضعیت در کنار بسته چند ده میلیارد دلاری چین به معنای این بود که ما میتوانستیم از شکاف بین دولتهای قدرتمند جهان به نفع خود استفاده کنیم، بدون آنکه در هیچ کدام از بازیهای آنها یک بازیکن تماموقت باشیم، یعنی در دامن هیچ کدام نیافتیم اما از سفره آنها سهم استراتژیک خود را برداریم. این زنجیره را صرفا در پروژه چابهار میشد راه انداخت و فعلا هیچ پروژه واقعی دیگری توان لازم برای این کار را ندارد. اما متاسفانه این همه منافع در هم پیچیده، عمیق و تاریخی به ۳۷ میلیون دلار در سال فروخته شد.