زهرا شمیرانی، تهیهکننده رادیو مضمون: این قالب برای من بیش از آنکه یک فرم ثابت باشد، یک سازوکار اجتماعی است. با چنین دیدی، گاه لازم است این گفتوگوها یا خودزندگینامهگوییها با هدف درک کاری که انجام میدهند، شنیده شوند نه آنچه تعریف میکنند. زیرا خودزندگینامهگویی و خودزندگینامهنویسی بیش از آنکه تنها قصه زندگی افراد باشد، ارزشهای فردی و خاص را طوری رمزگذاری یا تقویت میکنند که بتوانند نقشی در جهتدهی فرهنگ و تاریخ ایفا کنند. باید پیش از خواندن و شاید شنیدن فصل تازه رادیو مضمون این نکته را بگویم که ماهیت گفتوگوهای ما -که در این یادداشت از عنوان خودزندگینامهگویی برای توصیف آن استفاده میکنم- اقتضا میکرد در مسیر تهیه و اجرا، من نیز چون بسیاری شنوندگان با پرسشهایی روبهرو شوم که ذاتی مسیر بود. از جمله این پرسشها:
«خودزندگینامهگوییها فراتر از تعریفها و کاربردهای پذیرفتهشده یا مناقشهآمیزشان در خدمت چه اهداف کلانتری قرار دارند؟ در جنگ میان روایتهای متعارض چگونه با انتخاب قالبی خاص، صدایی خاص مجال بیشتر و مناسبتری برای جولان مییابد؟ چرا و چگونه این قالب به ابزاری در دست گفتمانی خاص تبدیل میشود؟ گروههای اقلیت و به حاشیه رانده شده چگونه قالبهای خودزندگینامهگویی یا نویسی را به خدمت صدا و اهداف خود درآورند؟ وقتی با روایتهای شخصی متعددی از یک رویداد سروکار داریم، چه راهکارهایی برای راستیآزمایی این روایتها وجود دارند؟ حقیقت در خودزندگینامهگویی یا نویسی چیست و چگونه میتوان آن را محک زد؟» بدیهی است بسیاری از این پرسشها پاسخ قطعی و سرراستی ندارند اما تأمل در آنها ما را به این نتیجه میرساند که گاهی شاید بیپاسخ گذاشتن برخی پرسشها بهتر از پذیرش روایتی با شکافها و ابهامهای فراوان و اصرار بر درستی آن باشد. بهویژه آنکه در زمانه ما «کالاسازی قصهگویی» رونق یافته و قصههای رنج و اعتراف، بازاری گرم و بهایی بالا پیدا کرده است.
از دیگر سو، حقیقت خودزندگینامهگویی و حتی خودزندگینامهنویسی با تایید و رد اعتبار ادعاهای مطرحشده در آن متفاوت است. اعتبار ادعاها را با استناد به مدارک بیرونی میتوان سنجید اما برای سنجش نسبت این گفتار یا نوشتار با حقیقت، تنها راه و امکان، «گفتوگوی آیینهای» است. (مفهوم گفتوگوی آیینهای را از ایگان، متفکر حوزه روایت وام گرفتهام.) گفتوگوی آیینهای بین راوی و مخاطب است که در آن، راوی گفتههای فرضی مخاطب را -که در اینجا سوالات ما آن را نمایندگی میکرد- در نظر میگیرد و به آن پاسخ میدهد. در چنین حالتی حقیقت خودزندگینامهای در بده بستان بیناسوژهای میان راوی و مخاطب سکنی میگزیند تا فهم مشترکی شکل بگیرد. چندوجهی بودن ذاتی چنین گفتوگوهایی، بهجای حقیقتی واحد و تغییرناپذیر، کانونی چندصدا میسازد که در آن نه شخص قادر به افشای حقیقتی واحد و نهایی است و نه متن گفتوگو. اما هر دو با هم میتوانند خواننده را ناگزیر به مشارکت در تفسیر کنند.
تلاش ما متمرکز بر آن بود که تا اندازهای به بایگانی تصویر میهمانان از خودشان نزدیک شویم و تنها سرگذشتی که پیش چشم همه بود را برخوانی نکنیم و اینگونه کمی نزدیکتر و درونیتر به رویداد بایستیم. گفتوگوی شوندگان رادیو مضمون، خودروایتگرانی هستند که با هدف بازگویی رخدادی، بررسی دوره زمانی خاصی یا گرامیداشت یا فاصلهگذاری با جماعتی، درواقع تاریخ را برسازی میکنند و البته این برسازی، درست همان زمانی روی میدهد که مشغول توجیه بعضی برداشتها برای حفظ شهرتشان هستند یا درباره گفتههای دیگران چون و چرا میکنند، اطلاعات فرهنگیشان را منتقل میکنند و آینده مطلوبشان را نیز به تصویر میکشند.
حال اگر بپذیریم بهخاطرآوری پدیدهای متاثر از تاریخ باشد بیشک متاثر از بافت و بستر خود قرار میگیرد. بافتها و بسترها نیز بار سیاسی دارند. پس بهخاطرآوری که رکن مهم خودزندگینامهگویی است، جنبه سیاسی هم دارد. جنبههای سیاسی بهخاطرآوری، اینگونه محور فرآیند فرهنگی تولید دانش، درباره گذشته و عاملی زیربنایی برای خودشناسی هر فرد و رویداد میشوند. روایتهای خودزندگینامهای، ما را به درک مسائل فرهنگی مهمی دعوت و تشویق میکنند و چهبسا بتوان این روایتها را به شکلی مفید و نتیجهبخش اما خلاف اهداف ایدئولوژیک رایج خواند و فهمید.
اهمیت دیگر خاطره و بهطور غیرمستقیم روایتهای خودزندگینامهگویی، آن است که اینها وسیلهای برای انتقال و به اشتراک گذاشتن گذشتهای اجتماعی است که شاید مبهم شده باشد و با بهخاطرآوردنش امکان استفاده از ظرفیت این گذشته اجتماعی برای ساختن آینده سوژههای دیگر و برای خود آنها فراهم شود. درنتیجه کلام، بهخاطرآوری و گفتوگوهای خودزندگینامهای، تلاش و کنشی در حوزه سیاست فرهنگی است.