مجتبی امینی در خرداد ماه سال قبل در حالی دومین حکمش را برای دبیری جشنواره دریافت کرد که همین تاخیر در صدور حکم او محل حرف و حدیثهای فراوان بود؛ چه اینکه اگر او قرار بود در این جایگاه باشد، میشد حکمش را بلافاصله بعد از اتمام رویداد چهلویکم صادر کرد. دبیری مجتبی امینی در جشنواره فجر کمحاشیه نبود و تقریبا میشود گفت با وجود سابقه چندساله او در سینما که بهعنوان مدیر تولید و تهیهکننده فعالیت داشت، تعامل مناسبی با اهالی سینما و اصحاب رسانه از جانب دبیر جشنواره به وجود نیامد. پس از تمدید دبیری مجتبی امینی در فجر روزنامه «فرهیختگان» دو مطلب مجزا در فواصل چندماهه منتشر کرد که به نقد این انتخاب وزیر ارشاد پرداخته بودند. در ظاهر اولین مطلب با عنوان «آقای وزیر تجدیدنظر کنید!» پاسخی از جانب مدیران ارشاد دریافت نکرد و مطلب دوم با واکنشی منفی از جانب شخص دبیر جشنواره مواجه شد و حتی بعد از اتمام دوره چهلودوم فجر، امینی برای فجر چهلوسوم هم به عنوان دبیر انتخاب شد اما حالا به نظر میرسد که این تجدیدنظر صورت گرفته است. میشود احتمال داد بعضی مشکلاتی که در دوره دبیری امینی برای فجر به وجود آمد در دوران تصدی این مسئولیت به دست خود خزایی هم همچنان وجود داشته باشند و حتی اگر به خزایی نقدهایی وجود داشته باشد از آن جنس نیستند که درباره مجتبی امینی وجود داشت. از اینجا به بعد باید رصد و بررسی کرد که جشنواره فیلم فجر در دورهای که محمد خزاعی همزمان دبیر آن به رئیس سازمان سینمایی است، چه ظرفیتها و چه نقاط آسیبپذیری دارد. غیر از دوره اول جشنواره فجر که حسین وخشوری دبیر آن بود، از دوره دوم تا دوازدهم این مأموریت برعهده محمد بهشتی قرار گرفت که بهعنوان مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی هم فعالیت میکرد. یعنی دبیری جشنواره فجر جایگاهی بود که مدیرانی در این سطح عهدهدار آن میشدند.
پس از آن در دوره سیزدهم جشنواره، مهدی فریدزاده که معاون سینمایی وزارت ارشاد بود دبیری فجر را برعهده گرفت. به عبارتی با عوض شدن وزیر فرهنگ و درنتیجه تغییر در معاونت سینمایی ارشاد که معادل سازمان سینمایی امروز است، خود معاون سینمایی ارشاد در جایگاه دبیر جشنواره قرار گرفت که سمتی بالاتر از رئیس بنیاد فارابی بهحساب میآمد. هنگام برگزاری دوره چهاردهم جشنواره، معاون سینمایی ارشاد عزتالله ضرغامی بود و باز هم خود او دبیر فجر شد. در سال ۷۵ سیفالله داد که رئیس خانه سینما بود این سمت را برعهده گرفت. سیفالله داد سال بعد از آن بهعنوان معاون سینمایی ارشاد انتخاب شد و تا ۱۳۷۹ در این جایگاه باقی ماند. او تا آخرین روزی که معاون سینمایی ارشاد بود، دبیری جشنواره را هم برعهده داشت.
از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در چند دوره از برگزاری جشنواره فجر دبیری این رویداد برعهده مدیرعامل بنیاد فارابی بوده اما این سمت دیگر هیچگاه به جایی برنگشت که خود معاون سینمایی ارشاد و از جایی به بعد رئیس سازمان سینمایی عهدهدار آن باشد. این را از جهتی میشود نوعی اهمیت قائل شدن برای جشنواره دانست که یک فرد بهخصوص با تمرکز بر همین ماموریت خاص، بهعنوان دبیر این رویداد انتخاب میشود و طبق تعبیری دیگر میتوان چنین چیزی را کاسته شدن از اهمیت جایگاه دبیری جشنواره دانست. براساس اینکه کدام تلقی را بپذیریم، میتوان در مورد انتصاب محمد خزاعی به دبیری جشنواره فجر هم این اتفاق را ارج نهادن بر جایگاه این جشنواره یا چیزی عکس آن تلقی کرد.
برای ارزیابی دقیق موضوع و رسیدن به یک قضاوت قابل توجه، میبایست با عبور از جدلهای بیپایان لفظی، به نتیجه عینی و واقعی آنچه که در عمل رخ داده توجه کرد. اتفاقات متعددی رخ دادهاند که نمیتوان با نادیده گرفتن تاثیرات تمام آنها تنها به این توجه کرد که دبیر جشنواره فجر غیر از دبیری جشنواره چه سمت و جایگاه دیگری در ساختار وزارت ارشاد دارد؛ اما این را میتوان مدنظر قرار داد که با توجه به آنچه چنین رویدادی باید داشته باشد و ندارد، چه شخصیت حقوقی مشخصی با چه سمت و جایگاه و قدرتی بهتر است که این مسئولیت را برعهده بگیرد. تغییر نسل فیلمسازان در سینمای ایران که از سال ۱۴۰۰ به اینسو شکل پررنگتری پیدا کرد، همراه با یک تغییر عمده در ساختارهایی بود که صبغه فرقهای پیدا کرده بودند و طبیعتا حذف کسانی که خودشان را برای چند دهه در سینمای ایران دارای جایگاهی ثابت میدیدند، با واکنشهای گاه خصمانه این افراد مواجه میشود. بخشی از این افراد میخواهند اعتبار جشنواره و بهطور کل اعتبار سینمایی که خودشان در آن نیستند را یکسره زیر سوال ببرند تا فضای عمومی تحلیلها به اثبات این گزاره برسد که بدون آنها سینمایی وجود نخواهد داشت.
دبیر جشنواره باید بتواند با حداقل تنشی که در چنین فضایی ایجاد خواهد شد و بدون دادن کمترین بهانهای به دست بازنشستههای عصبانی یا حذفشدگان خصمشده، میدان را برای زایشهای جدید در سینمای ایران فراخ کند. از آنسو جشنواره فجر با ایرادهای ساختاری مواجه است که بعضیشان به دلیل عدم تغییرات متناسب با زمانه ایجاد شدهاند و بعضی دیگر برعکس، به دلیل تغییرات نامناسبی که طی این سالها در روند برگزاری آن به وجود آمده است. یکی از تغییراتی که در این سالها باید رخ میداد اما نداد، سیستم حمایت از تولید آثار بود که در خارج از ایران بهعنوان فاندینگ شناخته میشود. برگزارکنندگان جشنوارههای سینمایی نمیتوانند منتظر شانس خودشان باقی بمانند تا آثاری که متناسب با سیاستهایشان است، خود به خود در سال منتهی به برگزاری آن رویداد تولید شده باشند. برای همین است که آنها دست به کار تولید آثاری میشوند که قرار است در انتهای سال به جشنوارهشان بیاید و پس از آن برای عموم مخاطبان اکران شوند. این هم باید در مورد آثار داخلی مد نظر قرار بگیرد، هم آثار خارجی که قرار است به جشنواره بیایند. در ایران بدون اینکه سرمایهگذاری خاصی روی تولیدات خارجی متناسب با حضور در فستیوال فجر شده باشد، بخش بینالملل جشنواره برگزار میشد و حتی در دورهای آن را تبدیل به یک بخش مستقل کردند.
در مورد آثار داخلی هم از آنجایی که در دولت قبل ادعای ویژهای روی خصوصی بودن فعالیتهای سینمایی وجود داشت، فارابی و بهطور کل وزارت ارشاد از زیر بار حمایت رسمی نسبت به تولیدات سینمایی شانه خالی میکرد. در همین مورد بهخصوص میشود، هم به تغییراتی که صورت نگرفتند ازجمله برقرار نشدن سیستم فاندینگ توجه کرد و هم به تغییرات غلط و نابجا اشاره داشت؛ مثل جدا شدن بخش بینالملل جشنواره از بخش اصلی که به جز عایدیهای مالی برای برگزارکنندگان آن، منفعت دیگری برای سینمای ایران نداشت.
محمد خزاعی از سال ۱۴۰۰ به اینسو بهعنوان رئیس سازمان سینمایی مشغول به خدمت شد و کارنامه کاریاش که بهزودی سه ساله میشود، هم دارای جنبههای مثبت انکارناپذیری است و هم در بعضی بخشها ممکن است محل نقد باشد. خزاعی در شرایطی سکان امور سینمایی ایران را به دست گرفت که چرخه اقتصادی داخل کشور کاملا فلج شده بود اما عدهای همچنان ادعا میکردند که با سرمایه بخش خصوصی وارد فیلمسازی شدهاند. پولشویی یا صرفا یکسری هزینهها با انگیزههای سیاسی، دلایل واقعی این سرمایهگذاریها بود و ادعای نادرست خصوصی بودن سینما، پوششی بر زیانده بودن این صنعت در ایران بهحساب میآمد. خزاعی که آمد، حمایت از پروژههایی که با بودجه دولتی حمایت میشدند افزایش پیدا کرد و آن سینمای مدعی خصوصی بودن که عمدتا آلوده به پولهای ناسالم بود، تقریبا محو شد.
سیستم ورودی سینمای ایران هم تکانی خورد و جوانهایی وارد صحنه شدند که جزء خروجی مناسبات فرقهای سیستم قبل در سینمای ایران نبودند و ابتکاراتی که همراه با این آدمهای جدید ظهور پیدا کرد، امیدهایی را برای سینمای ایران به وجود آورد. از آنسو اما در بخش اکران سینمای ایران تغییری در سیستم مافیایی موجود از قبل، به وجود نیامد و سلطنت کسانی که اکران را مهندسی میکنند تا نوع بهخصوصی از کمدیهای ستارهمحور در گیشه بفروشند، با قدرت تمام ادامه دارد. در حکم وزیر ارشاد که خطاب به محمد خزاعی، او را ضمن حفظ در سمت رئیس سازمان سینمایی، بهعنوان دبیر جشنواره فجر منصوب کرده، آمده است: «برگزاری همزمان چهلوسومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر با جشنهای پیروزی انقلاب اسلامی، نیازمند جهش کیفی و کمی و حمایت گسترده از آثار و تولیدات سینمایی است.» این یعنی تاکید روی یکی از مهمترین جنبههایی که خزاعی در دوران مدیریتش خود را در آن توانمند نشان داده است. خزاعی در زمینه تولید آثار و اخذ بودجههای مختلف از اینسو و آنسو برای هزینه شدن در سینما کارنامه قابل قبولی داشت و طبیعتا جشنوارهای که خود محمد خزاعی بخواهد برگزارش کند، از این جهت میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد اما در مورد حمایت از آثار خارجی که باید به بخش بینالملل بیایند، معلوم نیست که کیفیت کار به همان شکل باشد. معاون بینالملل فارابی با گذشت سه سال هنوز همان کسی است که در دوران دولت قبل بر سر کار بود و سیاستها همان سیاستهاست؛ درحالیکه برنامههای دولت، چشماندازهایش و سیاستهای آن کاملا تغییر کردهاند. نکته دیگر در مورد اکران فیلمهای جشنواره در طول سال و نوع استقبالی است که از این آثار به عمل میآید. قرار نیست جشنواره به شکل یک آکواریوم یا گلخانه دربیاید که درون آن پر از آثار قابل توجه و جهتگیریهای سیاسی و اجتماعی ارزشمند باشد اما در عمل بخش اعظم مخاطبان سینمای ایران این آثار را نبینند. چنین رویهای فقط به درد رفع تکلیف در مورد تولید آثار ارزشی خواهد خورد و تاثیر عملی روی ذهنیت جامعه و تربیت فرهنگی نخواهد گذاشت.
از آنجایی که حالا دبیر فجر و رئیس سازمان سینمایی یکی شده، این مطالبه را میتوان به شکل معقولتر و متمرکزتری مطرح کرد. پس از جشنواره سال ۱۴۰۱ فیلمهایی روی پرده آمدند و به بالاترین ارقام فروش رسیدند که در فجر حضور نداشتند و در عوض تعداد بالایی از آثار جشنواره آن سال اساسا رنگ پرده را ندیدند.
بعد از اینکه اعتراضات نسبت به این وضع بالا گرفت، در اکران نوروز ۱۴۰۳ تعدادی از فیلمهای مهم جشنواره فجر اکران شدند اما در رویه مهندسی اکران به نفع نوع بهخصوصی از کمدیهای ستارهمحور، تغییری ایجاد نشد. اینکه یک کمدی از جنس کمدیهای مصطلح به بفروش در جشنواره بیاید تا هنگام وزنکشی اکران نوروز، فروش آن به حساب فروش آثار جشنواره گذاشته شود، واقعیتی را تغییر نخواهد داد. واقعیت چیزی است که برای «پرویزخان»، «آسمان غرب»، «نوروز» یا حتی کمدی بدون ستارهای مثل «آپاراتچی» اتفاق افتاد و نمیتوان مدعی شد که در یک سیستم سالم اکران هرکدام از این آثار نهایتا ۲ الی ۳ درصد نسبت به «تمساح خونی» ظرفیت فروش دارند. محمد خزاعی درحالی بهعنوان رئیس سازمان سینمایی، عنوان و سمت دبیر جشنواره فجر را هم عهدهدار میشود که با دو چالش عمده روبهرو خواهد بود. سرمایهگذاری روی تولیدات خارجی برای حضور در فجر که برای انجام آن باید کسی غیر از معاون فعلی امور بینالملل در فارابی سرکار باشد و بحث اخوان سینمای ایران که باید برای اصلاح آن از پدرخواندههای فعلی پخش فیلم عبور شود.