• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۳-۰۲-۱۹ - ۰۲:۵۰
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0
بخوان و بخند؛

نمایشگاه دهه‌شصتی

از ابتدای تاریخ بشریت، ایرانی‌جماعت از تهدید فرصت ساخته و چشم جهانیان را به خود خیره کرده ‌است. نمونه‌اش سال 1366 که کشور سابقا دوست و همسایه به ایران حمله کرده‌ بود و زن و مرد و پیر و جوان تحت فشار جنگ و تبعاتش بودند، مسئولان آن زمان فکر کردند برای اینکه به دنیا نشان دهیم همه‌چی آرومه، ما چه‌قدر خوشحالیم، چه کنیم و چه نکنیم؟

نمایشگاه دهه‌شصتی

منصوره رضایی، فعال حوزه کتاب: «هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکنید.» شاید فکر کنید این جمله در سال‌های اخیر مد شده اما سخت در اشتباهید و تا بوده همین بوده. از ابتدای تاریخ بشریت، ایرانی‌جماعت از تهدید فرصت ساخته و چشم جهانیان را به خود خیره کرده ‌است. نمونه‌اش سال 1366 که کشور سابقا دوست و همسایه به ایران حمله کرده‌ بود و زن و مرد و پیر و جوان تحت فشار جنگ و تبعاتش بودند، مسئولان آن زمان فکر کردند برای اینکه به دنیا نشان دهیم همه‌چی آرومه، ما چه‌قدر خوشحالیم، چه کنیم و چه نکنیم؟ هیچ چیز بهتر از این نبود که تمام گزینه‌هایمان را روی میزهای یک نمایشگاه عریض و طویل به نمایش بگذاریم. حتی از بقیه‌ کشورها هم دعوت کنیم که دار و ندارشان را بیاورند اینجا و نشان دهند. اما سوال مهم این بود که چه چیزمان را نشان دنیا دهیم؟ آن چیز دیدنی باید چند ویژگی داشته ‌باشد: هم زیبا و تأثیرگذار باشد و هم پیام فرهنگ و تمدن و صلح‌طلبی ما را به جهانیان مخابره کند. و چه چیزی زیباتر و تأثیرگذارتر و فرهنگی‌تر از کتاب؟ آقای صدام‌یزید کافر که خبر برگزاری نمایشگاه کتاب را شنیده ‌بود مقدار معتنابهی شکر خورده‌ و گفته ‌بود اگر نمایشگاه کتاب برگزار شود کل نمایشگاه و کتاب‌ها و آدم‌ها و دم و دستگاه‌شان را با خاک یکسان می‌کند، اما دیری نپایید که پوزه‌ خودش به خاک مالیده شد و استقبال از نمایشگاه آن‌قدر زیاد شد که تعداد ناشران داخلی و خارجی تقریبا یکسان بود. (نگویید: برگ‌هام! بگویید: چه جالب!) الان را نبینید که جای همه چیز عوض شده و نمایشگاه در جایگاه نماز برگزار می‌شود و نماز در دانشگاه و دانشگاه در آرایشگاه! نمایشگاه کتاب، شمع 20‌سالگی‌اش را هم در محل نمایشگاه‌های بین‌المللی فوت کرد، اما 20‌ساله که شد دیگر برای خودش یک پارچه آقا یا خانم شده ‌بود و جای قبلی برایش کوچک ‌بود. پس مجبور شد موقتا خانه‌اش را عوض کند و به مصلی برود. البته موقت موقت هم نبود و نمایشگاه امسال شمع 36سالگی‌اش را هم در مصلی فوت می‌کند. این را هم بگویم چند سال پیش، نمایشگاه ما فکر می‌کرد حسابی مستقل شده و یکی‌ دو سال، جل و پلاسش را جمع کرد و به شهر آفتاب مهاجرت کرد، اما صبح که بیدار شد دید زیرش خیس است و کتاب‌ها هم خیس است و فهمید هنوز برایش زود است که کاملا مستقل شود و لابد مسئولان دلسوز صلاحی می‌دانند که توی مصلی برگزارش کنند. پس بی‌چک و چانه به خانه‌ قبلی‌اش برگشت. گفتیم که نمایشگاه در سال 1366 متولد شد یعنی او هم یک دهه شصتی و طبیعی‌ است که مثل سایر دهه شصتی‌ها هنوز خانه‌ مستقل نداشته ‌باشد. هنگام تولد نمایشگاه، خیلی از دهه شصتی‌ها هنوز متولد نشده‌ بودند و آنهایی هم که متولد شده ‌بودند سواد خواندن و نوشتن نداشتند. حالا را نگاه نکنید که گودزیلاهای عزیز از بدو تولد، خواندن و نوشتن بلدند و در دبستان به 60 زبان زنده‌ دنیا حرف می‌زنند، بچه‌های دهه‌شصتی‌ در کلاس‌های 40، 50 نفره زورچپان می‌شدند و همان آب بابا را هم شانسکی یاد می‌گرفتند. این زبان‌بسته‌ها به هر مقطعی که می‌رسیدند زیادی بودند و همه‌چیز برایشان کم بود. پوشک کم بود. شیر خشک کم بود. لباس کم بود. مدرسه کم بود. تفریح کم بود. دانشگاه کم بود. همسر کم بود. پول و خانه و ماشین کم نبود، کلا نبود و لابد قبر هم برایشان کم است. خلاصه! از وقتی دهه‌شصتی‌ها کتاب‌خوان شدند نمایشگاه هم کم آمد. حتی اتوبان هم کم آمد. اتوبان چمران تاب آن حجم کتاب‌خوان را نداشت و دهه‌شصتی‌های قانع و سربه‌راه که قابلیت ارشادشدن‌شان هم زیاد بود بی‌حرف و حدیث، رهسپار مصلی شدند و آنجا کتاب خریدند و خواندند و ساندویچ خوردند و روی موکت‌های چرک‌مُرده و زهواردررفته‌اش خوابیدند. اما کمبودهای دهه‌شصتی‌ها به مکان نمایشگاه ختم نشد. از وقتی آنها کتاب‌خوان و کتاب‌باز شدند کتاب هم کم آمد. یعنی کاغذ هم کم آمد و مسئولان دلسوز و زحمتکش دوباره کاسه‌ چه کنم چه کنم دست گرفتند و دیدند چاره‌ای جز تولید کتاب‌های الکترونیک ندارند، اما از شانس دهه‌شصتی‌ها اینترنت هم کم آمد و هی فیلتر شد و قطع و وصل شد و علاوه‌بر آن، قیمت کتاب‌های الکترونیک هم سر به آسمان سایید.
کار که به اینجا کشید دهه‌شصتی‌ها تصمیم گرفتند میدان را به نسل‌های بعدی واگذار کرده و به آنها فرصت دهند که سایر تپه‌های ندیده و نخوانده را فتح کنند، اما نسل‌های بعد، زرنگ‌تر از این حرف‌ها بودند. آنها آخر و عاقبت نسل کتاب‌خوان قبلی را دیده ‌بودند که همیشه‌ خدا هشت‌شان گروی نُه و بلکه هفت‌شان است و فهمیدند که شعر و داستان و رمان و کتاب تاریخی و سیاسی و فلان و بهمان برای آدم عاقل و بالغ، آب و نان نمی‌شود. بنابراین سفت و سخت چسبیدند به کنکور که دکتر و مهندس شوند و پول پارو کنند. کم‌کم ناشرها شدند کاسب و نمایشگاه شد پاتوق آموزشگاه فلان‌چی و بهمان‌کار و خیلی‌قهوه‌ای و بلانسبت بلانسبت بوی مافیای کنکور، نمایشگاه را غرق کرد. حالا ناشران عمومی به کتاب‌ها نگاه می‌کنند و کتاب‌ها آه می‌کشند.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار