

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «انقلابیگری هم فقط در بستر نظام امکانپذیر است؛ این طرف قضیه را هم توجه داشته باشید. اینجور نباشد که بعضی نظام را نفی کنند بهعنوان اینکه ما انقلابی هستیم؛ ارزشهای نظام، ارکان نظام، بنیانهای نظام را زیرسوال ببرند بهعنوان اینکه ما انقلابی هستیم. انقلابیگری به معنای ویرانگری نیست. انقلابیگری یک مشی صحیح و عاقلانه و پرانگیزه و پرامید و شجاعانه به سمت اهداف والاست؛ این تعریف و معنای انقلابیگری است؛ و این فقط در بستر و مسیر نظام اسلامی یعنی نظام موجود امکانپذیر است؛ خارج از این امکانپذیر نیست. انقلابیگری، ساختارشکنی نیست؛ تخریب نظام ناشی از انقلاب نیست.»
شاید وقتی چند روز قبل رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان درباره آفتهای «ساختارشکنی به نام انقلابیگری» سخنان بالا را میگفتند، مخاطبان به اقتضای سنشان داشتند در بین چهرههای هفت، هشت سال اخیر دنبال مصداق میگشتند، غافل از آن که شاید بتوان یکی از بهترین مصادیق آن را در دهه 60 جستوجو کرد. زیر عبای قائممقام رهبری انقلاب و در انقلابیترین نهاد برخاسته از انقلاب: سیدمهدی هاشمی، رئیس واحد نهضتهای آزادی بخش سپاه و برادر داماد آیتا... منتظری. سیدمهدی هاشمی متولد دهه 20 شمسی است. سال 55 وارد دهه چهارم زندگیاش شده بود که به خاطر قتل آیتا... شمسآبادی، از علمای اصفهان دستگیر شد؛ اما دوسال بعد در جریان پیروزی انقلاب از زندان فرار کرد. او در سایه اعتمادی که دوستش محمد منتظری به او داشت وارد شورای فرماندهی سپاه و پس از شهادت او در هفتم تیر 60، مسئول واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه شد. مهمترین ویژگی نهضتهای آزادیبخش سیدمهدی هاشمی عدم اعتقاد به سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود. او چون لیبی و نگاه سیاسی معمر قذافی را از امام انقلابیتر و صحیحتر میدانست، در فعالیتهای بینالمللی خود نیز روشی را در پیش گرفت که به تقویت محور لیبی منجر شد. واحد نهضتهای آزادیبخش به خاطر فعالیتهای سال 61 در جریان تصویب اساسنامه سپاه توسط مجلس از ساختار این نهاد انقلابی حذف شد. آیتا... منتظری بلافاصله او را بهعنوان نماینده خود در امور نهضتهای آزادیبخش منصوب کرد. سیدمهدی تا سال 65 تحت این عنوان فعالیت کرد و پس از دستگیری توسط وزارت اطلاعات و تکمیل پروندهاش، در سال 66 اعدام شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروههای مسلح مبارز افغانستانی انقلاب را بهعنوان پشتیبان مهمی تلقی کردند و در پی ارتباط با جمهوری اسلامی برآمدند. علاوهبر وزارت امور خارجه، نهضتهای آزادیبخش از مهمترین کانالهای این ارتباط محسوب میشد. اما در نتیجه رویه خلافی که مهدی هاشمی و مجموعه تحت نظر او در پیش میگیرند، جنگ داخلی بین شیعیان افغانستان به راه میافتد که مهمترین نتیجهاش انحراف روند مبارزه با شوروی و بدبین شدن مبارزان افغانستانی نسبت به جمهوری اسلامی است.
او در اعترافات خود برای این کار دو علت را بیان میکند:
اول اینکه «چون سازمان نصر را رادیکالترین گروههای شیعی میدیدیم آن را بهعنوان محور مبارزات تقویت کردم.»دوم اینکه «لیبی برای حضور در آینده انقلاب اسلامی در افغانستان دنبال یک کانال مطمئن بود.»
در نتیجه تقویت سازمان نصر، اختلاف و درگیری بین شیعیان افغانستان تشدید میشود و آنها از ادامه مبارزه با شوروی ناتوان میشوند، بهطوری که جعفرزاده، از یاران مهدی هاشمی در نامهای گلایهآمیز اوضاع را اینگونه شرح میدهد:
«سه سال تمام است که در مناطق مرکزی هیچگونه عملیاتی از ناحیه حضرات علیه روسها انجام نگرفته است و نیروهای خوب هم که خود را مجهز و آماده میکردند برای رویارویی با قوای ملحد روس، اینها غافلگیرانه به آنها حمله میکردند و مانع تشدید جنگ علیه روسها توسط نیروهای خوب میشدند.»
طبق اعترافات مهدی هاشمی، مرتبط شدن سازمان نصر با لیبی از طریق نهضتها صورت میگیرد. نتیجه این ارتباط تقویت سازمان نصر توسط لیبی و وقوع درگیری بین شیعیان افغانستان است که حدود سه هزار کشته برجای میگذارد. اما نکته قابل توجه این است که در آن مقطع زمانی هیچکس حتی آیتا... منتظری نیز از اینکه سازمان نصر توسط «نهضتهای آزادیبخش» به ریاست «سید مهدی هاشمی» با لیبی مرتبط شده خبر ندارد. از سوی دیگر مهدی هاشمی و نهضتها با وارونه نشان دادن حقایق در آن زمان، اینگونه القا میکنند که درگیری بین شیعیان افغانستان نتیجه اقدامات دولت جمهوری اسلامی و خصوصا وزارت خارجه است و با شایعات و اقدامات مختلف این امر را دامن میزنند.
این فرافکنی، ریشه در اختلافات سیاسی داخلی دارد. سید مهدی، بخشی از جریان سیاسی شکل گرفته حول آیتا... منتظری بود که با توجه به ریاست برادرش بر دفتر آیتا... منتظری نقش مهمی در این جریان داشت. حزب جمهوری اسلامی و رئیسجمهور یعنی آیتا... خامنهای مهمترین رقیب سیاسی آنها بود. وزارت امور خارجه در آن زمان جزء معدود وزارتخانههایی بود که وزیر آن نه همسو با نگاه میرحسین موسوی، بلکه همسو با آیتا... خامنهای بود و به همین خاطر مغضوب جریان حول آیتا... منتظری بود.
سیدمهدی و دوستانش در معادلات سیاسی همواره خود را در زمره «انقلابیها و تندروها» در برابر سایر نیروهای انقلاب از جمله حزب جمهوری که آنها را به «محافظهکار» ملقب کرده بودند، تعریف میکردند. مبارزه با آمریکا و سازشناپذیری در برابر جریانهای آمریکایی در منطقه، مهمترین شعار ادعایی آنها بود. اما چون خود را برتر و بالاتر از جمهوری اسلامی و امام میدیدند، دست به اقداماتی می زدند که هرچند به زعم آنها «انقلابی» بود؛ اما درنهایت به تضعیف جمهوری اسلامی منجر شد.
ساختارشکنی جریان سیدمهدی به حدی بود که در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال 64، شبنامه هشت صفحهای هتاکانهای خطاب به آیتا... خامنهای منتشر کرد و در آن از مردم خواسته شده بود در لبیک به دعوت امام برای شرکت در انتخابات، پای صندوقهای رای حاضر شوند ولی در مخالفت با آقای خامنهای رای سفید بدهند. فعالیتهای بینالمللی سیدمهدی و نهضتهای آزادیبخش تحت نظرش از سویی با برخی سیاستهای اصولی جمهوری اسلامی منافات داشت و از سویی تحت عنوان انقلابیترین شعارها صورت میگرفت.
آخرین پرده این سناریو، وقتی بود که سیدمهدی هاشمی دستگیر شد. جریان دوستدار او و آیتا... منتظری علت دستگیری او را معاملهای نانوشته بین ایران و آمریکا عنوان کردند که ایران در برابر دریافت تسلیحات، فعالیتهای بینالمللیاش که باعث نگرانی آمریکا بوده را متوقف کند و دستگیری سیدمهدی بهعنوان چهره مهم مدعی صدور انقلاب و نهضتهای آزادیبخش، اولین و مهمترین اقدام ایران برای اثبات حسن نیت خود به آمریکاست؛ مسالهای که از بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، ریشه در تحلیلهای جناحی داشت.
