سیدمهدی طالبی، دبیرگروه جهانشهر: صهیونیستها در روزهای اخیر با موجی از رسوایی بهدنبال کشف گورهای دستهجمعی روبهرو شدهاند. سازمان دیدهبان حقوق بشر اروپا- مدیترانه، کشف بیش از ۱۴۰گور دستهجمعی در نوار غزه را اعلام کرده است. این سازمان میگوید بسیاری از اجساد فلسطینیها در این گورها تکهتکه هستند و باید یک کمیته تحقیقات بینالمللی برای رسیدگی به این جنایت وحشتناک تشکیل شود. تیمهای دیدهبان حقوق بشر اروپا از نزدیک عملیات کشف گورهای دستهجمعی در بیمارستانهای مختلف نوار غزه ازجمله مجتمع پزشکی ناصر و شفا را دنبال کرده و میگویند وجود اجساد صدها فلسطینی که در این گورها دفن شده بودند را تایید میکنند. برآوردها نشان میدهد احتمالا تعداد گورهای دستهجمعی از 140 مورد کنونی فراتر رود. تخمینها حکایت از وجود 13 هزار مفقود در غزه است. براساس احتمالات آنها یا هنوز زیر آوارها هستند یا دستگیر شدهاند و یا در گورهای دستهجمعی به خاک سپرده شدهاند. این رسوایی در شرایطی گریبانگیر نتانیاهو شده است که همزمان گمانهزنیها در مورد تحت تعقیب قرار گرفتن مقامات سیاسی و نظامی ارشد رژیمصهیونیستی توسط دیوان بینالمللی دادگستری (لاهه)، افزایش یافته است. تا پیش از این گزارشهای رسانهای تایید نشده حکایت از درخواست کمک نتانیاهو از مقامات اروپایی بهویژه دولتهای آلمان و انگلیس برای رهایی از احکام دادگاه لاهه داشتند، اما روز گذشته نخستوزیر رژیم با واکنش آشکار نشان داد این خبرها درست هستند. نخستوزیر رژیمصهیونیستی اخیرا ادعا کرده رژیم با هرگونه تلاش از سوی دادگاه لاهه بهمنظور تضییع حقوق این رژیم در دفاع از خود مقابله خواهد کرد. وی در این باره گفته است: «ما در برابر تهدیدات علیه نظامیان و مسئولان کابینه خود از سوی دادگاه لاهه سر خم نخواهیم کرد.» کشف گورهای دستهجمعی در غزه اما وضعیت کابینه رژیم را بیشتر از گذشته به وخامت سوق خواهد داد.
نکات
کشف گورهای دستهجمعی در غزه میتواند اثرات بزرگی بر روند فعالیت دستگاهها و افراد در رژیمصهیونیستی داشته باشد. این پدیده از یکسو نیات رژیم مبنیبر پاکسازی جمعیتی را آشکار میسازد و از سوی دیگر با تاکید بر لزوم مقابله با جنایتکار، میتواند مشروعیتی بیبدیل برای گروههای مقاومتی ایجاد کند. در ادامه به بررسی تبعات کشف گورهای دستهجمعی بر وضعیت رژیم پرداخته شده است.
1. پدیده گورهای دستهجمعی اغلب پس از آن افشا و کشف میشوند که یک حکومت -مانند خمرهای سرخ در کامبوج- سقوط کرده باشد. در مواقعی که نظام سیاسی بعدی به نوعی امتداد نظام گذشته باشد-مانند روسیه فعلی که افشای گورهای دستهجمعی دوران استالین را به نفع خود نمیداند- گورهای دستهجمعی شاید برملا شوند اما به دلیل جلوگیری نظام فعلی از تحقیقات، کشف نمیشوند. براساس قاعدهای کلی، «افشا» شدن که میتواند شامل خبرهایی از وجود گورهای دستهجمعی باشد، نشاندهنده تداوم تسلط حاکمیتی است که به کشتار دست زده اما میتواند همچنان مانع از کشف و تحقیقات رسمی شود اما «کشف» گورهای دستهجمعی نشاندهنده از بین رفتن سلطه حاکمیتی است که این جنایت را مرتکب شده است. این پدیده از آنجا حائز اهمیت است که دولت یا گروه جنایتکار، کشتار را بهمنظور هیمنه انداختن و تسلطی تمامیتخواهانه انجام میدهد؛ همانند حکومتهای چپگرای خمرهای سرخ یا کمونیسم در شوروی که درصدد ایجاد نظم تمامیتخواهانه مدنظر خود در منطقه تحت سلطه بودند.
کشتار دستهجمعی ساکنان غزه بهویژه در منطقه شمالی نیز نشان میدهد صهیونیستها چنین هدفی داشتهاند. اگرچه احتمال تسلط کامل رژیم بر سراسر نوار غزه که در ابتدای جنگ آن را هدف خود اعلام میکردند به سرعت از بین رفت اما تلآویو تلاش داشت با جداسازی شمال و جنوب نوار غزه، منطقه شمالی را تحت کنترل کامل خود درآورد. در این سناریو، ساکنان شمال به سمت جنوب کوچانده شده و تنها خانوادهها و افرادی که ثابت میشد ارتباطی با مقاومت ندارند، امکان بازگشت یا زندگی در شمال نوار غزه را مییافتند. بر طبق طرح رژیم، شمال غزه تحت کنترل یک حکومت متفاوت با مقاومت قرار میگرفت که میتوانست شامل تشکیلات خودگردان، دولتی قبایلی یا حکومتی تحت نظر فردی مانند «محمد دحلان» باشد. شکلگیری گورهای دستهجمعی در شمال نوار غزه نشاندهنده جدی بودن صهیونیستها برای پاکسازی جمعیتی این منطقه و آمادهسازی آن برای پیادهسازی حکومت وابسته ضدمقاومتی است. در همین رابطه، کشف گورهای دستهجمعی، نشانگر به گور سپرده شدن طرح خطرناک صهیونیستهاست.
2.در تاریخ معاصر مواردی از گورهای دستهجمعی پس از نابودی دولتها و گروههای بانی آن، کشف شدهاند. با وجود امکان پیگرد قانونی، دولتهایی که به همراه فرماندهانشان از بین رفته بودند، وجود نداشت. با اینحال اگر در صورت کشف گورهای دستهجمعی، بانیان زنده و در قدرت باشند، تحت تعقیب قرار گرفتنشان تقریبا حتمی است. نمونه آن تحت تعقیب قرار گرفتن عوامل دولتی و شبهنظامی صرب است که در کشتار دهها هزار مسلمان بوسنیایی در دهه 1990 میلادی نقش داشتند.
3.تحت تعقیب قرار گرفتن مسئولان یک دولت نمیتواند به سقوط نظام سیاسی و موجودیت آن منجر شود اما با توجه به نوع نظام سیاسی، از آن متاثر میشود. تحت تعقیب قرار گرفتن اعضای دولت به دلیل جنایت در نظامهای دیکتاتوری منجر به سقوط فوری دولت یا جایگزینی افراد آن نمیشود؛ هرچند در مواردی این دولتها یا افراد به دلیل سیاستهای تند خود براساس تعاملات داخلی یا در تعامل با فضای خارجی تغییر میکنند. با این وجود در نظامهای دموکراتیک که رفت و آمد سیاستمداران مرسوم است، تغییرات با سرعت بالاتری انجام میشود. یک دلیل بالا بودن سرعت و انعطاف در جایگزینی سیاستمداران در نظامهای دموکراتیک است که این امکان را فراهم میآورد. با وجود آنکه جنایت با دولتهای دموکراتیک میانه کمتری دارد، این پدیده بارها رخ داده است اما اگر دولتی دموکراتیک عامل یک جنایت باشد، آن را به شکل غیرمستقیم ترتیب میدهد تا وجههاش فرونریزد. در بحران کنونی رژیم به نظر میرسد تنش با سرعت بالاتری دولت نتانیاهو را که مبغوض طرفهای بسیاری در داخل سرزمینهای اشغالی و غرب است، در نوردد. اگر فشارها به برکناری نتانیاهو منجر نشود، آنگاه به شکل عیانی ماهیت دموکراتیک رژیم و حتی ماهیت موجودیت آن، در معرض خطر قرار گرفته و مساوی تروریسم و جنایت خواهد شد.
4.براساس احکام بینالمللی یا احکام دادگاههای ملی در آینده، احتمالا تعدادی از سران دولت رژیم و فرماندهان نظامی عالیرتبه تحت تعقیب قرار میگیرند. در بخش نظامیان ردهپایین، تنها تعدادی از فرماندهان واحدهای خرد و افسرانی که در جنایت دست داشتهاند، تحت تعقیب قرار میگیرند. این بحران میتواند ضربهای سخت و یک جراحی علیه تندروترین دولت راستگرای رژیم باشد.
5. در سایه تحقیقات درباره گورهای دستهجمعی، احتمال حمله به رفح هرچند کماکان وجود دارد اما با فشارهای بیشتری روبهرو میشود. این فشارها میتواند فرماندهان نظامی را از بیم تحت تعقیب واقع شدن به مخالفت با عملیات بکشاند. رژیمصهیونیستی میداند تنها راه باقی ماندهاش حمله به رفح است. تلآویو مدعی است در صورت حمله به رفح قوای نظامی حماس از بین رفته و یافتن فرماندهان و آزادسازی اسرا ممکن میشود.
6.احتمال دارد دولت رژیم از بار مسئولیت درباره گورهای دستهجمعی شانه خالی کرده و آن را منحصر در تصمیمات خودسرانه نظامی بداند. این امر حتی میتواند به شانه خالی کردن ستادکل ارتش و نیروی زمینی رژیم نیز بینجامد تا آنها از بار تبعات سقوط، تحت تعقیب قرار گرفتن و زندانی شدن در امان بمانند. اما قربانی کردن واحدهای نظامی، جز تحمیل تمام فشار به آنها میتواند تبعاتی در دستگاه نظامی رژیم داشته باشد. در این صورت واحدهای نظامی در درگیریهای آینده از دستورات ردههای بالا و دولت سرپیچی خواهند کرد.
7.یک سناریوی قوی درخصوص قضایای فلسطین اشغالی، آماده شدن غرب برای شرایط اضطراری و قربانی ساختن نتانیاهو در این مسیر است. قربانی شدن نتانیاهو به تبرئه رژیم از جنایات انجامیده و وجهه اخلاقی غرب را که خدشهدار شده احیا میکند. غرب اگر در برکناری نتانیاهو نقش برجستهای ایفا کند میتواند آن را به دلیلی برای احیای وجهه خود تبدیل کند. با این وجود غرب تاکنون تلاش کرده ضربات وارده را هضم کند. در مقابل اما فشارها بر واشنگتن برای استفاده از کارت نتانیاهو برای خلاصی از وضعیت کنونی هرلحظه درحال افزایش است.
8.متهمسازی رژیمصهیونیستی به جنایات جنگی از طریق نهادهای حقوقی بینالمللی، واکنش یک قسمت از غرب به حساب میآید که به شکل واقعی از جنایتهای رژیم به خشم آمده است. همچنین بخشهای دیگر غرب نیز با مطرح شدن این مباحث درصدد مدیریت اوضاع داخلی خود هستند که در نسبتگیری با قضیه فلسطین دچار شکاف شده است. آمریکا برای مدیریت این شکافها که طی چند هفته اخیر دانشگاههای مطرح این کشور را به خود مشغول کرده، مجبور شد هفته گذشته صدها دانشجو و استاد را بازداشت کند. همزمان در ساختارهای دولتی نیز وضعیت آشفته است. هاله غریط، سخنگوی عربزبان وزارت خارجه آمریکا یکی از آخرین مقاماتی دولتی است که در اعتراض به سیاستهای دولت جو بایدن، رئیسجمهور این کشور در قبال غزه از سمت خود استعفا کرده است. غریط در صفحه خود در لینکدین، نوشته «من روز ۱۸ آوریل ۲۰۲۴ (۳۰ فروردین) بعد از ۱۸ سال خدمت برجسته برای اعتراض به سیاست آمریکا در قبال غزه، استعفا کردم.» پیش از او آنیل شیلین، مسئول روابط خارجی در دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار آمریکا و جاش پل، مسئول امور سیاستی و نظامی وزارت خارجه آمریکا در اعتراض به کمکهای تسلیحاتی کشورش به رژیمصهیونیستی برای استفاده در جنگ علیه غزه از سمتهای خود در وزارت خارجه استعفا کرده بودند. ژانویه گذشته نیز طارق حبش، دستیار ویژه رئیسجمهور آمریکا در وزارت آموزشوپرورش در اعتراض به جنایات رژیمصهیونیستی علیه مردم بیگناه فلسطینی استعفا کرده بود. غرب برای مدیریت خشم افکار عمومی خود که ساختارهای دولتی را نیز تحت تاثیر قرار داده، مجبور است انتقادها و اقداماتی را نسبت به جنایتهای رژیم ترتیب دهد.
9.مواضع بینالمللی نشاندهنده سوق یافتن مسائل به سمت مشروعیت جهانی تحریم رژیمصهیونیستی بهویژه مسدودسازی مسیرهای دریایی یا هوایی برای ارسال تجهیزات جنگی است. «فرانچسکا آلبانیز» گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور فلسطین، روزهای اخیر خواستار مجازات رژیم از مسیر تحریم سلاح شده است. پیش از این نیز دهها نماینده کنگره آمریکا با امضای نامهای مشترک از دولت بایدن خواسته بودند ارسال سلاح برای رژیم را متوقف کند.
10.متهم شدن رژیم به جنایت، میتواند مشروعیت حملات از خارج از سرزمینهای اشغالی را افزایش دهد. این شامل حملات مقاومت لبنان نیز میشود. استفاده از زور علیه یک دولت جنایتکار برای بازداشتنش از ارتکاب جنایت امری مشروع تلقی میشود.
11.دهها هزار نفر از سربازان ارتش رژیمصهیونیستی دارای تابعیت کشورهای دیگر هستند. در این میان وضعیت هزاران نفر آنها متفاوت است. این بخش از سربازان نهتنها تابعیت کشورهای دیگر را دارند بلکه محل اصلی زندگیشان نیز خارج از سرزمینهای اشغالی است. دوتابعیتیهای رژیم در صورت مطرح شدن جنایات جنگی در سفر به کشورهای مبدا خود و همچنین کشورهای ثالث با مشکلاتی مواجه میشوند. بازداشتهای موقت در فرودگاهها برای جابهجایی یکی از این مشکلات است. این مشکل گرچه به شکل عمومی همه سربازان ارتش رژیم را تحت تاثیر قرار میدهد اما برای آن دسته از چندتابعیتیهای رژیم که محل اصلی زندگیشان خارج از سرزمینهای اشغالی است، خطرناکتر است.
12.وجود گورهای دستهجمعی میتواند رژیم را به ارتکاب نسلکشی که شدیدتر از ارتکاب جنایات جنگی است، متهم سازد. در جنایات جنگی، یک ارتش از قصد یا به دلیل ضرورتهای میدانی باعث کشته شدن غیرنظامیان در حملات خود میشود. با این وجود نسلکشی اقدامی است که بهطور کامل عامدانه تلقی شده و هدف آن نیز، نه پیروزی در جنگ، بلکه پاکسازی جمعیتی است.
وضعیت مشابه در بوسنی
وضعیت در نوار غزه اما بیشتر از هر نمونه در تاریخ معاصر با نسلکشی بوسنی و هرزگوین شباهت دارد. پس از آنکه یوگسلاوی سابق در اولین سالهای دهه 1990 میلادی فروپاشید، چند کشور از دل آن خارج شدند که یکی از آنها بوسنی و هرزگوین بود. این کشور بهطور عمده شامل سه جمعیت متفاوت بهلحاظ نژادی، دینی و مذهبی بود؛ بوشنیاکهای مسلمان، کرواتهای کاتولیک و صربهای ارتدوکس. صربها با کمک صربستان درصدد جداساختن منطقه خود یا تصرف کامل بوسنی بودند. آنها در این مسیر از سکوت و رضایت نسبی غرب بهره میبردند. غرب نگاه مثبتی به صربها بهعنوان متحدان روسها نداشت اما سکوت کرده بود تا بهدست آنها مسلمانان بومی اروپا را که نژاد غربی داشتند، ریشه کن کند و سپس به بهانه دفاع از حقوق بشر با ناتو کار صربها را یکسره سازد؛ اتفاقی که البته بهدلیل ورود ایران به جنگ بوسنی به شکلی ناقص رخ داد. صربها تنها موفق شده بودند 220 هزار نفر از مردم مسلمان بوسنی را که یکدهم جمعیت آنها بود از بین ببرند. با این حال حضور مستشاران نظامی ایران باعث شد تا صربها به عقب رانده شده و حتی نیروهای بوسنیایی دست به پیشروی در مناطق صربنشین بزنند. با برگشتن ورق در جنگ و احتمال پیروزی مسلمانان، آمریکاییها در مقطعی که مطلوبشان نبود وارد جنگ شدند. آنها ابتدا بوسنی را تهدید کردند درصورت پیشروی نیروهایش آنها را بمباران میکند. در مرحله دوم با توقف پیشروی ارتش بوسنی، آمریکا دست به بمباران مواضع صربها زد. آمریکاییها در مرحله سوم دست به نفوذ در بوسنی زده و خواهان تضعیف نیروهای نظامی این کشور از جمله خروج مستشاران ایرانی شدند. غرب احتمال دارد در برهه کنونی برای استفاده حداکثری از شرایط، با وجود پذیرفتن گورهای دستهجمعی در غزه، درصدد اعمال نفوذ امنیتی از مسیر نیروهای حافظ صلح سازمان ملل برآید.