تمام نشدن چالش کارگردان «رستگاری» با منتقدان؛
از دهه ۸۰ به این طرف که نام ده‌نمکی با اخراجی‌ها در سینمای بلند داستانی ایران مطرح شد، جریان نقد هم در مقابل او آرایشی جدی گرفته و به یکی از جدلی‌ترین و پر پیچ و تاب‌ترین مواجهات بین منتقدان و صاحبان آثار سینمایی، مربوط به همین فیلمساز و منتقدانش می‌شود.
  • ۱۴۰۳-۰۲-۰۶ - ۰۲:۳۳
تمام نشدن چالش کارگردان «رستگاری» با منتقدان؛
چه کسی با ده‌نمکی رودربایستی دارد؟
چه کسی با ده‌نمکی رودربایستی دارد؟

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ: «یک وقتی هست که می‌دانی (منتقدان) می‌دانند کارت خوب است اما نقد می‌کنند [بلکه] تخریب می‌کنند. ولی من بعدها به یک چیزی رسیدم. یک حدیثی می‌گفت مومن همیشه در معرض آزار است، هم از طرف شیطان، هم از طرف دشمن و بدتر از همه از طرف مومن‌[های دیگر] که حسد می‌ورزند. من از اینکه طیف مقابل و آدم‌های مخالف اندیشه‌ام من را بزنند تعجب نمی‌کنم...»
این بخشی از صحبت‌های مسعود ده‌نمکی در برنامه تلویزیونی «برمودا» است که مقابل مجری برنامه، کامران نجف‌زاده بیان شد. وقتی ده‌نمکی اینها را گفت، نجف‌زاده وسط حرف او آمد و پرسید یعنی می‌گویید منتقدان من، یا شیطان هستند یا... طبیعتا ده‌نمکی این تعبیر از حرف‌هایش را که می‌توانست برای او بار منفی شدیدی در پی داشته باشد نپذیرفت اما از موضع خودش هم کوتاه نیامد. عمر حضور مسعود ده‌نمکی در سینمای بلند داستانی در آستانه رسیدن به دو دهه تمام است و این جملات از آن جهت مورد توجه قرار می‌گیرند که ثابت‌قدمی او در نوع مواجهه‌اش با منتقدان را نشان می‌دهند.
از دهه ۸۰ به این طرف که نام ده‌نمکی با اخراجی‌ها در سینمای بلند داستانی ایران مطرح شد، جریان نقد هم در مقابل او آرایشی جدی گرفته و به یکی از جدلی‌ترین و پر پیچ و تاب‌ترین مواجهات بین منتقدان و صاحبان آثار سینمایی، مربوط به همین فیلمساز و منتقدانش می‌شود. از آنجایی که مسعود ده‌نمکی پیش از ورودش به سینما سوابقی در فعالیت‌های سیاسی داشت، به طور طبیعی بعضی از موضع‌گیری‌ها درباره‌اش به همان صف‌بندی‌ها مربوط بود و بعضی از نقدهای دیگر نه جنبه‌های صرفا فنی، بلکه جنبه فرهنگی داشتند؛ همان‌طور که امروز از رکوردشکنی «فسیل» و «هتل» نقد فرهنگی می‌شود و منتقدان مهندسی اکران و به طور کلی‌تر مدیریت فرهنگی کشور را مورد بازخواست قرار می‌دهند. اینها اما به معنای آن نبود که کار ده‌نمکی از نظر فنی هم نقد نشود، هرچند عموما پاسخ او آن‌طور بود که موضع‌گیری‌های جناحی علیه خودش را پاسخ می‌گفت و نقدهای فرهنگی هم همین حکم را داشتند. صعود مسعود ده‌نمکی در سینمای ایران و افول او هر دو از سریع‌ترین و بی‌سابقه‌ترین روندها در تاریخ این سینما بودند. او با اولین فیلمش انفجاری در گیشه‌ها پدید آورد و پس از آن سری دوم و سوم اخراجی‌ها و همین‌طور بخش اول از فیلم «رسوایی» را در دولت محمود احمدی‌نژاد ساخت که همگی در دوره خودشان رکورد‌شکن شدند اما همان ده‌نمکی بلافاصله پس از تغییر دولت، جایگاه سابقش را در گیشه‌ها از دست داد و به فاصله چند سال کار به جایی رسید که تماشاگران فیلم‌هایش حتی به ۱۰۰ هزار نفر هم نمی‌رسیدند. با توجه به همین مسائل طبیعی است که درباره پدیده‌ای مثل مسعود ده‌نمکی همه‌چیز در ارتباط با ذات خود سینما یا سلیقه مخاطبان ارزیابی نشود و مسائل پیرامونی که عمدتا سیاسی هستند، لااقل به عنوان بخشی از متغیرهای ارزیابی، لحاظ شوند.
از همان روزهای اول که کار اخراجی‌ها گرفته بود، خیلی‌ها می‌گفتند مگر چند نفر اجازه دارند به این شکل با جنگ شوخی کنند؟ به نوعی این اجازه ویژه را یک رانت برای ده‌نمکی به حساب می‌آوردند که باعث فروش بالای فیلمش شده است. از طرف دیگر می‌گفتند در اکران و تبلیغات برای او امکانات ویژه‌ای وجود دارد که برای کس دیگری فراهم نیست. مثلا همزمانی اکران «درباره الی» با سری دوم اخراجی‌ها در نوروز ۸۸ به نفع ده‌نمکی تغییر کرد و گفته می‌شد برای اینکه فروش فیلم او کم نشود، اکران درباره الی را به زمان دیگری موکول کرده‌اند. بعدها وقتی در نوروز سال ۹۰ سری سوم اخراجی‌ها همزمان با «جدایی نادر از سیمین» روی پرده رفت، به فیلم ده‌نمکی سه‌برابر فیلم رقیبش سالن‌های نمایش داده شد که نتیجه غیرقابل انکاری در افزایش فروش آن داشت.
مسعود ده‌نمکی می‌توانست تمام این حرف‌ها را حسدورزی رقبا بداند اگر با تغییر دولت و از بین رفتن آنچه رانت و امداد دولتی برای او ارزیابی می‌شد، موفقیت‌هایش در فیلمسازی همچنان ادامه پیدا می‌کرد. موضع‌گیری‌ها در برابر فیلمسازی ده‌نمکی طی تمام این سال‌ها متاثر از چنین مسائلی بود و پاسخ‌های او هم عمدتا ناظر به استقبال مخاطبان از فیلمش تنظیم می‌شد. عصاره پاسخ‌هایی که ده‌نمکی می‌داد در این جمله خلاصه می‌شد که اگر فیلم‌هایم اینقدر بد هستند که شما می‌گویید، پس چرا مردم تا این اندازه دوست‌شان دارند؟ حالا اما زمینه‌های نقد کاملا تغییر کرده‌اند. دیگر ده‌نمکی نمی‌تواند به فروش فیلم‌هایش یا آمار بالای مخاطبان و سریال‌هایی که در تلویزیون کارگردانی کرده استناد کند و دهان منتقدان را ببندد. حالا حتی می‌شود بیشتر به آن بخشی از موضع‌گیری‌ها درباره او توجه کرد که موفقیتش را به رانت‌های دولتی چه در اجازه بیان بعضی مطالب و چه در اکران و تبلیغات ربط می‌دادند. همه‌چیز تغییر کرده و خیلی از مسائل به وضوح روشن شده‌اند؛ چنانکه پیش‌فرض‌ها و مواد خام برای تولید استدلال درباره پدیده ده‌نمکی در سینمای ایران نسبت به گذشته تکلیف بسیار روشن‌تری دارند اما یک چیز هنوز عوض نشده و آن هم مسعود ده‌نمکی است. ده‌نمکی حالا می‌گوید وقتی خودی‌ها نقدش می‌کنند بیشتر می‌رنجد. این به وضوح چنان معنا می‌دهد که او توقع دارد وقتی ایرادی در کارش وجود داشت، عده‌ای با لحاظ کردن نگاه‌های قبیله‌ای چشم را بر واقعیاتی که به ذهن‌شان رسیده ببندند و کورکورانه دفاع کنند. به عبارتی او هنوز دنبال رانت‌های جناحی و سیاسی می‌گردد تا به آنها تکیه کند. حالا می‌شود ده‌نمکی را با همان سیاقی که در گذشته پاسخ منتقدان را می‌داد به چالش کشید و از او پرسید مگر روزگاری نبود که شما آمار تماشاگران آثارتان را معیاری جدی‌تر از نقد منتقدان می‌دانستید؟ حالا که آمار تماشاگران آثار شما تا این حد پایین آمده و آخرین نمونه‌اش که سریال «رستگاری» بود، به قدری مخاطبان پایینی داشت که انگیزه‌ای برای کوبیدن آن بین منتقدان سابق ده‌نمکی هم دیگر وجود نداشت، آیا حاضرید با همان معیارهای قبلی اثرتان را ارزیابی کنند یا اینکه توقع دارید یک‌سری همپالگی‌های جناحی پیدا شوند و چشم بر هر واقعیتی که به عقل‌شان رسیده ببندند و فقط از شما دفاع کنند؟
بحث در‌مورد مسعود ده‌نمکی که حالا دیگر فیلم‌ها و سریال‌هایش چندان دیده نمی‌شوند و کمتر کسی حتی برای نقد او انگیزه‌ای دارد، از این جهت همچنان می‌تواند اهمیت داشته باشد که به واسطه آن می‌شود مدیریت فرهنگی کشور را مورد خطاب قرار داد تا بابت تمام مراحلی که در رشد و ادامه مسیر این فیلمساز هزینه صرف شده، مورد بازخواست قرار بگیرند. کسی نمی‌تواند با هر نوع استدلالی چیزی را به مسعود ده‌نمکی ثابت کند و باید پذیرفت که این واکنشی کاملا طبیعی از طرف اوست. تصور کنید در‌مورد یک نفر مرتب طوری استدلال شود که نتیجه آنها مجموعا بگوید او باید کلا فیلمسازی را رها کند. حتی اگر عقلی‌ترین نتیجه‌گیری در‌مورد چنین شخصی همین گزاره باشد، نمی‌شود توقع داشت که خود آن شخص هم این را بپذیرد و حیات اجتماعی و رسانه‌ای‌اش را پایان ببخشد. روی صحبت در این مورد به خصوص با مدیرانی است که عده‌ای‌شان ده‌نمکی را چنان بالا بردند که در ذهن او تصوراتی مبالغه‌آمیز نسبت به خودش ایجاد شد. بعد عده دیگر از آن مدیران فرهنگی در صدا‌و‌سیما وقتی سیستم مدیریت دولتی فرهنگ تغییر کرد و با عبور از ده‌نمکی باعث افول ستاره او در سینمای ایران شد، این شخص را به عنوان سهامدار دائمی بخشی از صنعت سرگرمی ایران همچنان در مدار نگه داشتند و هر قدر هم که آثارش بد و ضعیف از آب در می‌آمد، باز با او قطع همکاری نمی‌کردند.
چالش ده‌نمکی با منتقدانش هیچ‌وقت تمام نخواهد شد و او حتی حالا که کسی سریالش را در اندازه نقد هم ندیده، باز به منتقدان می‌تازد و به نظر می‌رسد که از جایی به بعد روی صحبت در هر نقد و تحلیل و نظری باید به سمت مسئولان فرهنگی باشد. کسانی که باعث می‌شوند با ادامه کار ده‌نمکی بخشی از بودجه فرهنگی کشور صرف کارهایی شود که از کمترین ارزش برخوردار هستند. انگار در مدیران فرهنگی ما یک نوع رودربایستی با بعضی از چهره‌های ناکارآمد فیلمسازی وجود دارد که خودشان را به جبهه انقلاب منتسب کرده‌اند. انسیه شاه‌حسینی، ابوالقاسم طالبی و مسعود ده‌نمکی از جمله این چهره‌ها هستند. چهره‌هایی که انگار دفاع‌شان از جبهه خودی را دلیلی موجه برای مطالبه حمایت‌های ابدی از جانب مسئولان می‌دانند؛ حال‌آنکه هزینه‌کرد واقعی برای جبهه انقلاب این است که اگر یک نفر ببیند واقعا کارش خوب نیست یا دوره‌اش به سر رسیده، بر نفس اماره غلبه کند و داوطلبانه از میدان خارج شود. ظاهرا نمی‌توان چنین توقعی را از تک‌تک افراد داشت یا سرنوشت مدیریت فرهنگی را به مراقبت افراد از نفس اماره‌شان سپرد؛ بنابراین مدیران مربوطه، هم باید به فکر آبروی جبهه فرهنگی انقلاب باشند و هم به فکر بیت‌المال.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران :