

دستاندرکاران این تیم چه در گذشته و چه در حال حاضر از وجاهت خوبی برخوردار هستند و با ورود خود در این ورطه معمولا از این وجاهت کاسته شده و این را تجربه نشان داده است. از خصلتهای ماست که با خوشبینی بیش از حد به مسائل ورود میکنیم و معمولا از تجارب دیگران درس نمیگیریم و از آیندهپژوهی بیبهرهایم.
دوستی مثالی میزد که پدرش عازم خانه برادرش در شیراز بود برای تعطیلات نوروز و حاضر نبود تلفنی بزند و مطمئن شود که برادرش در این ایام خود به مسافرت نرفته است؟ مشکل پذیرش میهمان ندارد؟ میگفت که میرویم یک اتفاقی میافتد. نبودند به هتل میرویم. پسر میگفت اگر هتلها جا نداشت؟ پدر میگفت یک کارش میکنیم!
داستان سادهانگاری ما، داستانی تاریخی است و به روحیه هرچه پیش آمد، خوشآمد ما وابسته است و بیخیال و آسمان به زمین که نمیرسد است. درنهایت مگر چه میشود؟ مرگ یکبار و شیون یکبار!
ما با تغییر، سختتر از آنچه متصور است مخالفیم. انسجامی بین تیمهای ملی کشورمان وجود ندارد، حتی بیتفاوتی نیز وصف روابط بین دوتیم ملی بزرگسال و امید بهطور مثال نیست بلکه تضاد عقیدتی و استراتژیک وصف منطقیتری فیمابین دو تیم است.
تشکیلات ملوکالطوایفی در جامعه فوتبال ما هم رسوخ کرده است. عدم تمرکز در سلسله مراتب اداری و مراکز تصمیمگیری باعث شده است، برای ایجاد و توسعه سازمانی تیمهایمان هیچ برنامه مدون و از پیش تعیین شدهای نداشته باشیم. بهدنبال مقصر گشتن نیز در این وادی کاری بیهوده و عبث است. چراکه هدف از راهبرد فوتبال در کشور با تمامی دنیا در اختلاف و تضاد است. سیستم وقتی شروع بهکار کرد، فوتبال بود. سازوکار خودش را داشت و با قواعد و فرهنگ خود اداره میشد. نیاز به رنگ و بوی جدید گرفتن بهانهای بود برای تغییر در تصدیهای فوتبالی و در این مرحله تضادها رشد کرد و چشم باز کردیم و دیدیم در همه جای فوتبال با قواعد و قوانین بینالمللی آن در تضاد هستیم و سعی هم نکردیم که خود را با آن هماهنگ کنیم و بیشتر سعی داشتهایم تا آنها را با خود هماهنگ کنیم.
شنیدهایم تیم ملی امید را با اسپانسرینگ جدید به آقای استیلی سپردهاند. قدیمترها تو کوچه که بازی میکردیم صاحب توپ یعنی تنها وسیله مورد نیاز بازیمان صاحب حقوقی بالاتر از دیگران بود و هرگاه دلش میخواست زور میگفت و اگر با مخالفت بچهها روبهرو میشد توپ را بر میداشت و میرفت و بازی تعطیل میشد. فوتبال تیمهای ملی پایه ما هم گویا به این درد مبتلا شده است. اسپانسر صاحب توپ میآید و اگر بازیاش ندهی توپ را بر میدارد و بازی را تعطیل میکند.
انتظار میرود فدراسیون فوتبال در این رابطه دارای برنامه باشد. بهرهبرداری از اسپانسرینگ بسیار منطقی و خوب است و وقتی منطقیتر است که این اسپانسرینگ هم در این رابطه دارای منافع مالی باشد و جریان برد- برد را با فدراسیون دنبال کند. کالایی داشته باشد و نیاز به تبلیغی داشته باشد که از سوی تیم و ستارههایش صورت گیرد. نه اینکه اسپانسر هدفش از هزینه کردن برای تیم نامشخص و نامعلوم باشد.
در پس این اسپانسرینگ اگر خدای نکرده داستان فروختن پستها و پیراهنهای تیم ملی پیش بیاید چه کسی جوابگو است. سالهاست این شایعه یا حقیقت گرداگرد تیمهای ملی پایه در چرخش است!
حضور کمیتههای فنی پر تعداد از قشرهای مختلف فوتبالی از نشر و توسعه شایعات میکاهد و سلامت کار را تضمین میکند. وقتی در شرح وظایف مدون روابط فیمابین اسپانسر با عناصر اجرایی تیم قطع شود بسیاری از مشکلات رفع میشود.
چه خوب که فدراسیون از همین امروز نسبت به تهیه شرح وظایف کادرهای اجرایی و نظارت بر آن و شرح وظایف اسپانسر تیم، برنامه خود را اطلاعرسانی کند تا مردم و دوستداران فوتبال خود بهعنوان بازوهای فدراسیون در رعایت مفاد آن به یاری بیایند و نیروهای نظارتی نیز به چند و چون کار آشنا شوند.
درنهایت بهنظر میرسد خود دستاندرکاران فوتبالی که اتفاقا سابقهای رسانهای هم دارند، از ایجاد جنجال و محیط پرتنش لذت میبرند. عادت کردهاند که در این فضا زندگی کنند. زیاد جدی نمیگیرند. خدا را چه دیدی، شاید دوباره واجب شد که تنور فوتبال داغ شود. آنوقت دوباره از این دو دعوت میکنند که به تیم ملی کمک کنند و کلی پرسپولیسی و استقلالی خوشحال میشوند.
* نویسنده : سعید حفظیفر کارشناس فوتبال
