

مککواری به بحث از زمان در الهیات مسیحی میپردازد و در مقدمه مینویسد:
«مسیحیت و بسیاری از ادیان، نسبتی -قدری مبهم- با زمان و تاریخ داشتهاند.» این نسبت البته حاصل تقابل دو نوع مواجهه است: «تاریخ از سویی محمل ارتباط و خودنمایانگری خدا بر نژاد بشر است. از سوی دیگر عقیده بر این است که خدا و واقعیترین امور در کل فراتر از تاریخ هستند و گذر زمان را بر آنها اثری نیست.» البته در مسیحیت، مساله عموما به حلول و اتحاد منجر میشود و از این رو است که این دو وجه «خدای حلولی و زمانمند» و «خدای متعالی از زمان» دو وجه متعارض و متناقض خواهند شد و جمع بین آنها، محال بوده و در نتیجه نسبت مسیحیت و تاریخ مبهم میشود.
اما این فقط یک وجه از بحث است. مککواری به وجوه دیگر زمینه بحث نیز اشاره میکند: «در این چندان تردید نیست که در عصر حاضر، امور زمانمند و تاریخی اهمیت نویی در تفکر انسان پیدا کردهاند. معمولا تلقی این است که هر چیزی جاری در بستر سیلان و صیرورت است و «نیستی» ایستا میماند. حتی الهیدانها هم به تردید افتادهاند که آیا مفاهیمی مانند تغییرناپذیری و تاثیر و تاثرناپذیری، ویژگیهای ذاتی خدا هستند(؟)». مککواری با ذکر عباراتی از فریدریش گوگارتن، مثالی از این نظر سکولار و «عصری» میزند:
«[گوگارتِن] میگفت اگرچه در سدههای پیشین، عقیده بر این بود که رویدادهای تاریخ، به تعبیری، در صحنه ثابت و پایداری که متافیزیک فراهم کرده بود رخ میدادند، اما این وضعیت اکنون برعکس شده است. چارچوب پایدار ناپدید شده و دستگاههای متافیزیکی خودشان محصول تاریخ تلقی میشوند که با وضعیتهای متغیر ظهور میکنند و عاقبت به زوال میانجامند. این را میتوان سکولاریسم به معنای دقیق کلمه خواند. اینکه هرچیزی ویژگی خود را از «عصر» میگیرد و در نتیجه سکولارسازی [به یک معنا] به معنای تاریخیسازی است.» اگر چنین باشد، به قول مککواری و با استشهاد از نیچه، آیا بناست همهچیز در نسبیتباوری و نیهیلیسم مضمحل و مستحیل شود و هیچ ملاک و معیاری در کار نباشد؟ مککواری یکی از راههای پاسخ به این پرسشها را، بررسی اندیشههای مارتین هایدگر میداند و در جایجای کتاب، به این پرسشها بازمیگردد.
گذشت هایدگر از متافیزیک بهسوی «تفکر وجود» و «رخداد» البته مشهور است اما خوانش متافیزیکی از هایدگر و ربط دادن او به «وحدت وجود»، راهی است که در آن مساعی هایدگر برای گذشت از متافیزیک، پوشیده میشود. در ایران نیز کسانی از اساتید دانشگاه هستند که هایدگر را با صدرا یا شیخ اشراق (گاه به تبع هانری کربن) یکی فرض میکنند و به این ترتیب به عدم و ترسآگاهی(Angst) نزد او توجه کافی ندارند. اخیرا نیز در بحثی در دانشگاه تهران، حتی «غرب» را هم به شرق برگردانده و نزاع میان شرق و غرب را مهمل و موهوم دانستهاند. گاهی نیز با خلط میان «تئولوژی» که الهیات است با «انتوتئولوژی» که الهیات مبتنی بر مابعدالطبیعه(متافیزیک) است، تئولوژی و الهیات را به کل و بهنام هایدگر، نفی و رد میکنند. در همه این موارد حضرات اساتید گرچه مدام به هایدگر استشهاد میکنند اما توجه به فکر او ندارند و فرمایش خودشان را بر زبان هایدگر میگذارند. اینجاست که مباحث مککواری (هرچند عالی و بینقص و خالی از خلل نیست) میتواند با ارجاعات و استشهاداتی، بحث از شرق و غرب، متافیزیک و الهیات، وجود و عدم و... را با شرحی مختصر در اختیار خواننده قرار دهد.
مطالب قابلتوجه دیگری هم در کتاب به چشم میخورد از جمله نامه هایدگر به ناشران ترجمه مککواری و رابینسون ارسال کرده است یا توضیحاتی راجع به ربط هایدگر با ناسیونال سوسیالیسم.
ترجمه کتاب البته ایراداتی دارد و میتوان (و باید) در مطلبی جداگانه به آن پرداخته شود؛ اما همین ترجمه نیز برای طرح مباحث فوقالذکر کافی است.
کتاب مشتمل بر یک پیشگفتار و هشت فصل است: «سیر زندگی و کار و نوشتههای اولیه»، «دو فصل در باب وجود و زمان»، «متافیزیک و الهیات»، «شیئیت، تکنولوژی، هنر»، «تفکر، زبان، شعر»، «فقط یک خدا میتواند ما را نجات دهد» و در نهایت «برخی نکات مبهم». کتاب را نشر پارسه در 200 صفحه و با قیمت 25هزار تومان در 700 نسخه، با ترجمه شهابالدین عباسی به چاپ رسانده است.
* نویسنده : محمد علیبیگی دبیر گروه اندیشه
