در گذر زمان، مهر تئاتر ملی به زیر مجوزهای آن نهاد زده شد تا امروز سنگلج داعیه‌دار نمایش‌های اصطلاحا ایرانی باشد. دیگر خبری از آثار نویسندگان ایرانی نیست؛ چراکه سنگلج بیشتر محلی برای اجرای نمایش‌هایی است که ویژگی‌های ثابتی دارند.

  • ۱۳۹۷-۰۳-۰۸ - ۱۵:۴۹
  • 00

درباره کوچ نمایش ایرانی از سنگلج به شهرزاد

درباره کوچ نمایش ایرانی از سنگلج به شهرزاد
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شاید برای کسی عجیب نباشد که بر سردر نامرئی تماشاخانه سنگلج عنوان مکان نمایش‌های ایرانی ثبت شده باشد. اگر زمانی عباس جوانمرد و گروه تئاتر ملی در سنگلج نمایش‌هایی را روی صحنه برده‌اند که قلم نویسندگان ایرانی خالق آنان بوده‌اند، در همان زمان نمایش‌های خارجی و البته کودک نیز فرصت دیده شدن پیدا می‌کردند. با این حال در گذر زمان، مهر تئاتر ملی به زیر مجوزهای آن نهاد زده شد تا امروز سنگلج داعیه‌دار نمایش‌های اصطلاحا ایرانی باشد. دیگر خبری از آثار نویسندگان ایرانی نیست؛ چراکه سنگلج بیشتر محلی برای اجرای نمایش‌هایی است که ویژگی‌های ثابتی دارند.

نمایش‌ها عموما اثر کمیک با بهره‌گیری از شیوه‌های اجرای نمایش‌های ایرانی همانند سیاه‌بازی، بقال‌بازی، تخت‌حوضی و ...، موسیقی و اجرا را در هم آمیخته است تا فضایی شاد و مفرح، با زمینه موزیکال فراهم کند. البته ایرانیزه کردن نمایشنامه‌های مشهور دنیا، از شکسپیر گرفته تا دورنمات، در کنار بازخوانی متون بیضایی و هوادارانش، بخشی از اجراهای سنگلج بوده‌اند؛ اما در سال‌های اخیر عموم مخاطبان سنگلج را با همان نمایش‌های شاد و موزیکال می‌شناسند. کافی است به فروش چند سال اخیر نگاهی بیندازیم؛ آنگاه متوجه می‌شویم اقبال با نمایش‌های شاد و موزیکال بوده است.

این مهم در حالی رخ می‌دهد که تئاتر شهر چندان موافق با نمایش‌های ایرانی نیست. در گفت‌وگویی که در سال 94 با جواد انصافی داشته‌ام، او از رخدادهایی سخن می‌گفت که منجر به حذف نمایش‌های ایرانی از تئاتر شهر می‌شود. اقبال از نمایش‌های کمدی در همان زمان و فروش اندک دیگر آثار در برابر نمایش‌هایی از جنس کارهای انصافی باعث می‌شود نسبت به اجرای سیاه‌بازی در تئاتر شهر گاردی ایجاد شود. آرام آرام نمایش ایرانی به سنگلج و خیابان بهشت تبعید می‌شود؛ اما این تبعید شرایطی برای سنگلج فراهم می‌کند که دیگر سالن‌ها از آن بهره‌مند نشده‌اند: هویت‌مندی.

در سال‌های اخیر با گسترش تئاتر و تنوع در نوع مخاطب، لزوم داشتن هویت سالن بیش از پیش درک می‌شود. اکنون شما نمی‌توانید بگویید در سالن چارسوی تئاتر شهر چه نوع نمایشی خواهید دید یا اینکه ایرانشهر محل اجرای چه گونه تئاتری است. همه چیز در یک بلبشو فرورفته است. حتی مناسبات سالن اصلی تئاتر شهر و تالار وحدت که روزگاری هویت‌مند به نظر می‌رسیدند، زیر سوال رفته است. برای مثال در سال گذشته خیرا... تقیانی‌پور موفق به اجرای نمایش «کلنل» در سالن اصلی می‌شود که در شرایط برابر گذشته، امکان نمایش در آن مکان را نداشته است. این مساله به نوعی تضارب آرا میان تئاتری‌ها نیز بدل شده است.

وضعیت اکنون دگرگون شده است. سنگلج مرکزیت خود را از دست داده است، حداقل در 6 ماه اخیر. بخش خصوصی با درک ظرفیت فروش نمایش‌های ایرانی به سراغ آنان رفته‌اند و فرآیند تبلیغاتی آنها را هم فراهم کرده‌اند. دو نمایش «شیرهای خان‌بابا سلطنه» افشین هاشمی و «بنگاه تئاترال» هادی مرزبان از آثار موفق در این حوزه بوده‌اند که بیش از 100 اجرا در تئاتر شهرزاد داشته‌اند و با وجود استقبال مخاطبان به کار خود پایان داده‌اند. موفقیت دو نمایش در حالی بوده است که هر دو کارگردان مقدمات نمایش بعدی خود را نیز فراهم کرده بودند؛ افشین هاشمی در تئاتر شهر و هادی مرزبان در ایرانشهر.

اما با وجود مخاطب بالای این آثار، نمایش‌هایی چون «شیرهای خان‌بابا سلطنه» و «بنگاه تئاترال» از ضعف خلاقیت رنج می‌برند. نمایش‌ها دچار درجاماندگی زمانی هستند و حتی می‌توان گفت نسبت به زمانه خود رشد نکرده‌اند. نمایش‌ها شکل ضعیفی از نمایش‌های ایرانی‌ هستند که ما آنان را در کتاب‌های تاریخ نمایش ایران جست‌وجو می‌کنیم. ترفندهای به کار رفته نخ‌نماست و حتی در شخصیت‌پردازی نکات مثبت نمایش ایرانی نادیده گرفته شده است.

با این حال شرایط نشان می‌دهد در ایران دغدغه‌هایی برای احیا یا روشن نگاه داشتن چراغ نمایش ایرانی در میان بخشی از جامعه تئاتری مطرح است. برگزاری جشنواره‌هایی چون نمایش‌های آیینی-‌ سنتی یا ابراز ارادت به آثار بهرام بیضایی، بخشی از نمودهای این علاقه به نمایش ایرانی است؛ اما در سال‌های اخیر به سبب ظرفیت کمیک نمایش‌های ایرانی و البته تمایل جامعه ایرانی به تماشای آثار کمدی، تعداد این آثار بسیار شده است و همانند آثاری چون «سرآشپز پیشنهاد می‌کند» و «شیرهای خان‌بابا سلطنه» تداوم اجرایشان در طول سال، به سبب استقبال مخاطب تضمین می‌شود؛ اما این آثار با پایان یافتن اجراهایشان، عمرشان به سر می‌آید، متون‌شان فراموش می‌شود و کسی درباره آنها حرف نمی‌زند. این نقطه ضعف دیگری است که درباره این آثار مطرح می‌شود؛ چرا که فرصت تحقیق و پژوهش و بررسی این آثار از دست می‌رود.

برای مثال شاید بتوان گفت کارگردانانی چون افشین هاشمی و شهاب‌الدین حسین‌پور همانند تام استوپارد، نمایشنامه‌نویس شهیر انگلیسی رفتار می‌کنند که متون مشهور جهان را بازآفرینی می‌کند. آنان از داشته‌های قدیمی تئاتر ایران بهره‌برداری می‌کنند تا اثری تازه بیافرینند و مخاطب را علاوه بر سرگرم کردن، با بخش گمشده فرهنگ آشنا کند؛ اما موفق نمی‌شوند. نمایش‌ها بیش از آنکه به اثری خلاق شباهت داشته باشند، به نگاه تک‌بعدی به یک شیوه نمایشی می‌مانند و حتی وجوه مثبت ژانر را نیز از دست می‌دهند.

برای مثال، استوپارد در نمایشنامه‌هایی چون «هملت داگ» یا «روزنکرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» نقش جامعه سلطنتی را کمرنگ می‌کند و به سراغ شخصیت‌های معمولی می‌رود تا آنان را برجسته کند و قهرمان درام خود سازد؛ این رویه منجر به حاشیه بردن شخصیت مرکزی هملت می‌شود.

در نمایش «شیرهای خان‌بابا سلطنه» که نسخه امروزی سیاه‌بازی است، جنسیت مذکر بازیگر، مونث می‌شود. شخصیت سیاه به یک انفعال عجیب دچار می‌شود و بخش اعظمی از نمایش را در زندان به سر می‌برد و پایان نمایش نیز به واسطه رویدادهایی خارج از کنترل او، رقم می‌خورد. این مساله درباره نمایش مرزبان نیز تکرار می‌شود. در مقایسه با اثر استوپارد که عصاره شکسپیری حفظ می‌شود، در این نمایش‌ها تنها فرم اجرا حفظ شده است.

در نمایش «سرآشپز پیشنهاد می‌شود» نیز وضعیت همین است. حسین‌پور آنچه از گذشته به عاریت می‌گیرد همان چیزی است که این روزها با عنوان کمدی موزیکال از آن یاد می‌کنیم؛ آثاری که نه موزیکال هستند و نه به معنای علمی‌اش چندان کمدی؛ با این حال آنان خود را از خلاقیت بری می‌کنند. در «سرآشپز پیشنهاد می‌شود» با اینکه نویسنده داستان ضحاک ماردوش و فریدون را برای اقتباس انتخاب کرده؛ اما هجویه‌ای که شکل می‌دهد کار را خراب می‌کند. برخلاف آثار استوپارد که کانون توجه بر شخصیتی غیر از شخصیت اصلی است، در «سرآشپز پیشنهاد می‌شود» مرکزیت باز با ضحاک و ابلیس است. در حالی که شخصیت چون کاوه یا حتی یک جوان در معرض خطر مرگ حذف می‌شود. در‌واقع مردم از نمایش حذف می‌شوند و این اولین خطا در مدرن‌سازی متن است.

در نتیجه باید گفت شاید فرآیند مکانی نمایش ایرانی به سوی مدرن شدن پیش رفته است و از فضای دولتی خارج شده و مورد توجه فضای خصوصی قرار گرفته است، شاید مخاطبان نمایش دوست به آن توجه وافر کنند؛ چرا‌که دقایق جذابی برای آنان رقم می‌زند، اما نمایش‌های ایرانی مدرن شده هنوز خود را درگیر شخصیت‌هایی می‌کنند که تاریخ مصرف‌شان گذشته است و در مسیر مدرن شدن، مردم‌نگاری را مدنظر قرار نمی‌دهند. این در حالی است که ادبیات مدرنیسم توجهش را از شوالیه‌ها و شاهان نئوکلاسیک به سوی مردم معمولی کوچه و بازار سوق داد. همان کسانی که شاکله جامعه مدرن را تشکیل داده‌اند و پیرو آن هر نوع هنر کلاسیک را دستخوش تغییر قرار داده‌اند.

 

* نویسنده : احسان زیورعالم روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران