نگاهی به حیرت خیام نیشابوری به مناسبت روز بزرگداشت او
با نگاهی عمیق به رباعیات خیام می‌توان دریافت که «پرسش‌گری» وجه غالب شعر او است که این خود حکایت از روح سرگشته و ناآرام شاعر دارد.
  • ۱۳۹۷-۰۲-۲۹ - ۱۳:۳۹
  • 00
نگاهی به حیرت خیام نیشابوری به مناسبت روز بزرگداشت او
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، با وجود تمامی منابع مکتوب و اسناد تاریخی موجود، شخصیت خیام و اصالت اشعار او همچنان از موضوعات مورد مناقشه درحوزه‌ اندیشه است. ضدونقیض‌های موجود در منابع کهن و همچنین رویکردهای متنوع و متفاوت مورخان و محققان ادبیات فارسی نسبت به رباعیات خیام، این ریاضیدان و منجم پرآوازه را به یکی از مرموزترین اندیشمندان تاریخ ایران مبدل ساخته است، چنان که به تعبیر مرحوم محمدتقی جعفری «[خیام] در مجرای داوری‌های قرون متمادی تا روزگار ما از کفر مطلق تا عرفان والای ملکوتی در نوسان بوده است.»(1) در این یادداشت کوتاه اما، نگارنده در پی آن نیست که دامنه بحث را به شخص خیام یا هویت و اصالت اشعار او بکشاند بلکه با ابتنا به پیشینه تحقیقات خیام‌پژوهان، آنچه می‌آید نگاهی است اجمالی به جهانی که حکیم نیشابوری فراروی آدمی ترسیم می‌کند.

با نگاهی عمیق به رباعیات خیام می‌توان دریافت که «پرسش‌گری» وجه غالب شعر او است که این خود حکایت از روح سرگشته و ناآرام شاعر دارد. «موضوعاتی نظیر آفرینش، جهان، انسان، جبر و اختیار، مرگ، از کجا آمدن و به کجا رفتن و مسائل دیگری از این دست، ذهن شکاک او را سخت به خود مشغول داشته است. پرسش‌هایی [فلسفی] که نه‌تنها حل نمی‌شوند، [بل‍]که روز به روز ژرف‌تر و گسترده‌تر و جانکاه‌تر می‌گردند.»(2) زیرا پرسش فلسفی را پاسخی فلسفی است و پاسخ فلسفی به تعبیر هایدگر: «نه فقط ماهیت پرسش را نفی نمی‌کند یا ناپایدار نمی‌سازد و سهل‌تر نمی‌نماید بلکه آن را ژرف‌تر، پیچیده‌تر و دشوارتر می‌کند.»(3)

خیام سوال‌های اساسی بشر در طول تاریخ را طرح کرده و آنگاه بی‌آنکه پاسخی بیابد، رهایی از این تعارضات را در گریز از هوشیاری و خودآگاهی می‌یابد، و در جست‌وجوی آرامش به کرانه‌های ناخودآگاهی و ناآگاهی و گریز از خویشتن پناه می‌برد، چنانکه می‌گوید:

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید و شک همه‌عمر نشست
هان تا  ننهیم  جام  می از  کف  دست
در بی‌خبری، مرد چه هشیار و چه مست(4)

ابراهیمی‌دینانی می‌گوید «پرسش» نتیجه «حیرت» است و از اینجا می‌توان استدلال کرد که خیام هم در مقام «حیرت فلسفی» است، چنان که از اشعار او نیز چنین برمی‌آید. حال با توجه به اینکه «پرسش‌ داشتن یعنی در راه بودن و کسی که در راه باشد جان سالم به در می‌برد»(5)، سوال اینجاست که آیا «خیام پرسنده و حیران»، جان سالم به‌در برده است؟ یا بر اثر اکتفا کردن به عقل مکسبی در میانه راه طلب، بازمانده است؟

چنان که می‌دانید اساسی‌ترین مسائل اندیشه بشری، مسائل جدلی‌الطرفین - مسائلی در مورد بقای نفس، معنای زندگی، اختیار نفس و...- است و همانطور که پیداست، دغدغه اصلی خیام نیز پرسش از همین مسائل است. در دوران جدید کانت بیشتر و جدی‌تر از سایرین در فلسفه‌اش به این موضوع پرداخته و در حل تعارضات آن مجاهدت بسیار کرده است. به اعتقاد او درباره این مسائل انسان قادر نیست به صدور یک حکم قطعی و یک‌جانبه اکتفا کند، چراکه در مقابل این مسائل انسان دچار نوعی وضع دیالکتیکی می‌شود و دو حکم متعارض به ذهن او خطور می‌کند. البته مولانا قبل از کانت در مثنوی به این قضیه اشاره کرده و راه‌حل آن را عبور از «عقل خودبنیاد» به وحیانیت و عشق عارفانه و شهودگرایی می‌بیند:

در میان جبری و اهل قدر
همچنین بحث است تا حشر، ای پسر
تا قیامت ماند این هفتاد و دو
کم نیاید مبتدع را گفت‌وگو
این روش خصم و حقود آن شده
تا مقلد در دو ره حیران شده
صدقِ هر دو ضد، ببیند در روش
هر فریقی در ره خود خوش‌منش
عشق بُرّد بحث را ای جان و بس
کم ز گفت و گو شود فریادرس(6)

در طول تاریخ پرسش‌ها و بگومگوها در این باب هرگز گریبان تفکر بشری را رها نکرده است. با این حال هرچه آدمی تلاش کرده با تکیه بر «اندیشه حصولی» مسیر هدایت خویش را پیدا کند، گرفتار تضادها و تناقض‌ها شده است. در واقع این‌طور به نظر می‌رسد که «عقل محض» هیچ‌گاه نمی‌تواند برای پرسش‌های اساسی خود پاسخی بیابد و راه هدایت خویش را متکی بر خویش، پیدا کند و در این مسیر سرنوشت محتوم او همواره حیرت و سرگشتگی خواهد بود. با این وصف با بی‌قراری و غلیان درونی حاصل از این حیرت فلسفی چه باید کرد؟ آیا پاسخ به این دغدغه‌های وجودی و هستی‌سوز، الی‌الابد منتفی است؟ «کلما قرع سمعک من الغرایب فضعه فی بقعه الامکان»(7)؛ شیخ‌الرئیس می‌گوید. بر این اساس بهترین موضع انسان در برابر این پرسش‌ها «انکار نکردن» است. اما گاه به نظر می‌رسد خیام پس از دریافتن اینکه «عقل در وصول به معنای زندگی عاجز و ناتوان است»، به جای اینکه راه عشق و ایمان را در پیش گیرد، سعی در انکار عالم غیب می‌کند و از فرط شکاکیت پا به عرصه انکار می‌گذارد. درواقع اگر «حیرت فلسفی تصویر ناتوانی ذهن [عقل] در چالش با نادانایی‌ها است»(8)، درک این ناتوانی در مورد خیام منجر به نفی ایمان می‌گردد و اگر نگوییم الحاد، دست‌کم ناامیدی و پریشان حالی را برای او به همراه دارد:

چون حاصل آدمی در این جای دو در
جز درد دل و دادن جان نیست دگر
خرم دل آنکه  یک  نفس  زنده  نبود
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر

در مقابل، اهل عرفان معتقدند عقل محدود آدمی برای اینکه واسطه هدایت شود، چاره‌ای جز تبعیت ندارد: «... وقتی قلب به نور الهی منور شد، عقل نیز به واسطه آن منور می‌شود و از قلب تبعیت می‌کند، چون قلب قوه‌ای از قوای عقل است. «عقل تابع قلب»، حقایق را بدون تصرف در آن درک می‌کند و تسلیم امر الهی می‌شود که به حقیقت در هر شیء تصرف می‌کند...».(9) بنابراین فرق است بین حیرت فلسفی و حیرت عرفانی؛ حیرت فلسفی اگر سر به آستان عشق نگذارد چه بسا منجر به کفر و الحاد گردد، چنان که حکیم خیام، در گذر از مرحله طلب از دایره سرگشتـــگی رهایی نمی‌یابد و در گرداب پرســـش‌های خویش سرگشــــته و حیران می‌مانــــــد. حال آنـکه حیــــرت عرفانی، کمال معرفت شهودی است و متاخر از عشق، چنان که نبی‌مکرم اسلام محمد مصطفی(ص) در مقام دعا به خداوند عرض می‌کند: «رب زدنی فیک تحیرا» و هم او می‌داند که مرتبه نهایی و غایه‌القصوی معرفت آدمی، مرتبه حیرت است. لسان‌الغیب حافظ شیرازی نیز در ابیاتی از «حیرت صاحب‌نظران» که همان حیرت عرفانی است، در مقابل «حیرت بی‌خبران» که حیرت فلسفی است، سخن به میان آورده است:

در  نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
وصل خورشید به شب پره اعمی نرسد
که در این آینه صاحب‌نظران حیرانند(10)

باید گفت که در جهانی که خیام ترسیم می‌کند، نه خبری از «ساغر مینایی»(11) حافظ است و نه اثری از «صورت بی‌صورت»(12) مولانا، در جهان یخ‌زده او هرچه هست بدبینی و پوچی است. به تعبیر شایگان جهان خیام «جهانی است برهوت»(13).

پانوشت‌ها:
1. فاضلی، مهبود، نظام فکری خیام، فصلنامه پژوهش‌های ادبی- سال پنجم، 1387.
2. رهی به حیرت، داکانی، پرویز عباسی، تهران: کیهان فرهنگی، اسفند1370.
3. دوستدار، آرامش، ملاحظاتی فلسفی در دین، عالم، تفکر، تهران: آگاه، 1359، ص19.
4. خیام، عمر، رباعیات خیام، تهران: ناهید، 1391.
5. مصلح، علی‌اصغر، پرسش از حقیقت انسان، قم: موسسه فرهنگی طه، 1395.
6. بلخی، مولانا جلال‌الدین، مثنوی‌معنوی، دفتر پنجم.
7. سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه.
8. عباسی داکانی، پرویز، رهی به حیرت، کیهان فرهنگی، اسفند1370، شماره 81، ص32.
9. مصلح، علی‌اصغر، پرسش از حقیقت انسان، قم:موسسه فرهنگی طه، 1395، ص45
10. شیرازی، حافظ، دیوان حافظ.
11. زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
12. صورت از بی‌صورت آمد در وجود
همچنان کز آتشی زادست دود
13. ن.ک: شایگان، داریوش، پنج اقلیم حضور، تهران: فرهنگ معاصر، 1393.

 

* نویسنده : محمدحسین نظری پژوهشگر

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰