به بهانه قهرمانی دختران فوتسالیست ایران در آسیافوتبال و فوتسال زنان در ایران، دو دهه است که داستان شهرزاد و ساداکو را توامان پیش میبرد. آنها هنوز مشغول درست کردن درناهای نخستینند و با این همه، استعدادی که دارند آنقدر چشمگیر است که به صدر جدول میرساندشان.
پرواز هزار درنای خاموش
اول: وقتی میخواهی یک درنای کاغذی بسازی، باید یاد بگیری که کاغذها را چگونه تا کنی. باید اوریگامی بلد باشی و باید درنا درست کردن بلد باشی و باید دعا کردن بلد باشی و باید امیدوار بودن بلد باشی و باید زندگی کردن بلد باشی تا بفهمی که چطور باید کاغذ را تا کنی و تا کنی و به آن شکل بدهی و بعد از آن یک درنا بسازی. درست مثل ساداکو، دخترکی در هیروشیما که میخواست حالش خوب شود، تصمیم گرفت تا هزار درنای کاغذی بسازد تا حالش خوب شود و نشد. که قبل از به پایان رساندن درنای هزارم مرد تا تبدیل به مشهورترین قربانی بمباران اتمی هیروشیما شود. همشاگردیهایش بودند و درناهای باقیمانده را درست کردند تا پیکر ساداکو همراه با هزار درنای کاغذیاش دفن شود.
دوم: وقتی میخواهی قصهای بگویی، باید یاد بگیری کجا شروعش کنی و کجا به پایانش برسانی. زمانبندی مهمترین رکن قصه گفتن است و این را شهرزاد قصهگو بیشتر از هر کسی میداند. اوست که میداند اگر قصهای را پیش از موعد تمام کند، جان سالم به در نخواهد برد. شهرزاد، قصه میگوید و قصهها را آنقدر پیش میبرد و پیش میبرد و پیش میبرد تا اینکه قصه به پایانی موقت نیازمند میشود. قصه موقتا به تعویق میافتد تا روز بعد. شهرزاد، روز دیگری را زنده به سر میبرد و قصهای دیگر مییابد.
سوم: فوتبال و فوتسال زنان در ایران، دو دهه است که داستان شهرزاد و ساداکو را توامان پیش میبرد. آنها هنوز مشغول درست کردن درناهای نخستینند و با این همه، استعدادی که دارند آنقدر چشمگیر است که به صدر جدول میرساندشان. اگر فکر میکنید قهرمانی آنها در فوتسال آسیا آخرین درنایی است که میسازند سخت در اشتباهید. آنها هنوز درناهای زیادی برای ساختن و جامهای زیادی برای بردن دارند و مثل ساداکوی هیروشیمایی، از درنایی به درنای دیگری منتقل میشوند. ساداکوهای فوتسال ما، با قصههایی که برایمان تعریف میکنند، به خوابمان میبرند. ما، همان شاه زن کش که ورزش زنان را تحویل نمیگیریم و آنها، شهرزاد وار، با جامی و با بردی و با گلی و با استعدادی و با درخششی، خوابمان میکنند، سستمان میکنند و روزی دیگر به حیات خویش و به نمایش خویش ادامه میدهند.
تاریخ و ادبیات هر دو نقل کردهاند که برنده نهایی این داستان کیست. هزار و یکشب بخوانید تا بیشتر یادتان بیاید که درنهایت، قصه به کدام پایان میرسد.
چهارم: درناهای خاموش و مغرور کشور من! شهرزادهای همیشه برنده! سرتان سبز و دلتان شاد که شهرزاد مایید و شهزاده ما.
* نویسنده : هومن جعفری روزنامهنگار
مطالب پیشنهادی










