

نمودهای افول دیپلماسی آمریکا
فارو برای اثبات مدعایش به سفر اخیر مایک پمپئو، وزیر خارجه جدید آمریکا به کره شمالی که به صورت مخفیانه و پیش از عید پاک صورت گرفت، اشاره میکند. به گفته او، پمپئو در حالی پنهانی و مخفیانه به کرهشمالی رفت که هنوز کنگره آمریکا او را بهعنوان وزیر خارجه آمریکا نپذیرفته بود و هیچ شخص دیگری از وزارت خارجه آمریکا او را همراهی نمیکرد؛ در واقع پمپئویی که به پیونگیانگ سفر کرد رئیس سازمان سیا بود و نه پمپئوی وزیر خارجه، به همین دلیل هم بود که سفر او باید بیسر و صدا و مخفیانه انجام میگرفت. مورد دیگری که فارو از آن بهعنوان فقدان دیپلماسی در دولت ترامپ یاد میکند این است که دولت فعلی آمریکا هنوز هیچ سفیری در کره جنوبی ندارد. این در حالی است که پست معاونت وزارت خارجه در امور شرق آسیا و اقیانوس آرام در حال حاضر خالی مانده است و هیچ واحد یا گروهی که شبیه تیم دیپلماتیک باشد و بخواهد مذاکرات احتمالی آتی را با مقامات کرهشمالی نظم و نسق ببخشد، وجود ندارد. این در حالی است که مذاکره با کرهشمالی بیش از پیش محتمل است و وزارت خارجه آمریکا برای درگیر شدن در روند مذاکراتی سنگین و مهمی از این دست نیاز به گروهی از زبدهترین و حرفهایترین نیروهای دیپلماتیک دارد. فارو در عین حال به روند کنونی وزارت خارجه آمریکا عنوان «دیپلماسی تلفنی» میدهد، چراکه در حال حاضر اکثر امور اجرایی دستگاه دیپلماسی این کشور از طریق تماسهای تلفنی انجام میشود.
در بخش دیگری از این کتاب با اشاره به مذاکرات احتمالی پیشروی آمریکا با کرهشمالی، این پرسش مهم مطرح میشود که «آیا موضوع مذاکرات با کرهشمالی بازی است؟» و مینویسد: «اگر دستگاه دیپلماسی آمریکا واقعا در فکر پایان بخشیدن به بحران نیمقرن اخیر کره شمالی و در پی دستیابی به یک صلح پایدار در منطقه جنوب شرق آسیاست، باید بداند که لازمه این امر داشتن مجموعهای از کارشناسان زبده و دیپلماتهای حرفهای برای پیش بردن روند مذاکرات است.»
تصویر دوگانه سیاست خارجی آمریکا
فارو که در حال حاضر بهعنوان برنده پولیتزر به خاطر نوشتن در مورد سوءرفتارهای هاروی وینستین شناخته میشود در اوایل دوران فعالیت حرفهای خود در سمت مشاور وزیر در وزارت خارجه آمریکا مشغول به کار بود که بعد از حضور ترامپ در کاخ سفید از سمت خود برکنار شد. این روزنامهنگار مشهور آمریکا در کتاب جدید خود تحت عنوان «جنگ در زمان صلح؛ پایان دیپلماسی و کاهش تاثیر آمریکا» با وزرای خارجه پیشین آمریکا و تعدادی از کارمندان دستگاه دیپلماسی این کشور گفتوگو کرده است. تصویری که او از سیاست خارجی ایالات متحده در این کتاب ارائه کرده تصویری دوگانه است؛ ترسناک و در عین حال امیدوارکننده. ترسناک از این جهت که قرار است تا مدت نامعلومی دستگاه دیپلماسی این کشور در اختیار فردی چون ترامپ باشد و امیدوارکننده از این جهت که نشان میدهد روسایجمهور پیش از ترامپ چگونه از زوال دستگاه دیپلماسی کشور جلوگیری کردهاند. اما نکته مهم در رابطه با سیاست خارجی آمریکا و دستگاه دیپلماسی این کشور آن است که یک رابطه نامتجانس میان عوامل کلیدی قدرت در آمریکا وجود دارد؛ ارتش، سازمانهای اطلاعاتی و دیپلماتهای غیرنظامی وزارت امور خارجه. به گفته فارو دلیل این مساله را باید در ساختار دولت آمریکا جستوجو کرد که متشکل از آژانسها و مراکز مختلف با منافع و زمینههای تخصصی گوناگون و متفاوت است. در عین هنگامی که این سازمانها با هم و در یک راستا کار میکنند، یک فرآیند سیاسی موثر ایجاد میشود، اما وقتی یکی از این سازمانها به هر دلیلی همسو و همراه عمل نکند مشکل ایجاد میکند. بهعنوان مثال، همین الان که دولت آمریکا سعی دارد همه مسائل را از طریق نیروی نظامی و دستگاههای اطلاعاتی حل و فصل کند بدیهی است که سیستم با مشکل مواجه میشود؛ سفر پمپئو به پیونگیانگ مصداق بارزی برای مشخص کردن این مشکل است.
توافق آمریکا با دولتهای نامشروع
به گفته فارو وقتی سیاست خارجی آمریکا تحت سلطه و رهبری مقامات نظامی و اطلاعاتی قرار میگیرد مانند آنچه امروز شاهد آن هستیم، ایالات متحده به سمت توافقهای راهبردی با دولتهای نامشروع سوق داده میشود یا با بازیگران محلی همراه میشود که بعدها منافع ملی این کشور را تضعیف میکنند؛ تمام این اتفاقات به این دلیل رخ میدهند که شما یک نیروی متعادلکننده در ساختار فعلی سیاست خارجی نمیبینید. جنگ در افغانستان، واضحترین مثال برای سیاست خارجی بدون داشتن دیپلماسی کافی است. در روزهای ابتدایی حمله به افغانستان ایالات متحده تصمیم گرفت برای برعهده گرفتن بخش عمدهای از نبرد به شرکای محلیای متکی باشد که بسیاری از آنها فرماندهان بازنشسته بودند. یکی از آنها «عبدالرشید دوستم»، معاون اول فعلی رئیسجمهور افغانستان بود که نیروهای تحت فرماندهی او مسئول کشتار زندانیان بعد از حمله ارتش آمریکا به افغانستان بودند. با این حال «دوستم» مهره ارزشمندی برای رسیدن به اهداف ایالات متحده در فاز اولیه جنگ محسوب میشد اما نزدیک به دو دهه بعد، او هنوز یکی از عوامل هرج و مرج در افغانستان است. این به آن معنی است که وقتی شما دیپلماتها را در بلند مدت از صحنه خارج میکنید با فقدان پاسخگویی مسالمتآمیز مواجه میشوید، این در حالی است که خشونت عریان جای آن را در سیاست خارجی شما خواهد گرفت. در حال حاضر حتی رابطه ایالات متحده با پاکستان نیز با مشکل مواجه شده است. مقامات نظامی و اطلاعاتی آمریکا با رهبران و مقامات پاکستان پشت درهای بسته صحبت میکنند و به توافقهایی دست مییابند، در عین حال هر دو طرف خوب میدانند که طرف مقابل چیز دیگری را در برابر افکار عمومی بازگو خواهد کرد؛ این به معنی فقدان دیپلماسی است.
برجام نمایانگر نقش دیپلماسی
فارو مینویسد: «در رابطه با ایران و توافق هستهای کشورهای 1+5 هم شما میتوانید نقش دیپلماسی را بهخوبی درک کنید. توافق با ایران نشان میدهد که چگونه دیپلماسی به کار میرود. اینکه امروزه لغو برجام برای منتقدان آن امری سخت محسوب میشود به دلیل سالها تلاش دیپلماتهای کارکشته است. با این حال، تفاوت کلیدی این است که برخلاف افغانستان، ایالات متحده آمریکا در تعارض مستقیم نظامی با ایران نیست و همین مساله بهطور بالقوه به افراد غیرنظامی فرصتی بزرگتر برای کنترل سیاست و روند دیپلماتیک میدهد.» فارو در پایان این پرسش را مطرح میکند که چه اتفاقی میافتد اگر وزارت امور خارجه دیگر نتواند یک نهاد تثبیتکننده برای سیاستهای ایالات متحده باشد؟ ترامپ در حالی ساختار دیپلماسی آمریکا را از بین برده که به جای بازسازی آن، داربستها را به عقب رانده است.
این به آن معنی است که هر گونه توافق احتمالی ایالات متحده با کره شمالی در معرض خطر فروپاشی قرار دارد، چراکه در نبود دیپلماسی توافق احتمالی پیشرو یک معامله راهبردی کوتاهمدت خواهد بود که مدت منافع آمریکا را تامین نخواهد کرد.
* نویسنده : سیداحمد موسوی روزنامهنگار
