آنچه از نویسنده مشهور روسی گفته نشده است
شاید کمتر کسی علاقه‌مند به ادبیات باشد و سراغی از ادبیات روسیه نگرفته باشد و مهم‌تر اینکه نام «لئون تولستوی» نویسنده نامدار روسیه به گوشش نخورده باشد.
  • ۱۳۹۷-۰۲-۱۱ - ۱۳:۴۰
  • 00
آنچه از نویسنده مشهور روسی گفته نشده است
«تولستوی» از جمع‌آوری احادیث رسول‌الله تا مقابله با بهائیت
«تولستوی» از جمع‌آوری احادیث رسول‌الله تا مقابله با بهائیت
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، لئون تولستوی یکی از نام آشناترین نویسندگان ادبیات روسیه است. او در خانواده‌ای اشرافی با پیشینه بسیار قدیمی در یاسنایا پالیانا در مسکو زاده شد. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در 9 سالگی از دست داد و پس از آن تحت‌سرپرستی عمه‌اش تاتیانا قرار گرفت. تولستوی در سال ۱۸۴۴میلادی، در رشته‌ زبان‌های شرقی در دانشگاه قازان نام‌نویسی کرد، ‌ولی پس از سه سال، تغییر رشته داد و خود را به دانشکده‌ حقوق منتقل کرد تا با کسب دانش وکالت به وضعیت نابسامان ۳۵۰ نفر کشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او انتقال یافته‌بودند، رسیدگی کند. او بعد از گذراندن دوران مقدماتی نظام، در جنگ‌های قفقاز شرکت کرد. تجاربی که از زندگی سربازان کسب کرده بود، ‌مبنای داستان‌های قفقازی او شد و با نوشتن داستان «کودکی» در ۱۸۵۲میلادی سه‌گانه‌ای را آغاز کرد که با «نوجوانی» (۱۸۵۴م) و «جوانی» (۱۸۵۷م) آن را ادامه داد.

با شروع جنگ‌های کریمه در سال ۱۸۵۴م به جبهه سواستوپل منتقل شد. ‌او به‌خاطر ارسال گزارش‌های واقعی از صحنه‌های نبرد در برخی کتاب‌هایش، نامش به‌عنوان نویسنده‌ای چیره‌دست بر سر زبان‌ها افتاد. رمان معروف او یعنی «جنگ و صلح» اثری طولانی است که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شده‌اند. این اثر یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه به شمار می‌رود و منتقدان آن را یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های جهان و فراتر از آن یک رمان در‌بردارنده دیدگاه‌های فلسفی نویسنده درباره زندگی و تاریخ می‌دانند. هرچند او در زمینه داستان کوتاه نیز مهارت زیادی داشته و آثاری در این حیطه از او امروز به یادگار مانده است که «مرگ ایوان ایلیچ»، «موسیقی مرگ»، «پدر سرگئی»، «سعادت خانوادگی»، «کوپن تقلبی»، «ارباب و نوکر»، «طبل میان تهی»، «فیلیپ کوچولو»، «عید پاک»، «اعتراف و سرشماری در مسکو» و... برخی از این آثار به شمار می‌روند. تولستوی در آخرین روزهای حیات خود، به‌اتفاق پزشک خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و به‌سوی جنوب روسیه سفر کرد. آخرین سفر تولستوی در تاریخ هفتم نوامبر ۱۹۱۰ در ایستگاه راه‌آهن آستاپوفو به پایان رسید و دو روز بعد، در زادگاهش به خاک سپرده شد.

شاید کمتر کسی علاقه‌مند به ادبیات باشد و سراغی از ادبیات روسیه نگرفته باشد و مهم‌تر اینکه نام «لئون تولستوی» نویسنده نامدار روسیه به گوشش نخورده باشد. داستان «پدرسرگئی» شاید شهرت دیگر آثار بلند تولستوی را نداشته باشد ولی از نظر داستان‌پردازی و نثر، زمانی به نگارش در‌آمده که نویسنده‌اش، در اوج پختگی و قدرت کلام بوده است.

 داستان

داستان کتاب «پدرسرگئی» در مورد پرنس جوانى است به نام «استپان کاساتسکی» که به دلیل رشادت‌ها و هیکل قوی و زیبایش آجودان تزار نیکلای اول می‌شود. به خاطر همین، اطرافیانش تصور می‌کنند که او آینده‌اى درخشان در ارتش خواهد داشت. این پرنس جوان همیشه در زندگی به دنبال این بود که از بقیه بالاتر باشد و به همین دلیل هم برای ازدواج، یکی از زیبا‌ترین دختران شهر را که از خانواده‌ای رده بالا بود، انتخاب می‌کند؛ ولی درست یک ماه قبل از ازدواج می‌فهمد نامزدش قبلا معشوقه تزار بوده است، این مساله به قدری باعث ناراحتی استپان جوان می‌شود که بلافاصله نامزدى‌‌اش را به هم مى‌زند و به خاطر شدت اندوه و سرخوردگی مدتی از اطرافیانش دور‌ و بعد وارد صومعه مى‌شود.  اما استپان جوان که در لباس رهبانیت هم همچنان جاه‌طلب و عاشق شهرت و افتخار است، نمى‌‌تواند بر جاه‌طلبی‌هایی که قلب و روحش را تیره کرده پیروز شود. او پس از آنکه در صومعه‌هاى مختلف زندگی مى‌کند، بالاخره در مکانی معتکف مى‌‌شود.

مدت زیادی نمی‌گذرد که شهرت تقدس کشیش جوان که حالا دیگر به پدر سرگئی معروف شده بود همه‌جا مى‌‌پیچد و مردم از همه سو به زیارت او مى‌‌آیند. در این بین شبی زنى جوان، زیبا و ماجراجو با دوستانش سر شکستن زهد و تقوای پدرسرگئی شرط می‌بندد و به بهانه اینکه در راه گم شده، به کلبه پدر سرگئی می‌رود و تقاضا می‌کند پدر تا صبح به او جا بدهد. پدر سرگئى قبول می‌کند ولی وقتی با حرکات و صحبت‌های اغواگرانه زن روبه‌رو می‌شود گیج می‌شود و احساس می‌کند نزدیک است تسلیم وسوسه‌اش شود، پس براى اجتناب از ارتکاب گناه، در آن شب سرد از خانه خارج می‌شود و با تبر یکى از انگشتان خود را قطع مى‌‌کند... . زن با دیدن این صحنه به کلى دگرگون می‌شود، خجالت می‌کشد و گریه‌کنان فرار مى‌کند و چندى بعد هم به خاطر تاثیری که این واقعه در زندگی‌اش می‌گذارد به صومعه‌‌اى پناه مى‌‌برد ولی این، تازه شروع داستان پدرسرگئی است... .

 مبارزه بین شک و ایمان

لئون تولستوی در شرق، به‌عنوان یکی از ارکان ادبیات کلاسیک در روسیه شناخته می‌شود و در غرب نام پیامبر اخلاق‌مدار ادبیات روسیه را یدک می‌کشد. این نویسنده روس در نوشته‌هایش همیشه در جست‌وجوی هستی انسان و هدف او در زندگی است. تولستوی در تمام سالیان عمرش هرگز این دغدغه را رها نکرده و طی سال‌ها نویسندگی، همیشه این مطلب را در نوشته‌هایش منعکس کرده است. در داستان «پدر سرگئی» تولستوی سعی کرده با دیدی واقع‌گرا آفات روح یک انسان را که موجب از بین رفتن ایمان و کاشتن تخم شک در دلش می‌شود، به تصویر بکشد و بگوید تنها کاری موجب رضایت پروردگار می‌شود که خالصانه برای خدا و خدمت به خلقش باشد. برای مثال در کتاب «پدر سرگئی» تولستوی این‌طور می‌نویسد: «چه مقدار از اعمال من برای خداست و چه مقدار برای جلب رضایت بندگان؟ خدا و خدمت او را بهانه کردم و چشم به مردم داشتم... . یک کار نیک، یک پیاله آب که بی‌طمع پاداش به تشنه‌ای داده شود، ارجمند‌تر از همه کارهای من است... .» تولستوی در ادامه داستان، با استفاده از زندگی فروتنانه و خدمت به خلق، پدر سرگئی را از آفاتی که ایمانش را تهدید می‌کرد، نجات می‌دهد. به خاطر همین هم در روند داستانش این مساله را به تصویر می‌کشد که کسی سعادتمند واقعی است که کمتر برای رضایت و خوشایند دیگران وقت صرف کند و تنها به خلق خدا توجه داشته باشد. در یکی از قسمت‌های زیبای کتاب، تولستوی راز رهایی پدرسرگئی را از تمام شک‌هایش این‌طور بیان می‌کند: «پدر سرگئی از خود پرسید: آیا به راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟ و جوابش این بود: بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت‌خواهی و شهوت نام، در چشم مردم، پوشیده و آلوده شده بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده، خدا وجود ندارد. اما من از این پس به جست‌وجوی خدا خواهم رفت.»

 داستانی به وسعت زمان

در داستان «پدرسرگئی» مخاطب با جوانی روبه‌رو است که مثل خیلی از جوانان هم سن خودش (‌بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان) آرزوهای بزرگی در سر دارد و به دنبال جاه‌طلبی‌های خود است. این جوان برای بیشتر مردم شخصیت قابل‌درک و جذابی دارد؛ به‌خصوص اینکه برای رسیدن به آرزوهایش به سمت ازدواجی می‌رود که در آن، دختر هم جذابیت ظاهری دارد و هم دارای شرایط خانوادگی بسیار مطلوبی است. تا اینجا، ماجرا برای خواننده داستان کاملا قابل‌فهم و جذاب است ولی از زمانی که پرده‌ها فرو می‌افتد و این جوان متوجه حقیقت زیر داستان دختر مورد علاقه‌اش می‌شود، داستان رنگ‌و‌بوی تازه‌ای به خود می‌گیرد و استپان جوان انتخابی می‌کند که مسیر زندگی‌اش را به‌کل تغییر می‌دهد... .  «پدرسرگئی» در واقع می‌تواند داستان زندگی تمام مردمی باشد که آرزوهای زیادی در دل دارند ولی در کنار این آرزوها نور حقیقت و ایمان هرگز در قلب‌شان خاموش نشده است. تولستوی در داستان «پدر سرگئی» در واقع با روانی روشن و پاک و به‌دور از هرگونه قضاوت بی‌جا، زندگی مردی را از جوانی تا روزهای پیری دنبال می‌کند و کاری می‌کند که مخاطب بارها و بارها مثل اولین بار پای داستان «پدر سرگئی» بنشیند و اندکی در زندگی خود درنگ کند.

لئون تولستوی در طول زندگی‌اش همواره به مطالعه در مورد ادیان دیگر علاقه‌مند بوده و طبق گفته  خودش قرآن را بارها مطالعه کرده است. او در سال ۱۹۰۸ میلادی، کتاب احادیث حضرت محمد(ص) را که توسط عبدا... السهروردی در هندوستان چاپ شده بود، خواند و خواندن این کتاب اثر عمیقی بر روح و جان تولستوی گذاشت و باعث شد علاقه‌مندانه به جمع‌آوری احادیث پیامبر اسلام بپردازد.

 جمع‌آوری احادیث پیامبر(ص)

احادیث انتخابی تولستوی اکثرا در موضوعاتی مانند فقر، مساوات، فداکاری بدون چشمداشت، احترام به انسان و... است؛ برای نمونه او در این کتاب نقل می‌کند: «حضرت رسول (ص) بعد از نماز خواندن همواره دعا می‌کرد که ‌خدایا تو را برای ایمان حقیقی که به من دادی دعا می‌کنم. به دلیل داشتن آمادگی برای رفتن به راه راست. تو را برای اعتمادی که به من مرحمت کردی و کمک‌های دائمت، سجده می‌کنم...  تو را دعا می‌کنم که قلبی پاک و زبانی برای به کار بردن در راه راست، به من عطا کردی... .» یا در حدیثی دیگر از پیامبر می‌آورد: «‌ آنهایی که در زندگی رنج بیشتری برده‌اند از خدا پاداش بیشتری خواهند گرفت. از آن بالاتر کسانی پاداش بیشتری می‌گیرند که بلایای بسیاری بر آنان وارد شده باشد؛ چراکه خداوند کسانی را که بیشتر دوست دارد به بلای بیشتری مبتلا می‌کند.» یا در حدیثی دیگر از پیامبر(ص) در مورد اهمیت و ارزش کار و تلاش می‌آورد: «برای بندگان ساعتی را کار کردن، از 40 سال زندگی در خوشی و غفلت بهتر است.»

 کتاب ممنوعه

لئون تولستوی همیشه از نویسندگان هم‌عصر خود به خاطر نداشتن افکار افراطی شوونیستی (میهن‌پرستانه) جدا بوده است و همین افکار روشن‌بینانه‌اش باعث شده به‌عنوان نویسنده‌ای شناخته شود که توانسته از متعلقات دنیایی جدا و به عالم دینی نزدیک شود. این نویسنده توانمند در این راستا رساله محمد رسول‌ا... را نوشت. این کتاب در سال ۱۹۰۹ میلادی توسط تولستوی در روسیه نوشته شده، ولی در زمان خودش هرگز به چاپ نرسیده است، چراکه در زمان امپراتوری روسیه، دین اسلام از جمله ادیانی بوده که یادگیری آن غیر‌ممکن و ممنوع بوده است. تولستوی در این اثر نگاهی پر‌جذبه به دین اسلام دارد و هم سو با آن، سعی در جمع‌آوری احادیث پیامبر کرده است. این اثر ارزشمند سرانجام در سال ۱۹۷۸ میلادی (۷۰ سال بعد از نوشته شدن) در بزرگ‌ترین مجله  جمهوری آذربایجان به نام «مجله‌ آذربایجان» به زبان روسی به چاپ رسیده است. چاپ شدن این رساله در آن زمان در مجله آذربایجان، مثل بمب صدا کرد و روشنفکران آن زمان را به چالش کشید.

 فرزندانم می‌خواهند مسلمان شوند

یکی از مشخصه‌های مهم تولستوی به‌عنوان یک نویسنده روس این بود که مردم روسیه اعتماد و احترام زیادی برای او قائل بودند و همین امر باعث می‌شد در مورد زندگی خود و اعتقادات‌شان از او به‌عنوان انسانی بزرگوار که نظرش ارزشمند است، نظر‌خواهی کنند. در بین نامه‌هایی که برای این نویسنده بزرگ آمده بود و او به آنها جواب داده است، نامه‌ای وجود دارد از مادری به نام «یلنا وکیلاوا» که متن آن در کتاب محمد رسول‌ا... آمده است. متن نامه در مورد نگرانی این مادر از گرویدن فرزندانش به دین اسلام است و به خاطر همین از تولستوی راهنمایی خواسته است. قسمتی از این نامه به این شرح است: «در ابتدای نامه جناب تولستوی به دلیل اتلاف وقت با ارزش شما و همین‌طور مشغول کردن‌تان برای مطالعه این نامه معذرت می‌خواهم. من زنی ۵۰ ساله مسیحی و مادر سه فرزندم. همسر من مردی مسلمان است، عقد و ازدواج ما مطابق آداب و آیین اسلام جاری نشده است ولی طبق قوانین موجود، به صورت قانونی زن و شوهر هستیم. فرزندان مشترک ما هم پیرو دین مسیح هستند. 

دخترم ۱۳ سال‌ و یکی از پسرهایم ۲۳ سال دارد و در انستیتوی تکنولوژی پترزبورگ تحصیل می‌کند. پسر دیگرم ۲۲ ساله است و در مدرسه نظامی آلکسیوی مسکو در حال گذراندن دروس خود است. اما مشکل اینجاست که پسرانم برای گرویدن به دین پدری خود از من اجازه می‌خواهند... . من چه‌ می‌توانم بکنم؟... می‌دانم اندیشه‌ پسرانم به دلایل کوچک، یا درگیری‌های خانوادگی نیست.

از طرفی دلایل مالی و نیز رسیدن به منصب هم سبب این اندیشه در آنها نشده است... . من مادری هستم که دیوانه‌‌وار فرزندان خود را دوست دارد و هم‌اینک که برای شما نامه می‌نویسم، چشمانم پر از اشک است... . لطفا مرا با سخنان تسلا‌دهنده خود آرام کنید. بسیار معذرت می‌خواهم که وقت گران‌بهای شما را گرفتم، ولی باور کنید که این کار را تنها به خاطر عشق مادری نسبت به فرزندانم انجام داده‌ام... .»

 با تمام قلبم با آنها همفکرم

تولستوی به‌عنوان کسی که در همان زمان هم شناخت بسیار زیادی از دین اسلام داشت در جواب مادری که عنوان کرده بود با مردی مسلمان ازدواج کرده و حالا فرزندانش می‌خواهند به دین اسلام در‌آیند و او نمی‌‌داند چطور با این قضیه کنار بیاید، این‌طور جواب داد: (‌در این مطلب به صورت خلاصه آن را آورده‌ایم.) «پسران شما که از دین قبلی خود یعنی مسیحیت دست کشیده‌اند و دین خود را عوض کرده و مسلمان شده‌اند مجبور به پاسخگویی به کسی برای تصمیم‌شان نیستند و این خواست منطقی و خصوصی آنهاست... . اسلام و در راس آن حضرت محمد‌(ص) در تعلیمات خود، اساس تمام ادیان مقدس را در خود دارد و با خیلی از حقایق دین مسیحیت نیز همگامی و نزدیکی دارد، زیرا پایه  ادیان الهی، خداست.

بدانید که دین اسلام و تعلیمات محمدی در مقایسه با مسیحیت بسیار با ارزش‌تر و دارای مقامی والاتر است، چون خصوصیات بیشتری دارد و اینکه فرزندان شما در راه این تفکر آسمانی خدمت می‌کنند، با تمام قلبم با آنان هم‌فکر بوده و به آنها تبریک می‌گویم. هم‌اینک کسی این جملات را برای شما می‌نویسد که یک مسیحی است و من با اینکه به تعلیمات مسیحیت سال‌ها پایبند بوده‌ام و گفتن این جملات برایم بسیار مشکل است اما باید بگویم اسلام و تعلیمات محمدی با تمام خصوصیاتش و آنچه که در ظاهر دیده می‌شود بسیار از مسیحیت کامل‌تر و با ارزش‌تر است... .»

 نگذار فرزندانت بهایی شوند

تولستوی در ادامه‌ نامه‌‌اش به این مادر نگران با نکته‌سنجی می‌نویسد:
«ولی فراموش نکنیم که بعضی از روش‌ها وجود دارند که با نام اسلام یا دین آمادگی کامل دارند تا انسان‌ها را به راه‌های غلط بکشانند؛ یکی از اینها «بهاییت» است که ابتدا با نام اسلام در ایران ظهور کرد و بعدها گسترش بیشتری یافت... . بهاییان کعبه را به‌عنوان قبله قبول ندارند و جایی را که بهاءا... در آن ساکن است به‌عنوان قبله پذیرفته‌ا‌ند، قرآن را قبول ندارند و به جایش دو کتاب به نام‌های «بیان» و «اقدس» را باور کرده‌اند که این باورها باطل است و از طرف کسی نباید مورد پذیرش قرار بگیرند. آیین دیگری که از آن به نام اسلام باید دوری کرد، آیینی است که ابتدا در شهر «کازان» ظهور کرده است و مریدان و طرفداران آن خود را «واسیوویچ»ها نام نهاده‌اند، یعنی «قشون خداوند».

این فرقه‌ها ابتدا خواسته‌اند‌ باورهای خویش را در «قالب‌های انسانی» و باور به دوستی و صداقت، بنا کنند ولی بعدها با همه این باورها دشمنی کرده‌اند. به همین دلیل پیروی از آنها با هر نامی چون اسلام یا دین‌های دیگر اشتباه است.

اگر افکار من حداقل موجب نادیده گرفتن ایده‌های غلط باشد، خیلی خوشحال می‌‌شوم. پس شما مادر عزیز نگران نباشید و مرا در جریان فعالیت‌های خود قرار دهید... .»

-   در دنیا لذتی که با لذت مطالعه برابری کند ، وجود ندارد.

-   عشق ورزیدن کافی است ،آنگاه همه چیز لذت بخش است.

-   دوست داشتن رحمت است .مورد محبت قرار گرفتن، خوشبختی است.

-   مردان بلند نام و با آوازه هرگز نمی‌میرند ،زیرا که گورشان قلوب نسل‌های آینده است.

-   کسی از دانش خود برخوردار می شود که به دانش خود عمل کند.

-    نیکی همه چیز را مغلوب می‌کند و خودش هرگزمغلوب نمی‌شود.

-   انسان تنها برای نیکی کردن آفریده شده است.

 

* نویسنده : فاطمه قاسم‌آبادی روزنامه‌نگار

   بدون دانستن اینکه کیستم وچرا اینجا هستم ، زندگی ناممکن است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰