
جامعه مصرف زده امروز، اگر توان هزینهکرد هنگفت برای دراختیار داشتن ابزار مانور تجملات خود را داشته باشد از آن استفاده میکند اگر هم نه، نمود دیگری از این خودنمایی و تظاهر را در قالبهای مختلفی ازجمله مهریههای سنگین و مضحک به منصهظهور میگذارد تا از خود تعریفی خارج از آنچه که هست و دیگران دوست دارند، نشان بدهد.
در صف خودنمایی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، عادت کردهایم به صف ایستادن، اما نه این بار برای قند، شکر، روغن و مایحتاج زندگیمان، اتفاقا کاملا برعکس، برای چیزی که اگر احتیاجی را هم رفع میکند، غرض ما رفع نیاز نیست. یک مدتی به سخره هم که بود، میگفتند در مترو یک نفر که به بالا نگاه میکند یا به سمتی میدود، بقیه هم به آنجا نگاه میکنند یا به همان سمت میدوند و همین دستمایه طنازیهای خیلیها شد اما الان مدل فرق کرده است.
ساعت هشت صبح طبق روال خیلی روزها از خانهمان که کمی از تهران دور است به سمت محل کارم میآمدم که نزدیکیهای تهرانپارس روبهروی همان برج چندین سال نیمهکاره مانده معروف تهرانپارس کمی قبلتر از هتل شهر دوست داشتنی، یک صف عریض و طویلی توجهم را به خودش جلب کرد. ابتدا فکر کردم شاید صف بیمه باشد چراکه معمولا همان نزدیکیها به خاطر وجود نمایندگی یکی از شرکتهای بیمهای، همیشه تعداد زیادی اتومبیل و راننده حضور داشتند اما این کمی پایینتر بود و خبری از ماشین هم نبود و تعداد زیادی آدم ایستاده و منتظر بودند تا وارد آن نمایندگی خودرو شوند.
نمی دانستم چه خبر است، شبکههای مجازی هم از معدود دفعاتی بود که انگار عقب مانده بودند و کمی دیر مخابره کردند که چه خبر است و چرا این تعداد آدم اینجا ایستادهاند. راننده تاکسیهای همه چیزدان هم این بار اطلاعی نداشتند و من هم در مسیر آنقدر مشغله داشتم که این موضوع را فراموش کرده بودم. به محل کار رسیدم و عصر بود که یکی از دوستانم آمد و به من گفت بعضی از خیابانهای تهران خیلی شلوغ شده است و علت هم صفهای عدهای بچه پولدار است. این خبر توجهم را جلب کرد، پرسیدم صف چه بوده است و ماجرای صبح را برایش توضیح دادم و شباهت آنها را پیدا کردم. ماجرا از این قرار بود که یکی از شرکتهای اتومبیلسازی خارجی پیش فروش اتومبیلهای چند100 میلیونی خود را آغاز کرده بود و عدهای برای عقب نماندن از ثبتنام و خرید خودرو، خواب صبح را بر خود حرام کرده بودند و تا نزدیکیهای شب جلوی این نمایندگیها صف ایستادند. از دوستم پرسیدم هنوز هم هستند، گفت تا چند دقیقه پیش که بودند. تصمیم گرفتم به آنجا بروم و بپرسم که ماجرا از چه قرار است؛ به جلوی یکی از نمایندگیها که رسیدم، از یکی از افرادی که در صف بود سوال کردم چرا اینجا ایستادهاید؟ گفت: «پیشفروش دو تا از خودروهای فولکس واگن است و این شرکت هم خیلی شرکت خوبیه و من برای کیفیت آلمانی اینجا ایستادهام.»
سراغ نفر بعدی رفتم که پسر جوانتری بود و پرسیدم از کی اینجا ایستادهاید و برای چه؟ پاسخ داد: «از مدتها پیش منتظر این دو تا ماشین بودم، هیچوقت این ساعت از خواب بلند نشده بودم، خیلی باکلاسه و امیدوارم موفق شوم ثبتنامم را قطعی کنم. خیلی خوب میشه.» پرسیدم اگر نشه چه اتفاقی میافته؟ گفت: «اگر نشه مثل همیشه دلالها میخرن و بعد چند برابر قیمت به ما میفروشن و امیدوارم این بار اینطور نشه.»
خیلی از حرفها آرمانی بود و شاید به دور از واقعیت، به قول یکی از دوستان ماشینباز خودم، «این ماشینها خاصه و 90 درصد به خاطر کلاسش و پز دادن میخوان که داشته باشنش والا از این بهتر و با قیمت پایینتر تو ایران کم نیست.»
بعد از این ماجرا یاد چند ماه پیش و معرفی یکی از گوشیهای موبایل افتادم که در چهارراه جمهوری و جلوی یکی از مراکز خرید معروف تهران صف طویلی ایجاد شده بود که این گوشی را بخرند آن هم با قیمتی که در مدت کوتاهی بعدتر افت خواهد کرد. آنجا هم که از افراد حاضر در صف سوال کردم، جوابها شبیه همینهایی بود که در صف ماشین چند100میلیونی ایستاده بودند و نتیجه هم همان شد که دوست ماشینبازم به من گفته بود. میخواهند بگویند که ما این تلفن همراه این ماشین و این وسیله گرانقیمت را داریم و میتوانیم با آن هر نوع از مانور تجملات را بدهیم و فخرفروشی کنیم.
نوع دیگر این نوع از اتفاقات به پدیده جمعه سیاه باز میگردد؛ این بار کسی صف نبسته بود، فقط بازارها شلوغ بود و خیابانها پر ترافیک، برای چه؟ برای تخفیفی که به تبعیت از فرهنگ غربی در بازارهای تهران در جریان بود و حالا در شبهای منتهی به عید، نمونه داخلی و جمعه بازارهای مختلف را داریم.
این نوع از رفتارها و کنشها در جوامع امروزی کم مشاهده نمیشود، اینکه عدهای در چنین وضعیت اقتصادی و معیشتی که بسیاری از مردم در تهیه مایحتاج اولیه زندگیشان هم لنگ میزنند و توان پاسخگویی به آن را ندارند، برای خودروی چند100 میلیونی و موبایل چند میلیونی صف میکشند، شاید توجیهات اقتصادی بسیاری داشته باشد اما از لحاظ اجتماعی از گذار هیچ نظریهای جز تقلید و جوزدگی عبور نمیکند. علاوهبر آنهایی که کیفیت و جنس خوب را انگیزه ایستادن از صبح تا شب خود جلوی یک مغازه میخواندند، بودند کسانی که فقط به تبعیت از آن یکی و این یکی این کار را کرده بودند و نمیدانستند که اگر حالا این کار را هم نکنند، بعدا اتفاق خاصی نمیافتد.
متاسفانه میتوان اینگونه برداشت کرد که جامعه مصرف زده امروز، اگر توان هزینهکرد هنگفت برای دراختیار داشتن ابزار مانور تجملات خود را داشته باشد از آن استفاده میکند اگر هم نه، نمود دیگری از این خودنمایی و تظاهر را در قالبهای مختلفی ازجمله مهریههای سنگین و مضحک به منصهظهور میگذارد تا از خود تعریفی خارج از آنچه که هست و دیگران دوست دارند، نشان بدهد.
* نویسنده : ابوالقاسم رحمانی روزنامهنگار
