

2- پژمان جمشیدی در فوتبال هیچوقت جدی گرفته نشد. همین شیرینکاریها و بامزه بودنها و شیطنتهای درون اردویی کافی بود تا رویش لقب بگذارند که فلانی لوده است و نباید جدیاش گرفت. پژمان جمشیدی در زندگی ورزشی به پرسپولیس و تیم ملی هم رسید اما جدی گرفته نشد. هیچ وقت جدیاش نگرفتیم. همیشه باندهای قدرتی بودند که او را برای خندیدن میخواستند اما برای جدی گرفتن نه و همین باندها و همین آدمهای اثرگذار بودند که روی خبرنگارها هم اثر میگذاشتند. دهه هشتاد طور دیگری بود. میخواستی خبرنگار باشی بازیکنها هم باید تاییدت میکردند. اگر با مناسبات درونتیمی هماهنگ میشدی داخل تیم راهت میدادند. بیرون از این مناسبات اما جایت همیشه کنار زمین تمرین بود؛ کاغذ به دست در تلاش برای گرفتن اخبار ناپیدایی که باندها به راحتی در اختیار روزنامهنگاران در خدمت خود قرار میدادند و عمدهاش هم در مورد بازیکنهایی بود مثل پژمان که بیرون از این حلقههای قدرت قرار میگرفتند. اینکه در رختکن ادای علی آقا را درآورده و اینکه بعد از فلان باخت مثلا گفته این باخت تقصیر کادر فنی بوده و خبرهایی از این دست و درست در همان روزنامههایی که میگذاشتند مقابل چشمان غضبکرده سلطان تا بگوید که این بچه پررو شده و باید چند وقتی بیرون بماند.
جمشیدی را در تیم ملی زمان میروسلاو بلاژویچ هم به خوبی به یاد دارم. مخصوصا از زمانی که به بازیهای پلیآف رسیدیم و چیرو میخواست در تیمش انقلابی ایجاد کند و در تمرینات بیشتر از همیشه به جمشیدی میدان میداد. یادم هست روزی را که سر ستارگان عمدتا لژیونرش فریاد میزد که تمرین را درست انجام دهند و بعد جمشیدی را صدا کرد که این تمرین را انجام بده و او به درستی انجام داد. موقع پایان تمرین چشمهایش از خوشحالی و شوق بازی کردن در بازیهای پلیآف برق میزد اما کهنهکارترها بودند که میگفتند: به او بازی نمیرسد. و نرسید. بااستعدادتر از آن بود که جدی گرفته شود.
3- حالا نوبت رسیده به جشنواره فیلم فجر تا به نامزد جدید سیمرغش برای نقش مکمل بخندد. حالا نوبت رسیده به اهالی هنر تا به بازیکن سابق سایپا، پرسپولیس و تیم ملی بخندند درست مثل ما که عمری به او و امثال او خندیدیم و اجازه ندادیم پیشرفت کنند. ایرادی هم ندارد. او و امثال او عادت کردهاند در میان خنده و ناباوری مردم و تمسخرشان، راه را ادامه بدهند. عمده آنهایی که به پژمان جمشیدی خندیدند در صورت دیدنش برای سلفی گرفتن لحظهای تردید ندارند. پس بتاز برادر. راهت را ادامه بده بیآنکه برایت مهم باشد که چون منی در مورد چون تویی چگونه واکنش نشان دهد که دنیای ما چیزی است که خود میسازیم نه چیزی که به مردم میبازیم.
* نویسنده : هومن جعفری روزنامهنگار
