

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،
داستان جوانانی که پای فقر و نداری قربانی میشوند
محمدحسین مهدویان در «لاتاری» توانسته هر حسی را که لازم است به بیننده منتقل کند؛ از عشق و محبت گرفته تا خشم و نفرت. مخاطب در هر لحظه از این فیلم با قهرمان داستان همذاتپنداری کرده و احساسات او را درک و قبول میکند در مسیر او قدم بردارد؛ مسیری که انتهایی باورنکردنی ولی هیجانانگیز دارد. «لاتاری» داستان زندگی جوانانی است که پای فقر و نداری پدران و جامعهشان قربانی میشوند تا شعله خشم و غیرت موسی، قهرمان داستان را شعلهور کنند و از همه دنیایی که این بلا را سر جوانان ایران آوردهاند انتقام بگیرند. موسی، رزمندهای که سالهاست از میدان نبرد کناره گرفته و در گوشهای از این شهر به زندگی خود مشغول است، ناگهان با همراهی جوانی زخمخورده پا به میدان میگذارد تا نشان دهد هیچوقت از تلاش برای حفظ ناموس کشورش دست نمیکشد و تا خطرناکترین نقطهها نیز پیش میرود. موسی (با بازی هادی حجازیفر) که سالهاست فریب روزنامههای سیاه و سفید و اخبار صداوسیما را خورده است، با حادثهای که در نزدیکیاش رخ میدهد ناگهان برافروخته میشود و تصمیم میگیرد قیصروار خانه دزدان ناموس ملتش را بر سرشان خراب کند. حرکتی که شاید هنگام مرور داستان در ذهن مخاطبان غیرقابل قبول باشد؛ اما در جهان «لاتاری» به صورت باورپذیری برای مخاطبان ترسیم شده است. «لاتاری» بهترین جواب به اهانتهای سینمایی است که سالها مردم ایران را رنج داده است؛ آن هم در زمانهای که سیاستمداران به جامعه القا کردهاند که با شعارهای زیبای صلح و آشتی و عقبنشینی میتوان پیروز میدان بود.
شعله خشم افراد مستاصل
«شعلهور» یکی از فیلمهای خیلی خوب سیوششمین جشنواره فیلم فجر است که درست برعکس گفتههای یکی از اعضای هیات انتخاب جشنواره فجر، فیلمی جذاب و قابل ستایش در کارنامه حمید نعمتا... خواهد بود. نعمتا... در این فیلم با خارج کردن دوربینش از آپارتمانهای تهران، به ثبت و ضبط تصاویری از ایران برای مخاطبانش پرداخته که برای خیلیها دیدنش، تازگی خواهد داشت. نعمتا... در این فیلم توانسته یکی از خصایص بد اخلاقی را در قالبی قابلقبول به تماشاگران نشان دهد و به دور از هرگونه شعارزدگی و تکرار، نتایج آن را به آنها گوشزد کند. «شعلهور» داستان زندگی یک انسان بیچاره است که در دنیایی زجرآور با چیزی جز شکست و بدبختی مواجه نیست. دید تحقیرآمیز اطرافیان به او به خاطر اشتباهات گذشته، از او هیولایی پلید میسازد که به اطرافیانش آسیب میرساند و حتی عزیزترین افراد زندگیاش از شعلههای نفرت او در امان نیستند. فرید معتاد با بازی امین حیایی یکی از باورپذیرترین بدمنهای سینمای ایران است که همچون زخمی چرکین در «شعلهور» نعمتا... سر باز میکند و به نفرتانگیزترین کاراکتر فیلم بدل میشود. فرید در «شعلهور» نعمتا... میتواند نماینده همه انسانهای ناکامی باشد که در جامعه ما کم نیستند؛ افرادی که بهخاطر سرکوب اطرافیان ناگهان به هیولاهایی تبدیل میشوند که داستان زندگی خیلی از آنها را میتوان در صفحه حوادث همه روزنامههای کشور خواند. در دورانی که هرازچندگاهی شاهد لهیب کشیدن شعله خشم بخشی از افراد مستاصل جامعه که خود و دیگران را در آن میسوزانند هستیم، ساخت «شعلهور» توسط حمید نعمتا... نشان از فراست و نکتهبینیاش در نمایش دردهای جامعه دارد.
مانده میان چهارراه حرفهای گلدرشت
«چهارراهاستانبول» را میتوان یک شکست در مسیر فیلمسازی مصطفی کیایی دانست؛ فیلمی نچسب با شعارهای گلدرشت که مخاطبانش را سردرگم میکند. احتمالا کیایی در این فیلم میخواسته موفقیتهای «بارکد» را با همان ترکیب قبلی بازیگران تکرار کند اما حادثه پلاسکو و ریزش این ساختمان باعث شده وصلهای نچسب در فیلمش مشاهده شود. ترکیب یک حادثه غمانگیز با یک داستان شوخ، قطعا نتیجه خوبی نخواهد داشت و این موضوعی است که کیایی به آن بیتوجه بوده است. کیایی در «چهارراه استانبول» تلاش ناکامی برای زدن حرفهایی مهم داشته اما انتخاب قالبی نادرست پاشنه آشیل اوست. با این حال تلاش کیایی برای انتقال حس درست به مخاطب در هر لحظه از فیلم قابلتقدیر است. شاید کمی وقت لازم باشد که دوباره کیایی بتواند با داستانی جذاب و مخاطبپسند، پرچم عدالتخواهی را در سینما به دست بگیرد و به مواجهه با مشکلات اقتصادی که گریبان جامعه ایران را گرفته، بپردازد.
