طنزانه

وقایع کوتاه و عجیبی که ممکن است برای هر جوان تازه به دوران رسیده‌ای که با هزار آرزو وارد خوابگاه و دانشگاه می‌شود، اتفاق بیفتد و شنیدن چنین خاطرات شیرین و تلخ خالی از لطف نخواهد بود. با ما زندگی خوابگاهی آن هم از نوع دخترانه را تجربه کنید.

  • ۱۳۹۶-۰۸-۰۷ - ۱۷:۴۰
  • 00
طنزانه

ترم صفریا!

ترم صفریا!

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، نمی‌دانم چند نفر از خوانندگان محترمی که مشغول خواندن این مطلب هستند زندگی خوابگاهی را در اوان جوانی تجربه کرده‌اند اما امیدوارم تلاشی که برای تهیه و تنظیم این بخش صورت گرفته تا از رمز و رازهای این دوره کوتاه اما شگفت ‌زندگی سخن بگوید و خاطرات تلخ و شیرین خوابگاهی‌های عزیزی که الان وارد برهه جدیدی از زندگی شده‌اند را زنده کند، رضایت شما را به همراه داشته باشد. وقایع کوتاه و عجیبی که ممکن است برای هر جوان تازه به دوران رسیده‌ای که با هزار آرزو وارد خوابگاه و دانشگاه می‌شود، اتفاق بیفتد و شنیدن چنین خاطرات شیرین و تلخ خالی از لطف نخواهد بود. با ما زندگی خوابگاهی آن هم از نوع دخترانه را تجربه کنید. امید است که نشستن لبخند بر لبان شما ارمغان این ستون باشد. 

 
ترم صفری که باشی ترم بالاییا خیلی رو اعصابتن 
 
می‌شی مضحکه اونا، درست و حسابی مچلت می‌کنن، خوب آبت می‌کشن و پهنت میکنن رو بند بدون اینکه حتی باهات حرفی بزنن. کافیه کنارشون راه بری، چنان پاشنه پا رو بطرفت می‌چرخونن که دعا می‌کردی باهاشون هم مسیر نمی‌بودی. می‌دونی خیلی جا‌ها خودت، معذب‌بازی در میاری؛ برای یه سیب‌زمینی سرخ کردن بغل‌دست یه سال بالایی، با ترکوندن آدامسش کلی دستپاچه میشی. شاید طرف حتی بهت فکرم نمیکنه اما خیلی عذابت می‌ده. نمی‌تونی با دمپایی درست توی راهرو راه بری وقتی ببینی یه سال بالایی از مقابلت رد میشه. بیشتر تیپاشون اسپورته یا خیلی جیگول‌تر از صفریا می‌گردن. توی تمام سوراخ‌سمبه‌های خوابگاه میتونی پیداشون کنی. اگه زیر صفر باشی یعنی هنوز ترم یکی باشی اصلا طرف کریدورشون آفتابی نمیشی اما اگه سال دومی باشی خیلی سربه زیر بدون اینکه به اطرافت نگاه کنی وارد کریدورشون میشی و سعی میکنی خلوت‌ترین وقت روز رو برای رفتن به اونور مرز خوابگاه، مملکت دولتمردای خوابگاهی انتخاب کنی.
 
تا سال دومت تموم نشده ترم صفری صدات می‌زنن. خب کارایی می‌کنی که لایق این اسم باشی.  مثلا 7 شب نشده، آفتاب وسط آسمونه میری پشت پیشخون سلف قابلمه به دست صف می‌بندی تا غذا بهت برسه در حالی که غذا به تعداد همه هست و هیچ‌وقت تموم نمیشه. یا برای شارژ کردن کارت غذات اصلا به صف توجه نمی‌کنی مثل آواره‌ها که برای گرفتن آب وغذا شلوغ‌بازی در میارن، صف رو به‌هم می‌زنی، از وسط جمع خودت رو به پنجره اتاق شارژ می‌رسونی و فقط صدای سال بالایی‌ها رو می‌شنوی که سرجاشون توی صف ایستادن و میگن: صفری هستن دیگه... . موقع غذا گرفتن ظرف غذای سال‌بالایی‌ها سبک و خالی از یه کپه برنج اما امان از بشقاب‌های صفریا که یه کوه برنج و خورشته، آخه از افزودنیای مجاز و غیر‌مجاز خوابگاه بی‌اطلاع هستن، خب دیگه ترم صفری هستن... اما وقتی سال دوم تموم شد و خوابگاه رو مزه‌مزه کردی تازه می‌فهمی بابا کجای کاری؟! نه کسی توی راهرو تورو می‌پاییده، نه کسی بهت نگاه میکنه، نه وقتی کنارشون آشپزی میکنی آدامس‌شونو برای تو می‌ترکونن، نه حتی دولتمردای خوابگاهن، مثل تو تابع قوانین هستن. درست مثل تو که صفری هستی باید همه مقررات رو رعایت کنن. تنها فرقشون با تو اینه که با همه چی خوابگاه سازگار شدن و برای این خاطر بقا و تداوم بیشتری دارن، درست مثل اصل داروین، هر کس که مقاوم‌تر باشه بقا و قدرت موندگاریش هم بیشتره، همین و بس. 
 
* نویسنده : میترا زمانی خبرنگار دانشگاه
 
مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران