خطا در تشخیص و تحلیل طبقه مستضعف جامعهواضح است که بخشی از مردم این مناطق، همچنان راسخترین و صادقترین حامیان و وفاداران به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران هستند؛ اما این به معنای انکار آن بخش سرخورده در آستانه عصیان و عدمنارضایتی اعتراضآمیز بخش امیدوار نیست.
در میانه ایمان یا عصیان؟
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، اینکه طبقه محروم جامعه در شرایط امروز ایران چه وضعیتی دارد، سوالی است که بسیاری ازجمله جامعهشناسان به آن پاسخهایی دادهاند. برخی ایشان را در شرایط تعلق اجتماعی به نظم موجود جامعه ترسیم میکنند و برخی در شرایط بیتعلقی و ناامیدی. برخی ایشان را در شرایط ایمان به بهبود وضعیت ترسیم میکنند و برخی در آستانه عصیان بر نظم اقتصادی موجود. نظمی اقتصادی که در این سالها بر جامعه ایران در حال حاکم شدن است وجه جدی از سرمایهسالاری و لیبرالیسم را در خود دارد. اینکه پاسخ طبقه محروم و مستضعف جامعه به این وجه جدی چه خواهد بود، جای تامل دارد. در پاسخ به همین پرسش و دغدغه، کیوان سلیمانی در کانال تلگرامی «جامعهشناسی اسلامی» چنین نوشته است: «عموم اهالی تحلیل و تصمیم و مسئولیت، از واقعیت زندگی و افکار و علایق اقشار مستضعف جامعه اطلاع دقیق و مستند ندارند و دچار نوعی خوشبینی خیالی محافظهکارانه هستند. حتی بسیاری از مدعیان عدالتخواهی هم اطلاع دقیق و تجربه همزیستی غیرتصنعی همدلانه با این طبقات را ندارند. بگذریم از بخش قابلتوجهی که اصلا دغدغه اینچنینی ندارند.»
طبق تجربه شخصی و چندین ساله زندگی و کار در مناطق محروم چندین استان مختلف، باید گفت شرایط زیستی و فکری و اخلاقی و اعتقادی این بخش از جامعه، اصلا به نحوی که از دور یا در نگاه کوتاه و کلیشهای به نظر میرسد یا در نشریات و رسانهها و سخنرانیها معرفی میشود، نیست.
بخش قابلتوجهی از مردم این مناطق فقیر، عملا و عمیقا دچار کفر و نفرت جمعی شدهاند و بدونشک، تبعیض وخیم اقتصادی و شکاف شدید طبقاتی و فساد گسترده ساختاری و تحریم پنهان فرهنگی، عوامل اصلی مسائلی همچون فشار شدید معیشتی و کفر جدی اعتقادی و یأس وسیع سیاسی و آشفتگی متشنج اجتماعی هستند.
تحلیلگران و تصمیمگیران و مسئولان، مخصوصا از طیف متمایل به نظام و انقلاب، یک قسمت از طبقه متوسط را ضعیفترین طبقه جامعه در نظر گرفته و کل تحلیلهایشان را روی همین تقسیم بنا میکنند و در واقع طبقه واقعا و کاملا فقیر جامعه را کلا نادیده میگیرند، و همین جفای دیگری است در حق این قشر مظلوم، فقر آنها حتی دیده و کفر آنها حتی تحلیل نمیشود، چه برسد به رسیدگی و رسانهای شدن و تلاش برای رفع.
این تحلیلگران و تصمیمگیران، کارمندان معمولی قسمتهای مختلف دولتی و نیمهدولتی و دیگر ساختارهای حکومتی و حوزویان چندجا مشغول و برخی ردههای پایین سپاه و ارتش و نیروی انتظامی و این سنخ شغلها را که معمولا به طریقی سهمشان را هرچند حداقلی و احتمالا حلال، از سفره نظام و انقلاب برمیدارند و در مجموع وضع معیشتی و حتی امنیتی و محیطیشان از قشر پایینتر بهتر است، طبقه ضعیف جامعه تصور کرده و مدعی میشوند: «ببینید فقرا حامی انقلاب و نظامند و پابرهنگان تا آخر با ما هستند و... !»
طیف دیگر هم یا عموما این طبقه را نمیبینند یا نمیخواهند که ببینند (شاید چون ردپای خودشان را در ایجاد و تشدید بحران موجود در این طبقه مشاهده میکنند) یا اگر میبینند اکثرا با نگاه ابزاری و تبلیغاتی و برای ارتقای جایگاه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خودشان با آنها برخورد میکنند.
طبقه مستضعف جامعه را در محلههای فقیرنشین هرمزگان و بوشهر و یاسوج و خوزستان و چهارمحال و بختیاری و سیستان و بلوچستان و کرمان و... باید پیدا کرد که دنیا و آخرتشان با هم قربانی شده و میشود. اگر به این مناطق تشریف ببرند و مدتی بهعنوان یکی از آنها زندگی کنند؛ فقر و کفر و نفرت و یأس و در یک کلمه جهنم را به چشم خود خواهند دید.
بسیاری از مردم این مناطق دارای شرایط حداقلی زندگی عادی هم نیستند و به سختی به سختترین شغلها با کمترین درآمد دسترسی موقت پیدا میکنند و خانوادههایشان در بدترین شرایط معیشتی ممکن به سر میبرند و فرزندانشان در همین شرایط متولد شده و اگر زنده بمانند، زندگی! میکنند. استمرار این بیتوجهی، تهدیدی جدی برای وجهه دنیوی و اخروی جمهوری اسلامی ایجاد خواهد کرد. این مطلب را میتوان انکار کرد و در خوشخیالی راحتطلبانه (که احتمالا بینسبت با جایگاه اقتصادی- اجتماعی نیست) به سر برد یا پذیرفت و در حد توان برای بهبود و حل آن فکر و اقدام کرد.
البته این تذکر خطاب به آن دسته از متفکران و تصمیمگیران و مسئولانی است که دغدغه دنیا و آخرت مردم و مخصوصا محرومان را دارند وگرنه مسئولانی که مشغول کش و قوس برای قدرت و زد و بند برای ثروت هستند و اساتید و فضلایی که مشغول تحقیق تخریبی و تفلسف تخدیری هستند، حسابشان جداست.
واضح است که بخشی از مردم این مناطق، همچنان راسخترین و صادقترین حامیان و وفاداران به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران هستند؛ اما این به معنای انکار آن بخش سرخورده در آستانه عصیان و عدمنارضایتی اعتراضآمیز بخش امیدوار نیست.
مطالب پیشنهادی







