

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جهان قرن بیستویکم، به سمت متفاوتی حرکت میکند. افزایش آگاهی مردم در کشورهای مختلف هر چند وقت یکبار، کار دست سیاستمداران ساکن واشنگتن میدهد. صداهای ضدآمریکایی از چهار گوشه زمین بلند میشود، اما هژمونی رسانهای غربی سعی میکند صدای این اعتراضها به گوش دیگران نرسد. با همین رویکرد، رسانهها به کار میافتند تا حقایق را در کشورهایی که محفل شعارهای ضداستکباری هستند، وارونه جلوه دهند. آنجاست که جای شیطان و قهرمان با هم عوض میشود.
اما روزگار ابرقدرتسالاری دنیا که با خاموش شدن آتش جنگجهانی دوم طلوع کرده بود، به حوالی غروب رسیده است. معادلات چندوجهی در روابط میان کشورها، اولویتها و ایدئولوژیهای حاکم در مناطق مختلف تعریف شده است که جهان را به سمتی دیگر هدایت میکند. برخی نظریهپردازان، دوران افول امپراتوری آمریکایی را پیشبینی کردهاند. آنچه آنان را در ارائه این نظریه مصمم کرده، این حقیقت است که مدل اقتصاد لیبرالی که ایالات متحده آن را رهبری میکند، در سده ۲۱ میلادی دیگر کارایی ندارد.
سرگئی کاراگانوف، دانشمند و استاد دانشگاه روس، یکی از همین نظریهپردازان است. او که یکی از افراد حاضر در حلقه مشاوران ولادیمیر پوتین است، میگوید: «نظام لیبرال جهانی» مربوط به دهه 80 شمسی و اوایل سال 1379 اکنون نظامی غیرموثر به حساب میآید. حال باید یک نظام برای آینده جهان شکل بگیرد. کاراگانوف در مقالهای که در روزنامه «راسیسکایا گازتا» منتشر شد، نظر خود را مطرح کرده است.
جهان در آستانه یک تغییر بزرگ
چند روز پیش در یک سمینار سخنرانیای داشتم که در آن بسیاری از محققان برجسته روسی و غربی حضور داشتند. موضوع سخنرانی من «نظام پس از نظام آزاد جهانی» بود. به نظر میآید که این مبحث برای اجتماع بزرگتری از افراد نیز جالب باشد.
روسیه متهم به برهم زدن نظام آزاد جهانی پس از جنگ است. این موضوع اساسا از بسیاری جهات اشتباه است. پس از جنگ دوم نظام جهانی وجود داشت. یکی نظام لیبرال- دموکرات و کاپیتالیسم که توسط آمریکا رهبری میشد و نظام دیگر سوسیالیست بود که اتحاد شوروی رهبری آن را برعهده داشت. روسیه در جهت نابودی سوسیالیسم و نه لیبرال- دموکرات و کاپیتالیسم قدم برداشت. با این حال عدم عملکرد نظام لیبرال- دموکرات بهعنوان یک متعادلکننده در نظام بینالملل درنهایت منجر به نابودیاش شد. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، یک نظام لیبرال جهانی معرفی شد و برای دوره کوتاهی مورد حمایت قرار گرفت. به درستی باید گفت که روسیه به کمک سیاست استقلالطلبی خود و اقداماتش در اوکراین و سوریه در نابودی این نظام نقش داشته است. البته روسیه اقدام درستی را در این باره انجام داد.
آزادیهای دروغین برای جهان تکقطبی
اما آن نظام لیبرال چگونه بود. در واقع آن نظام معرف دوره کوتاهی از تسلط آمریکا و غرب در جهان بود و عملاً هیچچیز در آن زمان لیبرال یعنی آزاد نبود. در آن زمان به مخالفان تحمیل شد که جهان تنها باید توسط الگوهای سیاسی غرب و ارزشهای غربی اداره شود. غرب این حق را برای خود قائل بود که به جای جامعه بینالملل اظهارنظر کند. اگر این معنای آزادی است، پس عدم آزادی چگونه است؟
در قرن بیستم کمونیسم جهانی دکترین مشابهی را ارائه کرد. پیش از آن، شرکتکنندگان در جنگهای صلیبی و استعمارگران به دنبال تحمیل مسیحیت بودند، که اکنون در غرب به فراموشی سپرده شده است. این شرایط را نمیتوان یک نظام نامید، بلکه در واقع در بدترین شکل خود قانون جنگل است. قانون و هنجارهای بینالمللی مربوط به روابط بین ایالتی بهطور کلی از بین رفته است.
اقدامات غیرقانونی پشت نقاب دموکراسی
در سال 1370 ابتدا آلمان و سپس اتحادیه اروپا استقلال کرواسی و اسلوونی از یوگسلاوی را به رسمیت شناختند. این نوع به رسمیت شناختن یکطرفه کاملا برخلاف قوانین بینالمللی بود و یکی از عوامل جنگ داخلی یوگسلاوی به شمار میرفت. در سال 1378 ناتو به مدت 78 روز افراد بیدفاع این کشور را بمباران کرد.
پس از آن استقلال کوزوو از سوی غرب به رسمیت شناخته شد. کوزوو از یوگسلاوی جدا شده بود و هیچکس مسئولیت برگزاری رفراندوم برای جدایی آن را برعهده نمیگرفت. در سال 1382 بیشتر کشورهای عضو ناتو با دلایل کاذب به عراق حمله کردند و هزاران نفر را کشتند و باعث ناامنی و بیثباتی کل منطقه برای دههها شدند.
در سال 1388 تجاوز به لیبی این کشور را دچار هرج و مرج ساخت، بهطوری که تا به امروز تلاشها در جهت برطرف کردن این بینظمی ناموفق بوده است. علاوهبر هرج و مرج و ناآرامی، فرار شمار زیادی از زندان در جهت حمایت و همراهی انقلاب رنگی رخ داد که بیشتر سبب افزایش ناآرامی و آشفتگی مردم شد. آخرین نمونه چنین شرایطی در کشور اوکراین بود. اروپا به دنبال پیوستن به نظام لیبرال از طریق بزرگ کردن مداوم پیمانهای غربی بهویژه ناتو بود. این موضوع ناخواسته منجر به جنگ بزرگتری در اروپا میشد.
گسترش ناتو پشت مرزهای روسها
مسکو پیشتر درباره این گسترش و حضور در سرزمینهایی که روسیه برای امنیت و بقای خود مهم میداند، هشدار داده بود. این اقدامات ظالمانه زمانی رخ داد که ضعف روسیه باعث ایجاد اخلال در نقش بازدارنده مسکو شد. روسیه بر اثر دارا بودن توان هستهای از این نقش برخوردار بود. به این ترتیب، نقش روسیه در نظام بینالملل به حساب نیامد. پس از این وضعیت تغییر کرد. غرب با ایجاد بحران در اوکراین دیگر جرأت اقدام بیشتری را نداشت، زیرا میدانست که روسیه قادر به تشدید اوضاع است و بدون شک اگر مسکو اقدام به افزایش شروط خود کند، به ضرر غرب خواهد بود.
اما تلاشهای غرب برای تسلط بر روسیه ناموفق بود، زیرا مسکو هرگونه گسترش نفوذ متحدان غربی در اوکراین و سوریه را متوقف کرد. اقدامات روسیه تنها نشاندهنده آسیبهای قدرتهای برتر نظام سیاسی و اقتصادی دنیا است. طی 50 سال گذشته کشورهای غربی عهدهدار این نظام بودهاند. دلایل بسیاری دراینباره وجود دارد و من تنها به مهمترین آن اشاره میکنم که قبلا بدان پرداخته نشده است.
تجارت اسلحه، خون و تریاک
تسلط اروپا و غرب عموما براساس برتری نظامی است که در قرن شانزدهم به دست آمده است. اروپا با استفاده از این برتری شروع به گسترش استعمار جهانی و استعمار نو، تحمیل مسیحیت، نقش سیاسی خود و آزادی تجاری کرد، اما تنها خود اروپاییها از این تجارت آزاد سود بردند. واضحترین نمونه از این سیاست، آزاد بودن تجارت تریاک برای چین از بریتانیا بود. در عوض تریاک، اروپاییها از چین ابریشم، ظروف چینی و دیگر کالاها را وارد میکردند. در نتیجه واردات تریاک، میلیونها چینی جان خود را از دست دادند.
زمانی که انگلیس که قرنها تسلط بر دریاها را داشت این قدرت را به آمریکا واگذار کرد، آمریکا پیشبرد تجارت آزاد را براساس قوانین خود اداره کرد و نهتنها از قدرت اقتصادی خود بلکه از برتری نظامیاش در دنیای غیرسوسیالیستی استفاده کرد.
رویای ناتمام برای جهان کاپیتالیستی
زمانی که اتحادیه شوروی از هم پاشید، به نظر میرسید که نظام اقتصاد آزاد به بقیه دنیا نیز گسترش یابد. البته این پایانی باشکوه برای تاریخ تسلط غرب بود. علت اصلی فروپاشی این توهم این بود که تمایل پنهان برای رسیدن به اصل نظام اقتصاد آزاد جهانی یعنی برتری نظامی به سرعت بروز کرد. ممنوعیت هستهای دوجانبه میان روسیه و آمریکا و امروزه با چین، هند، پاکستان، اسرائیل، فرانسه و انگلیس به همراه عوامل دیگر وقوع جنگهای بزرگ تهدیدکننده نسل بشر را تقریبا غیرممکن ساخته است. مهمات جنگی و قدرت هستهای و نظامی رهبران دنیای جدید که همان استعمارگران و شبه استعمارگران سابق هستند، مانع از بروز جنگ علیه آنان میشود.
اروپا و آمریکا رقابت را واگذار کردند. این گفته عمدتا پدیده ترامپ را توضیح میدهد. نیروهای حامی ترامپ به دنبال خروج از نظامی هستند که خود این کشور ایجاد کرده است، زیرا این نظام مثل سابق مفید نیست. این امر سبب سیاسیسازی و محافظهکارانه شدن روابط اقتصادی میشود. در این شرایط، تلاش میشود تا وابستگی متقابل اقتصادی مثبت در اروپا بر پایه تامین گاز طبیعی از روسیه و معاوضه آن با کالاهای اروپایی، خنثی شود.
جنگ پنهان روسها علیه غرب
تحریمها بخش تازهای از سیاست غربیها هستند. دنیا دورهای پرتنش و ترس را میگذراند که نظام جهان سوم همزمان در حال از هم پاشیدن است. نظام مقابله دو بلوک با وجود تلاشها در حال فروپاشی است و بهبود دوباره نظام و ایجاد یک نظام جدید در کنار نظام شرقی چین تاکنون ناموفق بوده است.
روسیه بهطور پنهان حامی کشورهایی است که در مقابل این استعمارگران قرار میگیرند و کاملا محتاطانه از چین حمایت میکند. با از بین رفتن پایه این نظام، کشورها برای رسیدن به سطح بالاتر سیاسی و اقتصادی باهم به رقابت میپردازند، بهطوری که کشورهای تازهوارد از مزیتهای رقابتی بیشتری برخوردار میشوند.
بنیانهای جهانی زیر و رو میشود
نظام لیبرال جهانی دهه 80 شمسی و اوایل سال 1379 تکاندهنده است. نظام اقتصادی آزاد جهانی که دیگر ابداعکنندگان آن را راضی نمیکند، در مخاطره است. هرچند بسیاری از کشورهای پیشرو جدید این نظام را مفید میدانند و نمیخواهند آن را کنار بگذارند. مثل همیشه، آینده قابل پیشبینی نخواهد بود، ولی اجازه میخواهم درباره آنچه ممکن است تا 50 سال آینده پیش بیاید خیالبافی کنم. خیالبافی من با این فرض است که تنشهای فعلی دنیا را به سمت یک فاجعه هستهای جهانی سوق دهد.
نهتنها فناوری بلکه چیزهای بسیاری در آینده تغییر خواهد کرد. این تغییرات شامل بنیادهای نظامی- سیاسی خواهد بود، به نحوی که نظام جهانی نوینی را در پی خواهد داشت. کره شمالی همانطور که پیشبینی میشد، در حال به دست آوردن موقعیت هستهای در مقابل چشمان ما است. پس از اینکه عراق و لیبی برنامههای هستهای خود را رها کردند، پیشرفت کره شمالی در این زمینه انتظار میرفت. کره جنوبی و ژاپن نیز به دنبال رسیدن به چنین موقعیتی هستند و احتمالا تا چند سال آینده به آن خواهند رسید. انگیزه آنها نهتنها کره شمالی و کاهش عینی اطمینان به متحد اصلیشان یعنی آمریکا است، بلکه مقابله با قدرت رو به رشد چین عامل اصلی به شمار میرود.
دانش هستهای در دنیا فراگیر میشود
علاوهبر سلاح هستهای، برخی کشورها به دانش هستهای دست خواهند یافت، حتی اگر تاکنون بدان نرسیده باشند. سلاحهای سایبری در مقایسه با سلاحهای هستهای میتوانند آسیبهای جدی را به دنبال داشته باشند و به کل جوامع زیان برسانند. هر کسی به سختی میتواند منکر احتمال وقوع این موضوع شود. به دلایل بسیاری احتمال وقوع چنین شرایطی هست، از جمله زمانی که قدرتهای هستهای به کشورهایی که سلاحهای هستهای را کنار گذاشتهاند حمله کنند، ممکن است اشتباهاتی رخ دهد.
البته به این واقعیت میتوان از ابعاد مختلف پرداخت. تاریخ 70 سال گذشته، تاریخ مربوط به گسترش سلاحهای هستهای است. آمریکا اولین کشور در این زمینه بود. اتحاد شوروی، انگلیس، فرانسه، چین، اسرائیل، هند، پاکستان و اکنون کره شمالی کشورهای بعدی هستند. بقای نسل بشر عمدتا بهخاطر ممنوعیت هستهای دوجانبه است که از وقوع جنگهای خودویرانگر که بیسابقه نیست، جلوگیری کرده است.
عصر جنگافزارهای مرگبار
اگر سلاحهای سایبری همانطور که بسیاری انتظار دارند مرگبار هستند، پس از یک دوره ترس و بیثباتی ممکن است ممنوعیت متقابل چندجانبه را تقویت کنند و سپس بشر به سمت یک نظام نوین جهانی پیش برود. بسیاری از کشورها نمیخواهند نظام لیبرالیسم را در تجارت کنار بگذارند. در واقع امروزه آمریکا از پیمان تجاری اقیانوس آرام خارج شده است و سایر کشورها در تلاشند تا بدون آمریکا این همکاری را دوباره شکل دهند. نظام جهانیای که در حال شکلگیری است از نظام فعلی آزادتر خواهد بود، که آن نیز از نظام قبلتر از خود آزادتر بود.
پایان الگوسازی آمریکایی
تحمیل نظام سیاسی و فرهنگی و ارزشهای انسانی غربی بسیار دشوار است و این امر عمیقا باعث ناامیدی غرب شده است. 50 سال آینده سالهایی پرمخاطره و طولانی برای بشر خواهد بود. بهتر است که یک مدل نظام جدید جهانی براساس مشارکت بیشتر کشورهای اوراسیا تشکیل شود. در این مدل کشورهای اروپایی بنا به صلاحدید روسیه و تایید چین همکاری خواهند داشت. روسیه و چین دو طرف این مشارکت خواهند بود.
احتمالا کشورهای دو سوی آتلانتیک یعنی آمریکا و غرب چیز تازهای برای عرضه ندارند. تمامی قدرتهای هستهای و احتمالا دیگر کشورهای اصلی و حاکم فورا بحث جدی را درباره چگونگی حفظ ثبات استراتژیک بینالمللی در طول زمان انتقال طولانیمدت به نظام نوین جهانی مطرح میکنند. قدرتهای جدید و در صدر همه کشورهای اوراسیا باید به دنبال گفتوگو در این باره باشند.
روسیه قدیم از هم فروپاشید، اما روسیه جدید پدید آمد و باید در میان کشورهای قدرتمند جدید قرار گیرد، با این حال بدون همکاری آمریکا چیزی قابلدستیابی نخواهد بود. امیدواریم که دیر یا زود این کشور از دیوانگی خود دست بردارد. تا آن زمان برنامههای جدید نظام جهانی باید بهطور دقیق پیش بروند. اگر درباره اساس سیاسی نظامی جدید به اجماع کلی دست یابیم، نظام آینده جهانی احتمالا بسیار بهتر از بسیاری از نظامهای پیشین خواهد بود. همچنین این نظام همانند نظام محبوب من که در کنگره وین شکل گرفت، نسبت به همتای 200 سال پیش خود بسیار زیباتر خواهد بود.
