
چرا یک ادیب و شاعر (در سطح تحصیلکردههای دانشگاهی اروپا) نظافتچی ساده مدرسه لهروزه است؟ چرا مدت کوتاهی قبل از ورود ما به لهروزه در آنجا استخدام شد؟ چرا فقط به نظافت راهرویی اشتغال داشت که اتاق ولیعهد در آن بود؟ چرا همه اوقات فراغت خود را در اتاق ولیعهد میگذرانید؟
وقتی ارنست پرون نظافتچی محمدرضا پهلوی بود
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، از زمانی که رضاخان با کودتای سوم اسفند 1299 خود را مطرح کرد تا هنگامی که بر تخت سلطنت تکیه زد، انگلیس پشتیبان وی بود. این سیطره انگلیس بر رضاخان البته محدود به روی کار آمدن وی نشد و آنها در کنار گذاشتن مهره خود در شهریور 20 نیز ایفای نقش کردند. با روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، تسلط انگلیسیها بر وی نیز نمایان شد. اما چنانکه از خاطرات و روایات افراد نزدیک به دربار و محمدرضا پهلوی برمیآید، انگلیس و آمریکا از دوران کودکی، ولیعهد را تحت تسلط خود گرفته بود.
بهعنوان مثال، حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی که در دوران تحصیل وی در سوئیس همراه او بود و بعدها نیز بهعنوان رئیس دفتر ویژه اطلاعات محمدرضا پهلوی به کار گمارده شد، معتقد است که انگلیس و آمریکا از ابتدا روی محمدرضا پهلوی تسلط داشته و او را کنترل میکرده است. وی در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» در اینرابطه میگوید: در مدرسه «لهروزه» مستخدمی وجود داشت که راهرو و اتاقها را تمیز میکرد و من شخصا او را در حال نظافت و جارو کشیدن میدیدم. او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاقهایی را نظافت کند که ولیعهد هم در همان راهرو اتاق داشت. نام او «ارنست پرون» بود. خودش میگفت که سوئیسی است و خانوادهاش هم ساکن سوئیس است. طبق گفتههای خودش، چهار، پنج ماه قبل از انتقال ما به مدرسه لهروزه در آنجا استخدام شده بود.
مدت کوتاهی نگذشت که دیدم پرون دائما در اتاق محمدرضاست. او بهمحض اینکه کارش تمام میشد به اتاق محمدرضا میرفت و من هم گاهی میرفتم. در برخورد با پرون مشاهده کردم که او -که بهظاهر یک نظافتچی ساده است- در شعر و ادبیات و فلسفه دارای معلومات سطح بالایی است. در رمانخوانی مهارت عجیبی داشت و برای محمدرضا رمانهای جذاب میخواند و نحوه قرائت او طوری بود که ولیعهد را بیشتر جذب رمان میکرد. محمدرضا شیفته او شد و میگفت که هر شب باید از ساعت فلان بیایی و برای من فلان رمان را قرائت کنی. برای پرون زمان مطرح نبود. هرگاه بیکار میشد به اتاق محمدرضا میآمد.
پرون شاعر هم بود و شعرهای خوبی میسرود، البته در سطح شعرای متوسط و معمولی. رفاقت محمدرضا با پرون تا سال ۱۳۱۵ ادامه داشت و زمانی که به ایران بازمیگشتیم ولیعهد به پرون قول داد: من از پدرم مصرا خواهم خواست که تو به ایران بیایی و با من باشی. پرون آشکارا از این مساله خوشحال بود.
در آن سالها در گنجایش فکری من نبود که به کنه قضیه پرون پی ببرم و فکر کنم که چرا او به چنین کاری، که بههیچوجه با شخصیت و سطح معلوماتش منطبق نیست، اشتغال دارد؟! چرا یک ادیب و شاعر (در سطح تحصیلکردههای دانشگاهی اروپا) نظافتچی ساده مدرسه لهروزه است؟ چرا مدت کوتاهی قبل از ورود ما به لهروزه در آنجا استخدام شد؟ چرا فقط به نظافت راهرویی اشتغال داشت که اتاق ولیعهد در آن بود؟ چرا همه اوقات فراغت خود را در اتاق ولیعهد میگذرانید؟
در اینجا مساله مدیر مدرسه هم مطرح است که چرا اجازه میداد چنین فردی با چنین معلوماتی نظافتچی شود و چرا تسهیلات لازم را برای روابط گسترده او با محمدرضا، بهرغم مغایرت آن با مقررات مدرسه فراهم میسازد؟ امروزه مشخص است: مدیر مدرسه، که یک بلژیکی بود، همسر آمریکایی داشت و یک فرد سیاسی بود و آنچنانکه از صحبتهایش به یاد دارم مشخص بود که با انگلیسیها میانه خوبی دارد. روشن است که پرون قبل از ورود ما، با موافقت مدیر مدرسه و شاید با هدایت مستقیم خود او، توسط سرویس اطلاعاتی انگلیس، در مدرسه کاشته شده بود، تا بعدها به مرموزترین و موثرترین چهره پشت پرده دربار ایران تبدیل شود.
مطالب پیشنهادی







