ریشه‌های اندیشه سلفی‌گری
جهالت مقدس وضعیتی است که تمامی استعاره‌های عمیقا دینی می‌توانند در وضعیت تهاجم‌گونه علیه دین استفاده شوند و در نتیجه چیزی جزء تباهی کامل در میان دومین جمعیت دینی جهان به بار نمی‌آورد.
  • ۱۳۹۶-۰۶-۱۵ - ۱۳:۳۴
  • 00
ریشه‌های اندیشه سلفی‌گری
جـهالت مقدس
جـهالت مقدس

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،‌ بازگشت به اسلاف، گذشته‌گرایی، سنت‌طلبی و ده‌ها واژه دیگری که پیرامون یک تفکر است؛ تفکری که زمان حال را در عین متهم به مدرن شدن، فراموش‌کار و ناسره می‌داند یا در حالت اغماض‌گونه‌تری بازگشت به گذشته را برای بهبود کیفیت حال و ساخت آینده مطلوب‌تر در نظر می‌گیرند. این سلف، خواه نیکو یا خواه در کالبدی غیرنیکو قابل‌تعریف است. متاسفانه برداشت ما نسبت به سلفی‌گرایی ذاتا و اصالتا برای خود سلفی‌گرایان قابل‌اتکا نیست. دلیل این وضعیت پیچیده آن است که اساسا سلفی‌گرایان به نحوه بازگشت به گذشته ما و نوع التزام به الگوی فکری یا عملی در روزگاران گذشته ما هیچ اعتقادی ندارند.

از این‌رو است که سلفی‌گرایی به‌مثابه «پرومته» یکی از ایزدان اساطیری یونان هم در مقام مثبت قرار دارد و هم منفی، هم وصف‌حالی التیام بخش چون آب دارد و هم صورتی نیست‌کننده چون آتش. سلفی‌گرایی به معنای مصطلح امروزی مانند همان نیمه تاریکی شده است که وجهی از اندیشه دینی را به یغما می‌برد. متاسفانه اسلام درگیر این‌گونه تفکر گذشته‌گرایانه است. زمانی که اندیشه مانند یک آیین دینی شود و تمامی قیدهای دین‌مآبانه مانند ایمان، عقل و تقدس در آن بیامیزد شاهد یک نوع هژمونی فکری خواهیم بود که می‌تواند بگوید: «ما سلفی‌گرایان عقل‌مدار هستیم و هم ایمان‌محور». در این جستار سعی بر آن داریم تا شرح به وجود آمدن این جهالت مقدس (دین وارونه) را به چالش بکشیم. حدود و اغراض این مطلب بر سه اصل خواهد بود، «باطن‌گرایی» که گویا موتور محرک این عقیده‌مندی است و پس از آن دو بحث مهم، «ایمان اغواکننده»، «تعقل ناسازگار» که در ادامه آن را توضیح خواهیم داد.

 فارغ از حدود و ثغور سیاسی و نظام‌مند بودن تاسیس گروه‌های سلفی‌گرا در اسلام، باید دید آن بستری که باعث نشست مناسب این تفکر شده است در چه ظرفیتی تعریف شد. اگر جریان فکری – سیاسی غرب را در بدبینانه‌ترین حالت، عامل به وجود آمدن نوع خشن این گروه‌ها بدانیم و این فرض را در گوشه‌ای بگذاریم باید از خود سوال کنیم مسلمانی به چه آفتی گرفتار شده است که این راهبرد سیاسی غرب توانسته تلفیق مناسبی با برخی مسلمانان داشته باشد.  لذا ظرفیتی بوده تا اسبابی روی آن سوار شود. معذلک با رجوع به بدنه اصلی بحث و مقدمه مشخص درخصوص بازخوانی گذشته‌گرایی باید اندکی پیرامون عقبه این وضعیت سخن گفت. نخستین نامی که باید بر سر آن ایستاد، نام فرقه‌ای موسوم به «حشویه» است. اینان در ابتدا حاشیه‌نشینان مجالس درس حسن بصری هستند که به علت در حاشیه رانده شدن‌شان به حشویون معروف شدند.

ظاهربینانی که چند اصل اساسی را دنبال می‌کردند، ازجمله – ظاهر‌گرایی در کتاب قرآن، متن‌انگاری قرآن (عدم توجه به تفاسیر)، تعلق عمیق به نقل‌گرایی و حدیث، کفر دانستن چون و چرایی در دین، ایجاد سنت‌های جدید در اندیشه‌ورزی (بدعت‌گونه)، قائل به جبر در حکمت الهی و ده‌ها عنوان دیگر. جماعت  حشویه یک نام کلی است که در یک نظام فکری منسجم و در همان قرن نخست پیدایش اسلام به وجود آمده و با امامیت «احمد بن حنبل» با نام‌های فکری، فرقه‌ای و جریانی متکثر شدند. اشعریون، حنبلی‌ها و تا عصر امروز گروه‌هایی چون وهابیون و غالب گروه‌های تکفیری خشونت‌طلب، آرمان‌های خود را بر مدار عقیده این حلقه فکری چیده‌اند. شالوده این تفکر بر مدار یک اصل نخست و با بیان بهتر، یک نیاز نهفته صورت پذیرفت. «خودبرتربینی» به واسطه باطن‌گرایی، همان گام نخست در درک دقیق «جهالت مقدس» است. گره خوردن اذکار الهی، آیات قرآن و احادیث پیامبر اسلام(ص) با خلوت‌ها، گریزگاه‌ها و دوری جستن‌های صوفیه‌وارانه این گروه (در ابتدای پیدایش) باعث شد که آنان با مرور زمان و به دلیل غوطه‌ور شدن در این باطن‌گرایی، خود را نزدیک‌ترین اشخاص از منظر اندیشه و عمل به سرسلسله فکری مسلمانان (پیامبر (ص)) بدانند.

قداست بی‌حدی که در باطن‌گرایی به وجود آمده و با بازتولید و مرمت خود تبدیل به یک توهم عمیق می‌شود. باطن‌گرایی شاه‌کلید ورود بحث حشویون به سلفی‌گرایی به مرور زمان بود.   خودبرتربینی آنان پس از عصر «متوکل عباسی» و تقدیم کردن  لقب «محی القرآن و سنه» به این خلیفه فاجر عباسی باعث شد که دایره فکری این نحله روزبه‌روز پیشرفت کند و تا همین چند قرن اخیر قسمت اعظمی از تفکرات ریشه‌ای اهل سنت و تا حدودی شیعیان (غالیه یا اخباری) را درنوردد. اما بروز سلفی‌گرایان و تعریف آنکه «چرا ما نیازمند امروز و فردا نیستیم» از کجا شروع شد؟ طی مطالعات روانشناختی عمومی، «الگو» و «الگوپذیری» یکی از شاخصه‌های مهم رفتار انسانی است، حال آنکه این الگو‌پذیری در اقشار متدین بیشتر رواج دارد، باورمندان به نیروی الهی با انجام مناسک و تقلید از گذشتگان خود (پیامبران) سعی بر تمایز روانشناختی بیشتر دارند. حال با توجه به این اصل غیرمنفک ِ رفتار انسانی، می‌توان اثبات کرد که اسلام بیش از هر آیینی متمسک به این الگو‌پذیری است؛ الگویی که در اسلام سنی یا شیعی وصف می‌شود همان اطاعت از «اولی الامری انسانی» است که وظایفی چون حدود و ثغور شریعت را به عهده می‌گیرد، البته کیفیت این الگو (بخوانید امام) در دو مذهب مهم اسلامی متفاوت است. یکی از مصادیق معتبر اسلامی درخصوص اطاعت و الگو‌پذیری مصداق یکی از فرازهای کتاب قرآن است.

خداوند در قرآن حکیم می‌فرماید: «یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّه وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ / ترجمه: ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید». چندین و چند روایت تاریخی و آیه از قرآن حکیم وجود دارد که بر مبنای اطاعت و الگو‌پذیری تعریف شده است. این دعوت عمومی برای برخی مسلمانان می‌تواند آن گونه که قرآن فرموده است هدایت‌بخش باشد. اما در این میان عقبه فکری دسته بزرگ حشویه، همان‌هایی که بیشتر در ظواهر مانده بودند بر این مبنا می‌گردد که احکام و مناسک دینی خود را بر مدار سنت غیرتفسیری و غیراستدلالی گذشته بچینند، عینی و غیرمشتبه. یعنی آن که حتی در نگاه اول حضور فعال‌شان در کشورهای خاورمیانه بر مدار همان رسم کشورگشایی خلیفه‌های اسلامی رفتار کنند. رسم جهان‌گشایی در کنار ظاهربینی دینی که بر گرفته از همان باطن‌گرایی مقدس‌مآبانه است باعث شده که دیگر حشویون حاشیه‌نشین، از اتراقگاه‌های در سایه خود بیرون آمده، پشمینه را در گوشه‌ای نهاده و زره بر تن کنند.

 اما در گام‌های بعدی تحلیل تفکر سلفی‌گرا، ایمان غیرعملی این دسته به مرور تبدیل به ایمان اغوا‌کننده می‌شود. یعنی آنکه ظاهربینانی که به‌طور اکمل به تقلید حتی در اصول دین اعتقاد دارند این بار رفتاری طوطی‌وارانه را در حیات خود آغاز کرده و سرانجام به این نتیجه می‌رسند که ایمان آنها خالص شده و آنها در بلندای قله ایمانی قرار دارند. زمانی که انسان، خویش را در بلندای مفروضاتش بپندارد بی‌شک دیگران را پست‌تر از حتی دامنه‌ها می‌بیند.

این، نقطه ورود حشویه دارای باطن‌گرایی – الگوپذیر – جهانگشا – صاحب ایمان اغوا‌کننده به تکفیر‌سازی مسلمانان دیگر است. اندیشه‌ای که دیگر جای خود را به توهم ِ قداست داده است از خلیفه سلفی‌گرا قدیس و پیامبر و از اعضای آن گروه مجاهد فی‌سبیل‌الله می‌سازد. نمونه معتبر و مشخص آن، گروه موسوم به «دولت اسلامی عراق و شام» است. مدل فکری طراحی شده در این نگارش با خروجی چون گروه خشونت‌طلب «داعش» برابری می‌کند. حال اینکه جایگاه عقل استدلالی (تعقل) و عقل سازگار در کجاست، گام پایانی این جستار بوده که به آن اشاره خواهد شد. من‌باب عقل استدلالی یا همان تعقلی که در صورت قرآنی مترادف با فهم انسان از ایمان است، باید اشاره کرد که سلفی‌گرایان معتقد‌ند که ایمان ِ کامل، خود قدرت امتناع عقلی دارد و تعقل را باید در مصارفی که خلیفه یا به قولی همان اولی الامر نشان می‌دهد، مصرف کرد. «بردگی عقل» یا همان عقلی که با جهالت سازگار و با حقانیت ناسازگار است. در صورتی که نعمت بزرگ تعقل، چون و چرایی کردن در آفاق و انفس، ودیعه بزرگ از روزهای نخستین پیدایش اسلام در شبه‌جزیره حجاز است.

علمی که دست در گریبان این قسم تفکرات سلفی‌گرا ببرد دچار تکفیر، تخریب، تفتیش و تنبیه می‌شود، از طرفی با افزوده شدن نیروی قهریه به مقوله سلفی‌گرایی، ترس از مواجهه عقلی با این افراد بیشتر و بیشتر می‌شود. به همین جهت است که باید گروه‌هایی چون داعش را سردمدار ایمان اغواگرانه و تعقل ناسازگار دانست. آنان بر وجوه ایمان خود می‌بالند و عقل را در محاقی برده تا در صورت نیاز فرقه یا خلیفه آن را به بیرون بکشند. این گونه هم توانسته‌اند مومن باشند و هم متعهد به سفارش‌های قرآنی به عقل – در صورتی که میان عقل استدلالی و بردگی عقلی تفاوت‌ها بسیار است. اما آن روی سکه در مکاتب اسلامی و در آموزه‌های پیامبر پسین (ص)، قرآن این مکتوب پاسخگو، عقل و تعقل استدلالی را بالاترین نعمات دانسته و پافشاری قرآن بر تفکر بر رب، خویش، دیگران و هستی - این چهار ضلع اندیشه بشری را بیش از پیش فربه و قدرتمندتر می‌کند، لذا در نزد عموم ائمه هدایت‌کننده مذاهب اسلامی، چون خود پیامبر اسلام (ص) به نقل از یک روایت متواتر که حضرت می‌فرمایند: «مَا قَسَمَ اللّه لِلْعِبَادِ شَیئا أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ / خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است» هیچ مخلوقی والاتر از عقل نزد حق تعالی نبوده و نیست.

  این بردگی عقلانی شما را وادار می‌کند از کشتار مسلمانان میانمار، گرسنگی مردم در آفریقا، کودک‌کشی در فلسطین و یمن و سوریه و... راحت بگذرید و به دلیل خودبرتربینی و خودمومن‌پنداری با استفاده از نقشه بازگشت به سلف دست به اقدامات فجیع بزنید. در قواره بازگشت به سلف صالح، سفارش روزهای پایانی پیامبر اسلام (ص) و حدیث متواتر «ثقلین» جای شک و شبهه‌ای نیست. آری مسلمان مکلف به اطاعت از فرامینی است که باید خود به ژرفای موضوع برسد که در نتیجه آن حکم را قلبا و عقلا بپذیرد. حشویه‌ای که تا روزگار پیشین در حاشیه نشسته و سعی بر نشان دادن اضطرار جسم در حالت ذکر داشتند امروز از مرحله بلوغ سده‌های میانی گذشته و دیگر کامل مردان یا حتی زنانی شده‌اند که به نام مسلمانی، فاجعه‌ای اسلامی در خاورمیانه به راه انداخته و روزبه‌روز بر تکثر و نظام‌مندی آنها افزوده می‌شود. شاید برخی کنشگران، از بین رفتن نظامی این گروه‌ها را روز پایان اندیشه تکفیری بدانند.

اما معتقدان به این فرضیه با مدارس پاکستان، اردن، عربستان سعودی، مصر، لیبی و... چه می‌کنند؟ در این نزاعی که در غوغایش، خلیفگان عرب میان سکولاریسم و خلیفه‌گرایی در مانده‌اند چگونه می‌توان، چرت این خواب پردامنه را پاره کرد. جهالت مقدس وضعیتی است که تمامی استعاره‌های عمیقا دینی می‌توانند در وضعیت تهاجم‌گونه علیه دین استفاده شوند و در نتیجه چیزی جزء تباهی کامل در میان دومین جمعیت دینی جهان به بار نمی‌آورد.

 

* نویسنده : حامد سرلکی روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران