

کمکاریها، تشویشها، بازیهای رسانهای، کارشکنیها و آن کریخوانیهای منزجرکنندهای که سخت آزارمان میداد. حال امروزمان اما فرسنگها با آن روز فاصله دارد. روزی که به سختی و با خوشاقبالی محض تیم ملی ایران به سبب پاس لب خط آندو، اشتباه مهلک خط دفاع کره جنوبی و فرار به یادماندنی رضا قوچاننژاد و آن گل خلاقانهای که انگار از دل برآمده بود نه از ساق پایش، توانست بردی ماهرانه را به چنگ آورد و راهی آوردگاه جام جهانی شود. چه دقایقی بود پس ازگل رضا و چه لحظاتی برما گذشت. از تمام ایران آدرنالین ترشح میشد. کرهایها سراسیمه هجوم آورده بودند. بیوقفه و بیآنکه لحظهای مجال بدهند. توپ اما همه جا را لمس میکرد جز تور دروازه ایران را. جز آن نقطهای که باید میرفت تا شاید چشم بادامیها از این مهلکه نجات یابند. مخلص واقعه اینکه روز، روز ایران بود.
روز، روز مشتهای گره شده کیروش در برابر سرمربی کره جنوبی و روز پایان تمام پریشان حالیمان. تمام دغدغهها و نگرانیهایمان بابت حذفی دیگر و شکستی تازه. امروز و در فاصله چند ساعت مانده به بازی با کره جنونی اما هیچ شباهتی با آن ایام ندارد. بیدغدغه، خندان و گاهی هم مسرور. صفحات روزنامهها را که تورق میکنی اثری از آثار تنشهای مشابه سه سال پیش نمییابی. مینویسند اما بیشتر به شوخی میماند و محض اطلاع رسانی. هیچ حساسیتی نیست. هیچ تردید و شکی وجود ندارد. هیچ، هیچ، هیچ. فقدان نگرانی همه جا موج میزند و ماجراهای استقلال و پرسپولیس بسی مهمتر از تیم ملی است. نه اتحادی برای سوق دادن ایران به جام جهانی شکل گرفته، نه فراخوانی هست. شاید کیروش دوست داشته باشد که دوباره در برابر دیدگان سرمربی کره مشت گره کند اما گرهها پیشتر باز شده است و او با فارغ بال میتواند جام جهانی را در ذهن تجسم کند. ترکیب دلخواهش را مرور کند، تعویض کند و لبخند بزند. آری لبخند بزند...
نویسنده: حمیدرضا عرب روزنامه نگار
