دانش تمدنی حوزه علمیه و مسائل روز
فقه قدرت تمدن‌سازی شگرفی دارد که در کنار دیگر مولفه‌های تمدن‌ساز می‌تواند تمدن مطلوب و آرمانی را محقق کند. سخن از بی‌اثر بودن فقه در تمدن، بسیار دور از واقع و انصاف بوده و نظیر این سخن است که «فرهنگ در تمدن اثربخش نیست».
  • ۱۳۹۶-۰۵-۲۵ - ۰۹:۳۲
  • 00
دانش تمدنی حوزه علمیه و مسائل روز
عرصه‌های تمدن‌سازی فقه
عرصه‌های تمدن‌سازی فقه

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جوامع بشری روزبه‌روز متمدن‌تر شده و عرصه‌های مختلف حیات بشری در اکثر نقاط جهان به رنگ درخور با تمدن موجود در آن نقطه می‌شود. البته متمدن‌تر شدن بشر عصر امروز به معنای تکامل و تعالی در همه ابعاد انسانی وی نیست؛ بلکه چه‌بسا در پاره‌ای از ابعاد انسانی دچار تنزل نیز شده‌اند.  در این میان بحثی در میان صاحب‌نظران وجود دارد که آیا فقه اسلامی توان تمدن‌سازی را دارد و ظرفیت موجود در ساحت فقه می‌تواند به عرصه تمدن وارد شده و به نحوی آن را متاثر کند؟ یا غایت فقه و تبلور عملی ایده‌های فقهی، در تضاد با تمدن بوده یا حد‌اقل همروی با جنبه‌های مختلف تمدن را دارا نیست.

به نظر نگارنده، فقه موجود توان اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم بر تمدن را داراست؛ و اگر فقه موجود به سوی استفاده از همه ظرفیت‌های نهفته در آن حرکت کند، توان عظیمی در بنیان نهادن تمدن عظیم اسلامی خواهد داشت. (تبیین گسست‌های فقه موجود از فقهی که ظرفیت‌هایش را به فعلیت تبدیل کرده، مجال دیگری می‌طلبد و خود بحثی مستقل است.) البته در این مسیر، فقه تنها عامل دینی در اثرگذاری نیست؛ بلکه جهان‌بینی و اخلاق اسلامی نیز دوشادوش فقه به این مهم می‌پردازند. به جرات می‌توان گفت تمدنی که منقطع از نگاه دینی پدید ‌آ‌ید (‌همان‌طور که در رویکر تمدن غرب دیده می‌شود.) دچار اشکالات اساسی در جهت‌دهی لوازم تمدن- اعم از ارتباطات مردم، صنعت، اقتصاد، معیشت و. . . - خواهد بود که با غایت نفس تمدن نیز در تضاد قرار گرفته و سر‌انجامی جز بن‌بست یا برگشت نخواهد داشت.  در نوشتار حاضر به پنج بعد اساسی از ابعاد اثر‌گذاری فقه در تمدن (تمدن‌سازی) پرداخته شده است.

 ابعاد اثرگذاری فقه بر تمدن
خدامحوری به جای انسان‌گرایی

یکی از شاخصه‌های تمدن غربی در عصر حاضر انسان‌گرایی و اومانیسم است. در سراسر تمدن‌سازی غربی ردپای محوریت انسان دیده می‌شود. خدا در تمدن غرب همچون خدا در تفکر یهود موجودی دست‌بسته و کنار نشسته است که انسان جایش را گرفته و تصمیماتش را در غیاب او به منصه‌ظهور می‌گذارد. گفتمان عملی تمدن غرب در رابطه با خدا، همان گفتمان نظری فرانسیس بیکن- یکی از سر‌منشاهای تحولات تمدنی غرب- است که می‌گوید: «در زندگی انسان، خدا و فرشتگان تنها یک تماشاچی محسوب می‌شوند و نه بازی‌گردان.»  انسان نیز در تمدن غرب همچون فرعون فریاد «انا ربکم الاعلی» سر داده و خدای دیگری برای خودش نمی‌شناسد. (‌لا اله لکم غیری) با محور قرار گرفتن خدا و آموزه‌های او در متن تمدن، ریل‌گذاری ابعاد مختلف تمدن تغییر کرده و تمدن اسلامی چهره‌ای متفاوت از دیگر تمدن‌های بشری خواهد گرفت.  دیگر در اقتصاد خرد و کلان، سودآوری، تنها غایت نخواهد بود و انسانیت کارگر و کارفرما و دیگر انسان‌ها مورد لحاظ واقع می‌شود؛ تبلیغات مدل‌سانه تبدیل به تبلیغات واقعی خواهد شد. همچنین ترویج مصرف‌گرایی که یکی از اصول مهم پیشرفت اقتصاد قلمداد می‌شود، به ترویج قناعت‌گرایی مبدل خواهد شد. البته باید سازوکار چنین اقتصادی از فقه استخراج  شده و با ممزوج شدن با عقل بشری در راهبردها و راهکار‌ها به میدان عمل وارد شود. در سیاست داخلی و خارجی حاکمیت بر‌آمده از چنین تمدنی، تنها منافع شخصی و ملی لحاظ نمی‌شود و منفعت انسانیت و بشریت در سراسر دنیا مورد محاسبه قرار می‌گیرد. به‌طور کلی از آنجا که محور اساسی فقه، رهنمودهای خدای متعال در سعادت بشریت است، با ورود فقه به عرصه تمدن، جایگاه واقعی خدا نزد انسان تثبیت شده و عرصه‌های مختلف تمدن رنگ خدایی می‌گیرند. این اساسی‌ترین تاثیری است که فقه بر جهت‌گیری تمدن خواهد گذاشت و لایه‌های زیرین اثرگذاری منشعب از همین اثر خواهد بود.

 توازن تکلیف و حق

یکی از مشکلاتی که تمدن بشری غرب از آن رنج می‌برد، به وجود آمدن مطالبات فراوان انسان به اسم آزادی و حقوق فردی است. انسان غربی گویا به‌طور کلی فراموش کرده که علاوه‌بر دارا بودن حقوق، دارای تکالیفی نیز است. چربش جنبه مطالبه‌گری انسان امروزی بر جنبه تکلیف‌گرایی وی، نتیجه نگاه اومانیسمی غرب است. وقتی انسان خود را محور هستی دانست، به تدریج خواسته‌هایش مشروع شده و قانون تابعی از خواسته‌ها و میل‌های وی قرار می‌گیرد. در این فضاست که همجنس‌گرایی حق طبیعی قلمداد شده و به قانون رسمی  برخی از کشورهای غربی تبدیل می‌شود. زنای با زن محصنه (شوهردار) در صورت رضایت طرفین، یک حق طبیعی محسوب شده و زنای با محارم نیز وجاهت هنجاری و قانونی پیدا می‌کند و این قصه را پایانی نخواهد بود... .  به همین جهت است که برخی حقوقدانان غربی صحبت از تکلیف بشر راه انداخته‌اند تا هوس‌های لجام‌گسیخته شهروندان را تا حدودی مهار کنند. این حرکت به سمت نابودی اخلاق، در حالی است که در گذشته‌های نه‌چندان دور سرزمین غرب بسیاری از حقوقدانان غربی نظیر ریپر، مازو، پلیونول و... ریشه‌های برخی مسائل حقوقی را اخلاق می‌دانسته‌اند. در تمدنی که فقه جهت‌دهی آن را به عهده دارد، بین حقوق و تکالیف افراد جامعه، توازن برقرار می‌شود و به خواسته‌ها و میل‌هایی هوس‌گونه، که عاقبت آن نابودی انسانیت بشر و مقاصد عالیه است، افسار زده و انسان را در مسیری که با اراده آگاهانه خویش پذیرفته است حرکت می‌دهد. البته شناسایی تکالیف و حقوق انسان‌ها در هر عصری و راهبردهای دینی در نگاه کرامت‌گونه به انسان نیاز به اجتهادی عمیق و دقیق دارد که از ظرفیت‌های نهفته در فقه است.

 حل تعارض خودمحوری و نوع‌دوستی

یکی از دستاوردهای تمدن غربی، تعارضی است که در یک سوی آن خودمحوری است که نتیجه قهری تفکر اومانیسمی غرب و از بین رفتن اخلاق است و در سوی دیگر نوع‌دوستی و ایثار و فداکاری برای «هم‌نوع» است که آرمان هر تمدن و جامعه‌ای است. حقیقت آن است که با فرهنگ و تمدن غربی نمی‌توان انسانی را تربیت کرد که بتواند از خواسته‌های خود بگذرد و دیگران را بر خویش ترجیح دهد. نهایت امر، این است که این فرد ابتدا به تامین خواسته‌های خود بپردازد و پس از آن به فکر دیگران بیفتد. اگر ایثار و نوع‌دوستی در انسان غربی دیده می‌شود، باید ریشه آن را در غیر از آموزه‌های فرهنگ و تمدن غربی پیدا کرد. (نظیر فطرت) در خود فرو رفتن انسان غربی را به راحتی می‌توان با مقایسه کلان‌شهرهایی همانند تهران- که فرهنگ و تمدن غربی در آن بیشتر به چشم می‌آید- و شهرستان‌های کوچک‌تر به چشم دید- البته در مقیاسی کوچک تر- . همسایه کمتر از همسایه خبر دارد و هر کسی مشغول به کار خویش است، در متروی پر از جمعیت، هر کسی سر در کار خود فرو برده و با دیگری به مفاهمه و مکالمه نمی‌پردازد. اما در شهرستان‌های کوچک همسایه‌ها کاملا با هم مرتبطند و از یکدیگر اطلاع دارند و... .  فقه، اولا با تبیین حوزه‌های اصالت فرد و ثانیا تعیین حوزه‌های اصالت اجتماع و ثالثا مدح و وعده‌های الهی و دنیوی پیرامون خدمت به خلق و هم‌نوعدوستی و ازخودگذشتگی و رابعا میدان دادن به اخلاق در عملیاتی کردن اهداف نوعدوستی از این چالش به خوبی بیرون خواهد آمد.

 جهت‌دهی به صنعت، اختراعات و تفریحات بشری

در تمدن بر‌آمده از روح فقه، در عرصه صنعت و تکنولوژی نیز غایت سعادت روحی بشر مورد لحاظ واقع می‌شود و هر صنعت و تکنولوژی، مجوز حضور در صحنه تمدن‌سازی را نخواهد داشت.  تفریحات بشری جهت‌دار می‌شود و هر تفریحی- مانند تماشای بدبختی و مصیبت حیوانات و انسان‌ها برای خندیدن- دستمایه قرار نمی‌گیرد. تفریحات از صرف خوشگذرانی محض خارج شده و دارای فایده دینی یا دنیوی یا اخروی خواهد شد.

 درونی کردن قانون‌ها و بازدارندگی از درون به جای انحصار بازدارندگی از بیرون

یکی از کارکردهای فقه، حیات بخشیدن به پلیس درون و قدرت بازدارنگی فرد فراتر از قانون‌های رسمی و اجتماعی است. انسان متمدن اسلامی به مرحله‌ای از رشد شخصیت و خویشتنداری رسیده است که در صورت تعطیلی همه عوامل نظارتی بیرونی، باز هم در مسیر ناهنجاری و قانون‌شکنی قرار نگیرد و احساس شخصیتی را که با غایت فقهی و اخلاقی در وی ایجاد شده است، مانع از ارتکاب جرم ببیند. درسیر تعالی این انسان متمدن اسلامی، همان عامل بازدارندگی درونی، در حضور دستگاه‌های نظارتی بیرونی، فعال‌تر و اثرگذارتر از آن دستگاه‌ها خواهد بود. اما در عمق تمدن غربی، چنین عامل بازدارنده درونی رشد پیدا نمی‌کند و رو به خاموشی خواهد رفت. از این رو در این تمدن نظارت هر چه بیشتر بر شهروندان طراحی خواهد شد تا به نوعی جبران خاموشی نظارت درونی شود.

 نهایت مقال

در مجموع، فقه قدرت تمدن‌سازی شگرفی دارد که در کنار دیگر مولفه‌های تمدن‌ساز می‌تواند تمدن مطلوب و آرمانی را محقق کند. سخن از بی‌اثر بودن فقه در تمدن، بسیار دور از واقع و انصاف بوده و نظیر این سخن است که «فرهنگ در تمدن اثربخش نیست».

 

* نویسنده : میثم رستمی استاد حوزه علمیه

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰