علی مزروعی، خبرنگار گروه نقد روز: «تمام گزینهها روی میز است» جمله تهدیدآمیزی است که جورج بوش و باراک اوباما روسایجمهور جمهوریخواه و دموکرات آمریکا بارها با هدف تحت فشار قرار دادن تهران آن را بیان کردند. عملیاتی نشدن ادعای حمله نظامی به ایران باعث شد این عبارت سالها خوراک بذلهگوییهای طنز در محافل سیاسی و غیرسیاسی را فراهم کرده باشد. عیار تهدیدهای نظامی علیه ایران این روزها روشنتر از همیشه مشخص شده است. تمام گزینهها روی میز است، در ادبیات سیاسی جای خودش را به «ما بازدارندگی در برابر ایران را از دست دادهایم» داده است. معاون اول وقت اوباما که اکنون رئیسجمهور آمریکا خوانده میشود بهجای تمام گزینهها روی میز است، پیامش به تهران این است؛ Dont، جو بایدن در برابر تهدید نظامی ایران علیه رژیمصهیونیستی از ایران میخواهد که «انجام ندهد.» جامع و واقعبینانه دیدن واقعیات منطقه کمک میکند تا هم چرایی عقبنشینی در ادبیات سیاسی آمریکاییها را بهتر درک کنیم و هم کنشی از خود نشان دهیم که در نزاع پیچیده کنونی ضمن وارد کردن حداکثریترین خسارات به رژیمصهیونیستی و آمریکا، بیشترین آورده ممکن را در تقابلهای امنیتی و سیاسی جهان برایمان حاصل کند. در ادامه ضمن مرور اظهارات مقامات آمریکایی طی گفتوگویی با حمیدرضا غلامزاده، به تحلیل این اظهارات پرداختهایم.
ادبیات تهاجمی حالت تدافعی پیدا کرد
پس از آنکه ایران رژیمصهیونیستی را بهدلیل حمله به کنسولگری تهدید به پاسخ کرد، موجی از واکنشها در محافل سیاسی و رسانهای اسرائیل و آمریکا به راه افتاد که پاسخ ایران را قطعی و اقدام رژیمصهیونیستی را اشتباه توصیف میکردند. در این فضا که امید میرفت آمریکا قاطعانه اسرائیل را مورد حمایت قرار داده و با تهدید به ایران برای اجتناب از اقدام نظامی فشار وارد کند این اتفاق رخ نداد. کاخسفیدنشینان بهجای ادبیات تهاجمی بهگونهای اظهارنظر کردند که از صحبتهایشان بوی نگرانی از اقدام ایران برداشت میشد. صحبتهایی که بیش از آنکه بازدارنده باشد تهران را به واکنش ترغیب میکند. اوج این اظهارات ترسآلود را میتوان در صحبتهای جو بایدن دید. او در نشستی خبری در پاسخ به خبرنگاری که درمورد میزان قریبالوقوع بودن حمله ایران به اسرائیل میپرسد، میگوید: «من نمیخواهم اطلاعات مطمئنی ارائه کنم، اما انتظار من این است که بهزودی خواهد بود.» بایدن این سوال را که پیامش به ایران چیست صرفا با تککلمه «انجام ندهید» پاسخ میدهد. از ابتدای جنگ غزه تاکنون رویکرد آمریکا در قبال ایران در همین یک کلمه خلاصه شده، درخواست برای عدم ورود ایران به جنگ است. در پاسخ به این درخواست واکنش سیدعباس موسوی جالب توجه است. سفیر ایران در آذربایجان در توییتی ضمن آنکه پاسخ ایران به رژیمصهیونیستی را قطعی دانست خطاب به جو بایدن نوشت: «چشم عباسآقا.» علاوهبر جو بایدن سایر سیاسیون آمریکایی موضعی نسبتا انفعالی را در قبال ایران طرح کردند. جان کربی، هماهنگکننده ارتباطات راهبردی شورای امنیت ملی آمریکا تهدید ایران علیه اسرائیل را واقعی و قابل اجرا دانست و گفت نمیتواند اطلاعاتی در مورد اندازه و شکل حمله ایران فاش کند. همزمان با دولت دموکرات آمریکا، جمهوریخواهان نیز موضع آمریکا در قبال ایران را تضعیف شده توصیف کردند. مایک پمپئو، وزیر خارجه سابق آمریکا اعتراف کرد آمریکا بازدارندگی خود در برابر ایران را از دست داده است.
تهدیدات آمریکا بدون پشتوانه واقعی است
در کنار اظهارات انفعالی برخی مقامات امنیتی برای القای حس امنیت به صهیونیستها همچنان اظهارات تقابلی با ایران را ادامه میدهند. سفر مایکل کوریلا به سرزمینهای اشغالی را نیز در همین چهارچوب میتوان تحلیل کرد. فرمانده تروریستهای سنتکام که به سرزمینهای اشغالی سفر کرده در نشستی مشترک با هرتسی هالوی، رئیس ستاد کل ارتش رژیمصهیونیستی و جمعی از فرماندهان ارتش اسرائیل به ارزیابی آخرین وضعیت امنیتی این رژیم در آستانه پاسخ ایران به تجاوز صهیونیستها به کنسولگری ایران در دمشق پرداخت. یوآف گالانت، وزیر دفاع اسرائیل در راستای تحقق سیاست نتانیاهو یعنی ورود علنی آمریکا به جنگ در این دیدار گفت: «دشمنان ما فکر میکنند که میتوانند اسرائیل و آمریکا را از هم جدا کنند، اما برعکس، آنها ما را به هم نزدیک و روابطمان را تقویت میکنند؛ اسرائیل و ایالاتمتحده «شانه به شانه هم» در برابر تهدیدهای ایران ایستادهاند.» غلامزادهنطنزی این تهدیدات را پوشالی دانسته و ضمن تعبیر کردن آن به شانه و شاخه کشیدن گفت: «تمام چیزهایی که در رسانهها میبینید تهدیدها و شاخ و شانه کشیدنهایی است که سطح بالایی هم ندارند، اما اگر پشت صحنه را ببینیم یا به قول انگلیسیها بخواهیم بین خطوط را بخوانیم، خواهیم فهمید که توان مقابله با ایران و بازدارندگی را ندارند برای همین سعی میکنند که با حرف ترس ایجاد کنند یعنی تمام این صحبتهایی که میشود در حد کلام بوده و برای این است که ترسی ایجاد شود که بخواهند منصرف کنند یا افکار عمومی را بترسانند. از همین میشود نتیجه گرفت که اساسا قابلیت مقابله با ایران بهصورت جدی وجود ندارد. نهایت کاری که اینها میتوانند کنند که تا الان هم شاهدش هستیم شیطنتهای گروهکها و فرقههایی است که در سیستان و بلوچستان فعال هستند. این مدل هم قدیمی است. من خاطرم هست همان موقع که بایدن به قدرت رسید گفت این اتفاقات افزایش پیدا خواهد کرد و همین اتفاق هم افتاد یعنی شما از زمان ورود بایدن به کاخسفید میبینید شیطنت امثال جیشالظلم زیادتر شده؛ چراکه مدل استفاده از بازیگران غیررسمی تروریستی بهخصوص در دموکراتها خیلی بیشتر است. داعش هم زمان اوباما داشتیم و القاعده هم در زمان جنگ سرد و افغانستان و شوروی. این مدل از آنجا نشأت میگیرد.»
تکنولوژی موشکهای نقطهزن، ادوات رعبآفرین را از کار انداخته است
این تحلیلگر مسائل آمریکا در تحلیل از بین رفتن بازدارندگی آمریکا در برابر ایران که واقعیتهای میدانی و اعترافات چهرههایی همچون پمپئو بر آن صحه میگذارد، میگوید: «در تقابل با روسیه، آمریکا سعی کرد اروپاییها را درگیر کند بهنوعی اروپاییها جنگ نیابتی را پیش ببرند. رأس پیکانش اوکراین است و دیگر حمایتها را تا جایی که میشود از جیب اروپاییها خرج کند. این سناریوی روسیه بود و برای ایران هم بحث این بود که با صلح ابراهیمی رژیمصهیونیستی بتواند توازن قوا ایجاد کند و مقابل ایران بایستد و آن را مهار کند که آمریکا بهسمت چین برود. چین درحالحاضر برای آمریکا مهمتر است؛ چراکه ریشه و اصل رقابتی که با هم دارند جنگ فناوری است؛ جنگ فناوری که بحث اقتصاد و آینده و امنیت دنیا به آن گره خورده. این قدرت توزیع شده و آمریکا ناچار است که قدرت خود را توزیع کند، بر همین اساس نمیتواند خیلی ذهنش را درگیر منطقه غرب آسیا کند یک زمانی ناو هواپیمابر و پایگاه نظامی و بمبافکن ابهت داشت و درواقع با ابهت رعب ایجاد میکردند و تاثیرگذار بودند اما الان که تکنولوژی پیشرفت کرده بهخصوص در مورد ایران که موشک نقطهزن و پهپادهای جدی دارد همه آن تجهیزات که یک زمانی رعبآفرین بود الان برای کشوری مثل ایران یک سیبل خیلی ساده است. زدن یک ناو با موشک نقطهزن کار بسیار سادهای است. زدن پادگان هم همینطور. کما اینکه عینالاسد را هم دیدیم که با چه دقتی هدف قرار گرفت. پس همه آن ابهتهای پیشین چهار دهه پیش الان خودشان برای آمریکا در محل خطر هستند. البته فقط بحث تلفات نیست. در تقابل با ایران هیمنه آمریکا در کل دنیا زیر سوال میرود، این همه قمارهایی است که کشوری مثل آمریکا اگر بخواهد در این درگیری شریک شود باید ملاحظه آنها را کند.»
پراکندگی قدرت؛ عامل تضعیف قدرت بازدارندگی آمریکا
حمیدرضا غلامزاده دیگر عامل کاهنده قدرت بازدارندگی آمریکا را پراکندگی قدرت در جهان دانسته و در اینباره توضیح میدهد: «صحنه منطقه غرب آسیا به لحاظ ژئوپلیتیک یکی از حساسترین مناطق دنیاست. همیشه پر از بحران بوده اما تا چند دهه پیش بازیگر جدی اینجا نداشته. یک زمانی جنگ سرد بود که فقط شوروی و آمریکا بودند بعد از آن هم کشورها توسعه پیدا نکردند و هیچکدام نتوانستند به قدرت جدی برسند.
اگر بخواهیم بومی نگاه کنیم ستونهای قدرت در این منطقه شامل ایران عربستان و ترکیه است. نسبت عربستان و ترکیه تقریبا با آمریکا معلوم است. عربستان که همان گاو شیرده، ترکیه هم دوست داشته که یک بازیگر مستقلی باشد اما این جسارت و توان را ندارد، چراکه در ماجرای کودتایی که برای اردوغان شد و فتحالله گولن با حمایت آمریکا پشت سرش بود اردوغان یک شاخ و شانه برای آمریکا کشید و یک اعتراضی کرد اما با یکی دو تحریم بلافاصله موضعش را عوض کرد و برگشت.
در مورد اسرائیل هم همین موضع را داشته یعنی هرازگاهی برای اینکه قهرماننمایی کند علیه رژیمصهیونیستی موضع میگیرد اما بعد دوباره به مواضع منفعتطلبانه خودش برمیگردد. الان هم میبینیم که روابطش با اسرائیل برقرار است و با آنها کار میکند. از بین این سه قدرت یک کشور ماند که به صورت جدی مقابل قدرتهای بیرونی ایستاد. بعد از این ما کمکم رسیدیم به شروع شکلگیری و قدرت گرفتن کشورها و ائتلافهای دیگر. اساسا قدرت در جهان بعد از نظام دوقطبی توزیع شد و اینگونه نیست که فقط آمریکا و شوروی قدرتمند باشند، فقط آمریکاییها و اروپاییها قدرتمند باشند؛ الان دیگر برزیل، روسیه، چین و هند همگی بازیگرهایی هستند که نقش جدی پیدا کرده و بخشی از سهم کیک را گرفتهاند. حالا ممکن است عدهای با امثال ژوزف نای موافق باشند که معتقد است این اختلاف بین آمریکا و دیگر کشورها خیلی زیاد است و اینها به آمریکا نمیرسند. اما به هر حال در صحنه شطرنج غرب آسیا این بازیگران قدرت گرفتهاند و تاثیرگذار شدهاند که در راس آنها ایران است. از آن طرف این پراکندگی قدرت باعث شده است که آمریکا ناچار شود تقابل خود را پخش کند. الان مهمترین رقیب آمریکا چین است؛ لذا کاخ سفید تمایل دارد به سمت شرق برود، همانطور که در زمان اوباما مطرح شد. بعد از آن روسیه است و سپس غرب آسیا. یک زمانی غرب آسیا رتبه اول بود؛ مهمترین جا بود، چراکه بحث نفت و انرژی مطرح بود و دیگر جاها آنقدر پرتنش نبودند. آن زمان در اینجا پایگاه زد؛ جنگهای خلیج فارس و دیگر اتفاقات مختلفی که چه علیه ما و چه علیه دیگر کشورها مثل افغانستان و عراق بوده؛ برای همین هم هست که آمریکاییها به دنبال خروج از این منطقه هستند که تمرکزشان به اینجا را حداقلی کنند و به عرصههای دیگر برسند.»
تلاش برای کاستن از تمرکز ایران روی جنگ غزه
نطنزی در پاسخ به این سوال که با وجود اقداماتی نظیر حمله به کنسولگری ایران در سوریه ادعای تضعیف قدرت بازدارندگی آمریکا تا چه اندازه قابل صحتسنجی است، اینگونه پاسخ داد: «رژیمصهیونیستی یک خبطی انجام داده که هیچکس نمیتواند از آن دفاع کند؛ چون به ساختمان رسمی حمله کرده، یک ساختمان دیپلماتیکی که طبق قوانین بینالمللی و همه کنوانسیونها نباید موردتجاوز قرار میگرفته. اما رسما موردحمله واقع شده، ساختمان دیپلماتیک تخریب شده؛ این اصلا جای دفاع برای هیچ کشوری نمیگذارد که بخواهد از رژیمصهیونیستی دفاع کند. این ماجرا هم خودش یک تبعات سیاسی در سطح بینالملل خواهد داشت. اما در مورد چرایی چنین اقدامی با وجود تبعاتی که در پی داشت باید گفت که در وضعیت جنگی قرار داریم. دو طرف رفتار همدیگر را رصد میکنند. آمریکا سعی میکند با آن گروهکهای تروریستی و اتفاقات مربوط به سیستانوبلوچستان و کرمان عملیات انجام دهد و امنیت ایران را مخدوش کند تا ظرفیت امنیتی اطلاعاتی ایران را سرگرم داخل کند و حواسها معطوف به توقف این حملات تروریستی شود. یک بخشی را اینگونه درگیر میکند. البته آمار واقعی و معتبر ندارم که آمریکاییها چقدر در ماجرای تروریستی دمشق نقش داشتهاند و این چقدر رسما اعلام شده و مستند شده که اینها در ماجرا دخیل بودهاند. معمولا مدل آمریکا اینگونه نیست که بخواهد به این نحو ما را بزند.»
حساسیتزایی؛ ابزاری برای مهار واکنش ایران
این تحلیلگر مسائل آمریکا در پایان به این موضوع اشاره کرد که ضمن درک ضعف آمریکا و رژیمصهیونیستی در تقابل با ایران نباید در دام حساسیتزایی افتاد که با هدف کاستن از اثرات واکنش احتمالی ایران به راه افتاده است. نطنزی حساسیتزایی را یکی از اهداف اظهارات توام با نگرانی غربیها دانست و در اینباره گفت: «این حجم عظیم تولید محتوایی که انجام میشود و گمانهزنی برای حمله از یک طرف سطح انتظار را بالا میبرد و از طرف دیگر ممکن است اختلال محاسباتی ایجاد کند؛ یعنی آمریکاییها به دنبال این هستند که به نحوی روی مسئولان و افکار عمومی ایران هم بتوانند اثر بگذارند. در میانه این اقدامات رسانهای توام با نگرانی آمریکاییها و صهیونیستها ممکن است چنین هدفی نیز دنبال شود. به هر حال همه در حال رصد شرایط هستند. بهعنوان یک تحلیل و نه فکت شاید بشود حمله روسیه و اوکراین را مثال زد. حمله روسیه به اوکراین هم در فضایی شکل گرفت که آمریکاییها و رسانههایشان مدام میگفتند که روسیه میخواهد حمله کند و مدام فضا را پرتنش کردند. شاید اگر شرایط رسانهای و اجتماعی عادی بود روسیه به نحو دیگری اقدام میکرد یا زمان دیگری حمله را شروع میکرد اما این فشار رسانهای که وجود داشت حمله روسیه به اوکراین را تحت تاثیر قرار داد. لذا باید توجه کنیم تا مبادا در دامی مشابه گرفتار شویم.»