کد خبر: 95603

جهان برای مقابله با تاکتیک‌های قدیمی یکسان، نیاز به روش‌های جدیدی دارد؛

متحدان آمریکا نگران به قدرت رسیدن دوباره ترامپ

پیتر دی فیور، استاد علوم سیاسی در دانشگاه دوک ایالات‌متحده آمریکا در مقاله «چالش واقعی دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ؛ جهان برای مقابله با تاکتیک‌های قدیمی یکسان، نیاز به روش‌های جدیدی دارد» که در وب سایت فارن افرز منتشر شده، به شرایط احتمالی پیش روی فضای بین‌الملل در صورت روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ پرداخته است.

سجاد عطازاده، مترجم: پیتر دی فیور، استاد علوم سیاسی در دانشگاه دوک ایالات‌متحده آمریکا در مقاله «چالش واقعی دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ؛ جهان برای مقابله با تاکتیک‌های قدیمی یکسان، نیاز به روش‌های جدیدی دارد» که در وب سایت فارن افرز منتشر شده، به شرایط احتمالی پیش روی فضای بین‌الملل در صورت روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ پرداخته است. او بر این باور است که با توجه به آمادگی بیشتر ترامپ در این دوره که در قالب تیم اطراف او تبلور یافته است و همچنین حذف چهره‌های پرسابقه جمهوری‌خواه از اطراف او و انتصاب افراد وفادار به جای آنها، دوره دوم ریاست‌جمهوری احتمالی او پرآشوب‌تر خواهد بود. مولف بر این نکته هم تاکید دارد که بزرگ‌ترین برنده انتخاب مجدد ترامپ دشمنان و رقبای سنتی ایالات‌متحده مانند چین و روسیه و بزرگ‌ترین متضرران به قدرت رسیدن دوباره او دوستان و متحدان آمریکا خواهند بود. اما شاید مهم‌ترین نکته‌ای که در این مقاله برای کشورمان وجود دارد، این تحلیل نویسنده است که کشورهایی مانند ایران که در دور اول ریاست‌جمهوری او سیاست مقاومت را در برابر او پیش گرفتند، در پایان دوره ریاست‌جمهوری او، قوی‌تر از قبل ظاهر شدند.

اظهارات دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق ایالات‌متحده در اوایل فوریه درباره ناتو، سبب شد تا رهبران کشورهای مختلف جهان با سرعتی غیرمعمول زبان به سرزنش او بگشایند. ترامپ در یک نشست انتخاباتی در جمع هواداران خود در کارولینای جنوبی اظهار داشته بود که در جایگاه رئیس‌جمهور، روسیه را تشویق خواهد کرد تا با هر عضوی از ناتو که دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف امور دفاعی نکرده، «هر کاری که می‌خواهد انجام دهد»؛ البته هزینه‌کرد دو درصد تولید ناخالص داخلی در امور دفاعی، اصلی است که همه اعضای ناتو در سال 2014 با آن موافقت کرده‌اند. چارلز میشل، رئیس شورای اروپا، این اظهارات را «بی‌پروا» خواند. ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو گفت که این اقدام «تمام امنیت ما را تضعیف می‌کند». جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده نیز سخنان ترامپ را «غیرآمریکایی» خطاب کرد.
دعوت آشکار به جنگ از سوی ترامپ تکان‌دهنده بود اما تحقیر اساسی ناتو چندان تعجب‌آور به شمار نمی‌رفت؛ زیرا ترامپ مدت‌هاست که نارضایتی خود را از دیگر اعضای ناتو اعلام کرده است. او همچنین سابقه دوستی با رهبران اقتدارگرا را نیز دارد. دوستی که شاید نقطه اوج آن با ولادیمیر پوتین شکل گرفته باشد. به نظر می‌رسید صحبت‌های سست ترامپ درباره ناتو به جای حکایت از خشم جدید، بر نکته مهم‌تری درباره دور دوم ریاست‌جمهوری احتمالی او تاکید کند. اکنون و پس از تجربه دوره اول ترامپ، تصورات نسبتا کاملی درباره دوره دوم ریاست‌جمهوری او وجود دارد اما با توجه به تغییر شرایط در پیرامون او، «ترامپ 2» تجربه بسیار پرفراز و نشیب‌تری خواهد بود. از زمان پایان ریاست‌جمهوری، تغییر چندانی در افکار دونالد ترامپ رخ نداده اما محیط او، در داخل و خارج، دستخوش تغییر شده و البته شاید در ادراک او از نحوه اعمال قدرت اجرایی هم دگرگونی‌هایی رخ داده باشد. وضعیت واشنگتن اکنون به‌شدت خطرناک‌تر از سال‌های دولت او است؛ شرایطی که محصول جنگ‌های متعدد، تشدید رقابت قدرت‌های بزرگ و نظم لیبرال در حال فروپاشی است. علاوه‌بر این، تیم ترامپ در دورانی که او در خارج از قدرت قرار داشته، ترتیبات انتقالی را سامان داده که در دور اول ریاست‌جمهوری او خبری از آنها نبود. تحولات انجام شده در حزب جمهوری‌خواه آنها را قدرتمند ساخته است. به‌علاوه، تیم ترامپ فهرست بلندبالایی از دوستان و دشمنان او را آماده کرده است و بنابراین آن‌ها اکنون آمادگی بیشتری برای منحرف کردن سیاست‌های دیوان‌سالارانه در جهت اهداف خود دارند. کشورهایی که در دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ شرایط مناسبی برای رشد خواهند داشت، رقبا و دشمنان ایالات‌متحده مانند چین و روسیه هستند. کسانی که هم به‌احتمال‌زیاد آسیب خواهند دید، دوستان سنتی ایالات‌متحده مانند کشورهای اروپایی، ژاپن و شرکای آن در نیمکره غربی خواهند بود.
البته پیش‌بینی سیاست‌های دقیق دولت احتمالی آینده ترامپ غیرممکن است، به‌ویژه به این دلیل که منشأ این سیاست‌ها رئیس‌جمهوری است که احساساتی و بی‌انضباط است و به‌راحتی حواسش پرت می‌شود. دلایل خوبی وجود دارد که نشان می‌دهد دوره دوم ترامپ شدیدتر از دور اول مسئولیت او خواهد بود. بازگشت او منجر به ایالات‌متحده‌ای یک‌جانبه گراتر، منزوی‌تر و گاهی تهاجمی‌تر خواهد شد که کمتر متعهد به حمایت از ساختارهای ژئوپلیتیکی و ارزش‌های لیبرالی است که در حال حاضر تحت‌فشار فزاینده قرار دارند. بدون افزایش شگفت‌آور محبوبیت سفیر نیکی هیلی [رقیب داخلی ترامپ در حزب جمهوری‌خواه]، ترامپ در آستانه نامزدی جمهوری‌خواهان برای ریاست‌جمهوری قرار دارد و در نظرسنجی‌های ملی نیز شانه‌به‌شانه رئیس‌جمهور بایدن حرکت می‌کند. با توجه به اینکه کارشناسان امنیت ملی هر روز تلاش قابل‌توجهی را صرف ارزیابی پیامدهای شوک‌های ژئوپلیتیک بالقوه‌ای می‌کنند که احتمال بسیار کمتری برای وقوع آنها وجود دارد، برنامه‌ریزی برای دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ و درک چالش‌های ایجاد شده توسط آن برای امور بین‌المللی، بسیار حائز اهمیت است. دیدگاه‌های کلی امروز ترامپ نسبت به جهان با افکار او در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش تفاوت چندانی ندارد. همه نشانه‌ها دال بر این است که او همچنان معتقد است که شبکه اتحاد‌های جهانی واشنگتن یک مانع، و نه یک دارایی و موهبت است؛ پاره کردن رژیم‌های تجارت جهانی بهترین راه برای امنیت و رفاه اقتصادی است، ایالات‌متحده بیشتر از روابط عمیق با متحدان دموکراتیک دیرینه خود، از معاشرت‌های دیپلماتیک با دیکتاتورها سود می‌برد و یک سیاست خارجی یک‌جانبه و بسیار معاملاتی بهترین راه برای تعامل هم با دشمنان و هم با دوستان است. او همچنین کماکان منافع ایالات‌متحده را با منافع سیاسی یا مالی خود در هم می‌آمیزد.
آنچه تغییریافته این است که اعضای دولت جدید ترامپ [در مقایسه با همتایان خود در دولت اول او] بسیار کمتر از قبل قادر به ممانعت از بدترین خواسته‌های او خواهند بود. در دوره اول ترامپ، بسیاری از مهم‌ترین اعضای تیم امنیت ملی او و همچنین متحدان جمهوری‌خواهش در کنگره دیدگاه‌های سنتی جمهوری‌خواهانه داشتند و هنگامی که ترامپ ابراز تمایل می‌کرد که در مسیری متفاوت و نامألوف حرکت کند، آنها از دسترسی و نفوذ لازم برای تفهیم نامطلوب بودن تصمیم او برخوردار بودند و اغلب هم موفق به متقاعد کردن ترامپ می‌شدند؛ همان اتفاقی که مثلا در جریان بررسی راهبرد افغانستان در سال 2017 افتاد. نکته حائز اهمیت دیگر این است که در بسیاری از موضوعاتی که ترامپ به‌سادگی در آنها دخالت نمی‌کرد، منصوبان سنتی او می‌توانستند بی‌خبر از او یک سیاست عادی را به‌پیش ببرند. مانند سند راهبرد دفاع ملی 2018. در معدود مواردی هم که شاهد استفاده از ترفندهای معمول دیوان‌سالارانه برای ایجاد تأخیر یا دور زدن سیاست‌های ترامپ بودیم، قلت «جنگجویان معتقد» به «ماگا» [توضیح مترجم: ماگا یا MAGA که سرواژه‌ای متشکل از اولین کلمات Make America Great Again می‌باشد، به مشی و روش ترامپ اشاره دارد]، تحقق هوس‌های ترامپ را دشوار می‌ساخت، اما اکنون اصلا مشخص نیست که در آینده هم شاهد چنین موانعی خواهیم بود یا نه. ترامپ از هم‌اکنون با مطرح کردن طرح‌هایی برای سلب مصونیت‌های مترتب بر دیوان‌سالاران و اخراج دسته‌جمعی آنها سعی در ارعاب طبقه بروکرات داشته است. متحدان او هم درباره استفاده از اختیارات ریاست‌جمهوری برای از میان برداشتن آن دسته از اعضای ارتش که تمایل کافی به باورهای ماگا ندارند، صحبت می‌کنند. ترامپ مطمئنا اشتباه دوره اول خود در انتصاب مقامات ارشد و نظامیانی مانند ژنرال‌های بازنشسته جیم متیس و جان کلی که بر اولویت وفاداری به قانون اساسی بر وفاداری شخصی به ترامپ مصمم بودند، تکرار نخواهد کرد. بسیاری از وفاداران به ماگا هم که در دولت اول او حضور داشتند، اکنون درک بهتری از بروکراسی‌هایی دارند که زمانی آنها را مرعوب خود می‌ساخت. آنها در صورت به دست آوردن مجدد قدرت، در موقعیت بهتری برای اعمال تغییرات رادیکال‌تر قرار خواهند داشت.
بر روی کاغذ، کنگره هنوز هم می‌تواند یک رئیس‌جمهور مخرب را محدود کند. اگر دموکرات‌ها بتوانند کنترل سنا را حفظ کنند یا کنترل مجلس نمایندگان را دوباره به دست آورند، قادر خواهند بود تا از اهرم پول برای هدایت قوه مجریه استفاده کنند اما این ابزارهای قانون‌گذاری ضعیف‌تر ازآنچه به نظر می‌رسند، هستند. برای مثال، کنگره قانونی را تصویب کرده که خروج رسمی رئیس‌جمهور از ناتو را دشوارتر می‌کند. بااین‌حال، در مطابقت این مصوبه با قانون اساسی اماواگرهایی وجود دارد. به‌علاوه، اگر رئیس‌جمهوری صرفا موضوعیت سیاستی این اتحادها را رد کند - برای مثال، با به صفر رساندن تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در کشورهای عضو ناتو یا با اصرار با صدای بلند که در صورت حمله روسیه به اعضای این گروه از آنها دفاع نخواهد کرد - می‌تواند به‌طور موثری این اتحادها را حتی بدون خروج رسمی ایالات‌متحده تضعیف کند. با توجه به اختیارات قابل‌توجه قوه مجریه، هیچ راه خوبی برای کنگره وجود ندارد تا بتواند سیاست خارجی ایالات‌متحده را در برابر ترامپ مصون‌سازی کند. ترامپ همچنین با کنگره‌ای مواجه خواهد شد که تمایل کمتری به تحمیل چنین محدودیت‌هایی دارد، زیرا تسلط ایدئولوژیک خود بر حزب جمهوری‌خواه را تثبیت کرده و نخبگان قدیمی این حزب دیگر نمی‌توانند ادعا کنند که دستور کار او ناهنجار بوده و باید در برابر آن مقاومت کرد.
اما شاید بزرگ‌ترین دلیل متفاوت بودن «ترامپ 2» با «ترامپ 1» تغییرات رخ داده در محیط ژئوپلیتیکی خارج از آمریکا باشد. اگر او دوباره ساکن اتاق بیضی شکل شود، با دنیایی بسیار آشفته‌تر روبه‌رو خواهد شد. ترامپ درحالی در سال 2017 به قدرت رسید که دوران پس از جنگ سرد در حال پایان یافتن بود. البته تنش با چین و جنگ‌های داغ در خاورمیانه علیه طالبان و دولت اسلامی موسوم به داعش وجود داشت اما وضعیت امروز بسیار وخیم‌تر است. او اکنون در بحبوحه جنگ‌های داغ بزرگ در شرق اروپا و خاورمیانه، خطر فزاینده درگیری در سراسر تنگه تایوان و دریای چین جنوبی، تشدید تنش‌ها با ایران و کره شمالی و بحران‌های دیگر برای بار دوم نامزد شده است. جهانی سرکش، تعامل و رهبری بین‌المللی بیشتری را می‌طلبد که واشنگتن اغلب از سال 1945 ارائه‌دهنده آنها بوده است. دقیقا برعکس آنچه در صورت بازگشت رخ خواهد نمود. سیاست خارجی دولت دوم ترامپ احتمالا ترکیبی غیرعادی از تداوم و تغییر خواهد بود. به نظر می‌رسد برخی از سیاست‌های او تنها از نظر درجه با بایدن متفاوت باشد. ترامپ مطمئنا رقابت اقتصادی با چین را تشدید خواهد کرد، البته با تمرکز بر کاهش کسری تجاری دوجانبه و داخلی نمودن زنجیره تامین حیاتی. او ممکن است مانند ریگان، دستور کار «صلح از طریق قدرت» را دنبال کند؛ برنامه‌ای که هزینه‌های دفاعی ایالات‌متحده را افزایش داده و می‌تواند «شاهین‌ها» را از «کبوترهای» درون حزب دموکرات جدا کند، درست همان‌طور که کمک به اوکراین اکنون بین‌المللی‌گرایان را از نوانزواطلبان در حزب جمهوری‌خواه منفک کرده است.
اما چنین سیاست‌هایی البته با یک چرخش ترامپی همراه خواهد بود. تقویت نظامی آمریکا احتمالا با سیاسی‌سازی تهاجمی ارتش همراه خواهد بود، زیرا ترامپ به دنبال ریشه‌کن کردن رهبران ارشدی است که به‌زعم او در گذشته وفاداری ناکافی به او نشان داده‌اند. رقابت اقتصادی با چین نیز احتمالا همراه با تلاش مجدد برای نیل به یک توافق تجاری «تاریخی» از نوعی است که ترامپ در سال‌های 2017 تا 2020 به دنبال آن بود اما نتوانست به آن دست یابد. درحقیقت شاهد راهبرد رقابت «کابوکی» [توضیح مترجم: نوعی نمایشنامه ژاپنی] - لفاظی داغ و افزایش تنش اما بدون سیاست منسجم یا هدف راهبردی روشن- خواهیم بود. نکته مهم‌تر آن است که ترامپ احتمالا نسخه‌های تیزتری از سیاست‌های دولت اول خود را دنبال خواهد کرد. همان‌طور که کمپین انتخاباتی او مشخص کرده، به نظر می‌رسد ترامپ حملات خود را به ائتلاف‌های ایالات‌متحده، به‌ویژه ناتو، تشدید خواهد کرد. جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی هشدار داده که اگر ترامپ برای دومین بار در سال 2020 برنده می‌شد، از ناتو خارج می‌شد. صرف‌نظر از (عدم) انجام این کار، او به‌راحتی می‌تواند شروط بیشتری را برای مشارکت موثر ایالات‌متحده در ناتو و شراکت ایالات‌متحده با متحدان معاهده‌ای خود در شرق آسیا قائل شود، از سایر کشورهای عضو اتحادها خراج مالی گزاف بخواهد یا به‌سادگی و با دامن‌زدن به تنش‌ها بر سر موضوعاتی مانند سیاست‌های آب و هوایی و تجارتی روابط درون این گروه‌های چندجانبه را تضعیف کند. ترامپ قبلا اعمال یک تعرفه جهانی را پیشنهاد کرده است که رژیم تجارت بین‌المللی موجود را با اعمال مالیات یک‌جانبه بر واردات انجام شده به ایالات‌متحده از بین می‌برد.
در همین حال، کشورهای اروپایی واقع در خط مقدم ناتو و دولت‌های آسیایی مانند تایوان و کره جنوبی باید با یک ایالات‌متحده کمتر متعهدتر و معامله‌گرتر تعامل کنند. ترامپ پیشتر درباره پایان دادن به جنگ در اوکراین طی 24 ساعت اظهاراتی داشته است. تلاش پیشتر او برای گروگان گرفتن امنیت اوکراین برای پیگیری انتقام از بایدن ممکن است نشان‌دهنده آمادگی برای تحمیل یک توافق صلح نامطلوب بر کی‌یف باشد. ترامپ همچنین کمتر به امنیت تایوان متعهد خواهد بود؛ کما اینکه پیش‌تر اظهار داشته است اگر پکن به این جزیره حمله کند: «هیچ کار لعنتی وجود ندارد که ما بتوانیم انجام دهیم.» به‌طورکلی، به نظر می‌رسد دولت ترامپ از خاورمیانه بزرگ عقب‌نشینی خواهد کرد. از آنجایی‌که ترامپ هیچ علاقه‌ای به تامین امنیت جهان از سوی ایالات‌متحده ندارد، احتمالا دولت او تمایل کمتری به انجام اقداماتی مشابه دولت بایدن، البته با همکاری بریتانیا، برای محافظت از خطوط کشتیرانی حیاتی در برابر حملات حوثی‌ها خواهد داشت. تصور اینکه دولت ترامپ به‌اندازه دولت بایدن متعهد به دستیابی به صلحی پایدار باشد که هم منافع اسرائیل و هم فلسطین را در بر بگیرد، دشوار است. میل به یک معامله بزرگ با عربستان سعودی ممکن است ترامپ را وادار کند که به موضوع فلسطین بپردازد. موضوعی که در توافقنامه ابراهیم از روی میز خارج شده بود اما پس از حملات 7 اکتبر و جنگ در غزه گریزی از آن وجود ندارد. سناریوهای معدودی برای حصول یک نتیجه مطلوب در خاورمیانه وجود دارد و هیچ سناریویی هم نیست که به تعهد قابل‌توجه ایالات‌متحده به منطقه نیاز نداشته باشد. بنابراین تصور نحوه اثبات حمایت ترامپ از اسرائیل، با توجه به دست کشیدن او از تعهدات واشنگتن در خاورمیانه دشوار است.
البته دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ نیز احتمالا همراه با عدم انسجام سیاست‌های جاری در خاورمیانه خواهد بود، زیرا او ممکن است تمایل به عقب‌نشینی از منطقه را با برخی از اقدامات نظامی دراماتیک در هنگام خروج همراه کند. با توجه به دستور ترامپ برای ترور [سرلشکر شهید] قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران، در سال 2020 - اقدامی مخاطره‌آمیز که بسیاری در دولت آمریکا بیم آن را داشتند که سبب تشدید مارپیچ تنش با تهران شود - او ممکن است در صورت هدف قرار دادن پرسنل آمریکایی بیش از بایدن مایل به انجام حملات مرگبار علیه ایران و نیروهای نیابتی آن یا بازگشت به سیاست «فشار حداکثری» برای دستیابی به یک توافق هسته‌ای بهتر از توافقی که در سال 2017 دولت ترامپ آن را [از دولت اوباما] به ارث برده بود، باشد. دولت جدید ترامپ نیز تقریبا به‌طورقطع از اهمیت دموکراسی و حقوق بشر، به‌عنوان اهداف سیاستی، خواهد کاست. به‌علاوه، همان‌طور که ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود بی‌وقفه درباره مهاجران و ساختن دیوار در مرز مکزیک صحبت می‌کرد، احتمالا در دوره دوم خود نیز رویکرد افراطی‌تری در این زمینه اتخاذ خواهد کرد، یعنی مرزی نظامی‌تر و سیاست‌های محدودکننده‌تر برای پناهندگان به همراه تشدید مبارزه با مواد مخدر.
در طول اولین دولت ترامپ، بسیاری از رهبران خارجی «ترفندهای مخصوصی» را برای مقابله با غیرعادی‌ترین رئیس‌جمهور آمریکا اتخاذ کردند. اولین رویکرد «مخفی شدن و مصون‌سازی» بود؛ راهبردی که بیش از همه برای کشورهایی مانند فرانسه و آلمان که در صورت برچیده شدن نظم بین‌المللی تحت رهبری آمریکا، بیشتر از همه متضرر می‌شدند، جذاب بود. بنابراین، امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، هر دو تلاش کردند تا برای به حداقل رساندن نقاط اصطکاک با ترامپ، فاصله‌ خود با واشنگتن را حفظ کنند و درعین‌حال سعی داشتند تا خلأ رهبری در نهادهای فراآتلانتیک را پر کنند و نقش بیشتری برای نهادهایی مانند اتحادیه اروپا قائل شوند. اگرچه آنها از وقوع یک بحران فراآتلانتیک پرهیز کردند اما نتوانستند مانع توهین‌ها و درگیری‌های متعدد دیپلماتیکی شوند که البته اطمینان‌های حاصله از جناح‌های حامی اتحاد در دولت ترامپ و همچنین کنگره از شدت آنها می‌کاست. علاوه‌بر این، آنها فاقد طیف وسیعی از ابزارهای نظامی، سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک لازم برای جبران کناره‌گیری ترامپ از ایفای نقش سنتی رهبری آمریکا بودند.
رویکرد دوم برای تعامل با ترامپ در آغوش گرفتن و شوخ‌طبعی بود؛ راهبردی که برای رهبران دارای شخصیتی مطابق با ترامپ جذاب بود. بوریس جانسون، نخست‌وزیر بریتانیا، برای هموار کردن مسیر رابطه دو کشور دست به چاپلوسی از ترامپ و تمجیدهای بسیار از او زد. شینزو آبه، نخست‌وزیر وقت ژاپن، هم تلاش‌های فوق‌العاده‌ای برای جلب نظر ترامپ انجام داد و حتی پس از پیروزی انتخاباتی ترامپ در نوامبر 2016، یک چوب گلف با روکش طلا به او داد. این تلاش‌ها سود زیادی به همراه داشت: ژاپن در طول دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، بهتر از سایر متحدان ایالات‌متحده در آسیا و اقیانوسیه عمل کرد. جانسون نیز مانند اسلاف خود، شامل رفتار قلدرمآبانه ترامپ نشد. بااین‌حال، تعداد کمی از رهبران خارجی دیگر از ترکیبی از اعتمادبه‌نفس و حمایت داخلی لازم برای ریسک اتخاذ چنین رویکردی برخوردار بودند.
رویکرد سوم هم تقلید از ترامپ برای جلب نظر او بود. این تاکتیک برای رهبرانی جذاب بود که تمایلات اقتدارگرایانه‌ مشابه را داشتند و نیاز او به کسب دستاوردهای به‌ظاهر چشمگیر را درک می‌کردند. ویکتور اوربانِ مجارستان، رجب طیب اردوغانِ ترکیه، محمد بن‌سلمان عربستان سعودی و حتی بنیامین نتانیاهوی اسرائیل. مهم‌ترین دستاورد دیپلماتیک ترامپ، توافقنامه‌‌های ابراهیم موید امکانات و محدودیت‌های این رویکرد بود. نتانیاهو موفق شد دولت ترامپ را وادار به واسطه‌گری برای عقد قراردادی کند - عادی‌سازی بین اسرائیل و چندین کشور عربی - که مدت‌ها به‌عنوان بخش مهمی از راه‌حل جامع صلح خاورمیانه تصور می‌شد اما خوانش ترامپ از این توافق به‌هیچ‌وجه مستلزم اعطای امتیازات لازم از سوی اسرائیل یا حتی اذعان به مساله فلسطین نبود، حتی برای تصدیق مساله فلسطین. به نظر می‌رسید که عملکرد این راهبرد بهتر از هر چیزی بوده که دیگران تصور می‌کردند تا اینکه حماس آن را با حمله تروریستی شوم خود در 7 اکتبر منفجر کرد (مسلما، رویکرد تقلید و پاداش برای روسیه نیز وجود داشت؛ اگرچه روشن بود که پوتین رهبر مورد تشویق و ترامپ رهبر تشویق‌کننده به شمار می‌رفت).
درنهایت، رویکرد چهارمی که برخی از رهبران خارجی در پیش گرفتند حفظ موضع خصمانه خود بود که به ترامپ اجازه داد برخی از تهدیدهای خود را عملی کند. کشورهایی که بیشترین دردسر را برای ترامپ ایجاد کردند (ایران، کره شمالی، ونزوئلا) همگی تا حدودی این خط را دنبال کردند. اگرچه هر یک از آنها شدیدترین اشکال دیپلماسی اجباری ترامپ - اوج این کار درباره ایران با «قتل هدفمند» [سرلشکر شهید] سلیمانی انجام گرفت - را تجربه کردند اما همه آنها اولین دوره ریاست‌جمهوری ترامپ را در موضعی قوی‌تر از سرپیچی به پایان رساندند، آن هم بدون اینکه هیچ‌گونه امتیازی برای خواسته‌های ترامپ قائل شوند. مسلما این رویکردی است که چین نیز به آن تکیه کرد، به‌ویژه زمانی که ترامپ شروع به تشدید جنگ تعرفه‌ها نمود.
از این مفهوم‌بندی چند درس می‌توان گرفت. رویکردهای در آغوش گرفتن، شوخ‌طبعی و تقلید می‌توانند تحقیرآمیز باشد، زیرا رفتار نامنظم ترامپ مستلزم نوسان‌های مکرر است. علاوه‌بر این، این رویکرد ممکن است در درازمدت کارساز نباشد. علی‌رغم تلاش‌های پرشور آبه برای جلب نظر ترامپ، ژاپن با تقاضاهایی برای چهار برابر کردن مقدار پولی که برای جبران هزینه میزبانی از نیروهای آمریکایی پرداخت می‌کرد، مواجه شد. مصون‌سازی و مخفی شدن نیز فقط برای کشورهایی راهبردی قابل‌دوام به شمار می‌رود که منافع آنها تحت تاثیر قدرت ایالات‌متحده قرار نگرفته یا می‌توانند به‌طور قابل قبولی عدم مشارکت ایالات‌متحده در ساختارهای اتحادهای موجود را جبران کنند. در حال حاضر، تنها چین پتانسیل این را دارد که خلأ قدرتی را که درنتیجه عقب‌نشینی ایالات‌متحده از ایفای نقش ژئوپلیتیک سنتی خود به‌عنوان نقطه کانونی اتحادها به وجود آمده را پر کند اما اقتصاد ایالات‌متحده آنقدر برای شکوفایی چین مهم است که پکن اجرای راهبرد مصون‌سازی و پنهان‌سازی را ممکن نسازد.
از سوی دیگر، دولت‌هایی مانند چین که موضع سختی در مذاکره اتخاذ کردند، اغلب توانستند با ترامپ به نفع خود معامله کنند. دلیل این آن این بود که ترامپ آنقدر مشتاق معامله بود که اهرم چانه‌زنی خود را تضعیف می‌کرد. توافقی که ترامپ به‌شدت در تلاش بود آن را با چین در اوایل سال 2020 نهایی کند، به‌جز افزایش کوتاه‌مدت صادرات سویا، سود کمی به همراه داشت. رهبرانی که آشکارا ترامپ را به چالش کشیدند، تنش‌های زیادی را تحمل کردند اما معمولا به منافع آنها ضربه‌ای وارد نشد. این امر به‌ویژه درباره کشورهایی صادق بود که در حس تحقیر ترامپ نسبت به نظم بین‌المللی لیبرال شریک بودند. حتی گروه تروریستی داعش نیز شاهد نتایج مثبتی بود زیرا ترامپ به‌طور ناگهانی به نبرد ضد داعش قبل از کسب پیروزی قاطع پایان داد.
دلایل زیادی وجود دارد که باعث می‌شود کنار آمدن با ترامپ برای متحدان ایالات‌متحده در دوره دوم سخت‌تر از دوره اول او باشد. اولا دیگر بسیار دشوار خواهد بود که [دوباره] ادعا کنیم ترامپ انحرافی از الگوی سنتی رهبری ایالات‌متحده به شمار می‌رود. ازآنجایی‌که تعداد بسیار کمتری از جمهوری‌خواهان سنتی در پست‌های کلیدی دولت او خدمت خواهند، دولت‌های خارجی از حامیان و شرکای کمی در دولت او برخوردار خواهند بود تا در کاهش ‌انگیزه‌های موجود در ترامپ علیه متحدان به آنها کمک کنند. این امر باعث می‌شود که بسیاری از متحدان لیبرال آمریکا در تلاش برای حفظ هرچه بیشتر مزایای نظام قدیمی بین‌المللی مبتنی‌بر قوانین - بدون اینکه قدرت ایالات‌متحده آنها را تضمین کند - تلاش کنند. درنتیجه، ریاست‌جمهوری دوم ترامپ می‌تواند فرآیند منطقه‌ای شدن را تعمیق کند، مثلا با سبب شدن همکاری بیشتر بین ژاپن و استرالیا یا بین بریتانیا و کشورهای اروپای شرقی، اما بدون نقش‌آفرینی ایالات‌متحده به‌عنوان رابط. فرانسه و آلمان نیز ممکن است سعی کنند نسخه‌ای از دیدگاه مکرون مبنی‌بر ایجاد نظام امنیتی تحت رهبری اروپا را احیا کنند؛ هرچند چشم‌انداز پیش‌رو بهتر از قبل نیست.
طنز تلخ ماجرا آن است که اگر تشخیص ترامپ درباره نظم بین‌الملل درست باشد - امکان تداوم تمام مزایای نظم تحت رهبری ایالات‌متحده بدون رهبری خود آمریکا در صورت دست برداشتن متحدان از مفت‌سواری - آنگاه عواقب کسب مجدد قدرت از سوی ترامپ قابل‌کنترل خواهد بود. این امکان وجود دارد که ترکیبی از دیگر قدرت‌های میانی که دست به افزایش فعالیت و اتخاذ راهبرد مصون‌سازی محتاطانه بزنند، برای حفظ نظم موجود، حداقل برای مدتی کافی باشد. اما عقب‌نشینی ایالات‌متحده به رهبری ترامپ می‌تواند با فروپاشی نظمی که برای نزدیک به ۸۰ سال بدون درگیری بین قدرت‌های بزرگ، رونق نسبی جهانی را فراهم کرده است، به‌سرعت به یک شکست تبدیل شود. این امر تا حد زیادی به این امر بستگی دارد که دشمنان سنتی آمریکا مانند چین و روسیه به چه میزان و با چه سرعتی به دنبال کسب مزیت هستند.
بزرگ‌ترین ذی نفعان ریاست‌جمهوری دوم ترامپ احتمالا دشمنان ایالات‌متحده خواهند بود زیرا فرصت‌های جدیدی برای برهم زدن نظم موجود به آنها داده خواهد شد. چین ممکن است از این واقعیت که ترامپ به دفاع از تایوان وقعی نمی‌نهد، سوءاستفاده کند و اقدامات سریعی را برای بازپس‌گیری استان «سرکش» خود دنبال کند. شی جین پینگ، رهبر چین نیز ممکن است عقب بنشیند و به ترامپ اجازه دهد تا اتحادهای ایالات‌متحده در آسیا را به آتش بکشاند؛ امری که در آینده به نفع پکن خواهد بود. پوتین نیز ممکن است با توافق پیشنهادی ترامپ برای نیل به «صلح» در اوکراین به‌عنوان راهی برای وادار کردن غرب به تقدیس دستاوردهای او به قیمت اوکراین بازی کند. او همچنین می‌تواند به این امید که ترامپ کمک‌های انجام شده به اوکراین را به‌کلی قطع کند و راه روسیه را برای تاخت‌وتاز مجدد در کی‌یف باز بگذارد، وقت‌کشی کند. صرف‌نظر از مسیر انتخاب‌شده، دشمنان احتمالا می‌توانند روی ترامپ به‌عنوان ابزار مفیدی در تلاش‌های خود برای تضعیف سیستم ائتلاف سنتی تحت رهبری ایالات‌متحده حساب کنند که مدت‌ها به‌عنوان محدودیت اصلی بر قدرت آنها عمل کرده است. بااین‌حال، سبدی دیگر از دولت‌ها، مشتمل بر متحدان عقبگرد نموده و شرکای دارای گرایش‌های بیش‌ازحد معاملاتی، به همین ترتیب از انتخابات مجدد ترامپ استقبال خواهند کرد. اگر نتانیاهوی غرق‌شده در مشکلات، پس از روی کار آمدن ترامپ همچنان در قدرت باشد، قول ترامپ مبنی‌بر حمایت بی‌قیدوشرط از اسرائیل می‌تواند همان راه نجاتی باشد که نتانیاهو برای اجتناب از پاسخگویی درباره سوءمدیریت فاجعه‌بار خود در زمینه امنیت اسرائیل به آن نیاز دارد. رژیم‌های عربی هم که به اجرای توافقنامه ابراهیم کمک کردند، احتمالا از بازگشت دیپلماسی معاملاتی استقبال خواهند کرد. حتی اگر در غیاب یک طرح صلح پایدار فلسطینی، احتمال بسیار کمتری برای پیگیری قراردادهای عادی‌سازی بیشتر وجود داشته باشند. رهبران پوپولیست در آرژانتین، مجارستان و شاید حتی هند نیز از پوشش ارائه شده توسط ریاست‌جمهوری جدید ترامپ در تلاش‌های خود برای مقاومت در برابر اشاره‌ای بین‌المللی برای حمایت از حقوق اقلیت‌ها استقبال خواهند کرد.
روی‌هم‌رفته، این واکنش‌های مختلف به بازگشت ترامپ به کاخ سفید منجر به ایجاد یک نظام بین‌المللی بسیار متزلزل خواهد شد که ویژگی آن بی‌ثباتی ژئوپلیتیکی خارق‌العاده و خلأ قدرت در مرکز است. در بحبوحه عقب‌نشینی پرهرج‌ومرج ایالات‌متحده، متحدان و شرکای سنتی واشنگتن عمدتا بدون رویکردهای مناسب برای مدیریت روابط خود باقی خواهند ماند. دشمنان سنتی ایالات‌متحده هم از دست بالا در معاملات خود با ایالات‌متحده برخوردار خواهند بود. یکی از پرسش‌های جالب‌ در روابط بین‌الملل معاصر میزان تاب‌آوری در نظم بین‌المللی موجود است. تا چه زمانی این نظم می‌تواند بدون مشارکت فعال و سازنده قوی‌ترین قدرت جهان به کار خود ادامه دهد. از سال 1945، پاسخ به این سوال نامعلوم بوده اما اگر ترامپ در انتخابات نوامبر برنده شود، جهان ممکن است به‌سرعت پاسخ این پرسش را بیابد.

مرتبط ها