میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: هر دورهای از جشنواره فیلم فجر که به پایان رسید، با نقدهایی اساسی و بنیادین بدرقه شد و از کار هیات انتخاب و هیات داوران گرفته تا طریقه برگزاری این رویداد و کیفیت فیلمها، بحثهای زیادی حولوحوش تمام جزئیات به راه افتاد. آیا این بدان معناست که باید این انتقادات را خردهتراشیهای همیشگی و بیاثری دانست که کلیت یک اتفاق بزرگ را نه خشی میاندازند و نه تغییری میدهند؟ به نظر نمیآید که چنین باشد. در اولین دوره از جشنواره فیلم فجر با وجود اینکه آثار مهمی از فیلمسازان بزرگ ایرانی حضور داشتند، آثار حرفهای اساسا داوری نشدند و فقط به فیلمهای آماتور کوتاه و مستند جوایزی تعلق گرفت. همین باعث شد که مخاطبان صدهزار نفری این رویداد در دوره بعد به ۴۸ هزار نفر کاهش پیدا کنند. نقدها به طریقه برگزاری فیلم فجر از همان روز شد و بیراه هم نبود. میشود دوره به دوره، طریقه برگزاری این جشنواره و تمام نقدهایی که به آن وارد شده را فهرست کرد تا مشخص شود که بسیاری از این نقدها هرچند با لحنی تند و کوبنده، به هر حال اگر نبودند این جشنواره آنقدر پر از عیب و ایراد باقی میماند که ممکن بود دوام نیاورد و کارش به دوره چهلودوم نرسد. از اینرو باید توجه کرد که فجر چهلودوم دورهای است که لااقل ۴۱ دوره تجربه را در پسزمینهاش دارد و میبایست خالی از یکسری ایرادها باشد. حالا با توجه به اینهاست که میتوان فجر چهلودوم را بررسی کرد و به نقد آن پرداخت. به عبارتی آنچه از تجربههای انباشتهمان راجعبه این رویداد ملی و فرهنگی در انبان داریم را میتوان بهعنوان ملاکی برای بررسی این دوره بهخصوص مدنظر قرار داد. اول باید ببینیم وقتی درباره فستیوال فیلم فجر حرف میزنیم، درباره چه رویدادی با چه کارویژههایی حرف میزنیم. فجر یعنی جشنوارهای که قبل از برگزاریاش باید به سیاق تمام فستیوالهای مهم دنیا تلاش کند روی تولیدات سال سینما ایران کار کند تا دستش از آنچه میخواهد مطابق با سیاستهایش در ویترین بگذارد، خالی نباشد. جشنوارهای که چون جنبه ملی دارد، نمیتوان هر تصمیمی را در آن ولو غلط نباشد با سلیقهای بودن نظرهای هیاتهای انتخاب و داوری توجیه کرد و هر تصمیمی در آن باید بتواند همه را قانع کند و این احساس را به وجود بیاورد که حقی از کسی ضایع نشده است. جشنوارهای که باید محل رویش استعدادهای نو و بستن تیرک حمایتی کنار ساقه نهالهای نورس باشد. جشنوارهای که باید ببیند در کدام بخشهای سینمای ایران نقصانهایی وجود دارد و سعی در پر کردن خبرها و تقویت شعلههای رقیق داشته باشد و جشنوارهای که باید بتواند دل توده مردم، خصوصا مخاطبان حرفهایتر سینما را به دست بیاورد. چنین رویدادی در چهارچوب همین کارویژهها و با توجه به تجربه چهار دهه گذشته قابل ارزیابی و نقد است. بیایید نگاه کنیم به اینکه سینمای ایران در پرداختن به موضوعات مورد نیاز جامعه و محصولاتی که در سبد فرهنگی ایرانیها جایشان خالی حس میشد، چه بضاعتی داشت و برگزارکنندگان فجر چهلودوم با همین آثار تولیدشده چه برخوردی کردند.
استبداد نسل پیشین
در فجر چهلودوم تنوع ژانر وجود داشت. آثار اقتباسی نسبت به تمام ۴۱ دوره قبل پرتعدادتر بودند. فیلمهای کودک و نوجوان پرتعداد باکیفیت بودند و از میان موضوعات اجتماعی به بحثهای حقوقی و قضایی توجه ویژهای نشان داده شد. تاریخ معاصر در قصهگوییهای این دوره پررنگ و موثر بود و از همه مهمتر اینکه به واسطه حضور فیلماولیهای بااستعداد یا حتی جوانترهایی که نهایتا فیلم دوم یا سومشان را میساختند، امیدهای حقیقی و معقولی نسبت به روند آینده فیلمسازی در ایران ایجاد شد اما چند ایراد اساسی و مهم هم در این دوره به چشم میخورد که بعضیشان به طریقه برگزاری جشنواره مربوط بودند و بعضی دیگر به یکسری سیاستگذاریهای کلی که اثرشان در این 11 روز دیده شد.
نکته اول این است که رفتن از فیلمنامههای سینمای ایران به سمت اقتباس از آثار ادبی، اتفاقی که به صورت خودجوش و نه با هدایت بالادستی مدیران رخ داد، چندان که شایسته بود مورد توجه جشنواره قرار نگرفت و قدر ندید. وقتی در راه دادن فیلم اولیها به بخش رقابتی سودای سیمرغ تا این اندازه خست به خرج داده شود، اساسا بخش قابل توجهی از آثار اقتباسی به سودای سیمرغ راه نیافتهاند که داوری شوند. نکته دوم که آن هم به برخورد بد جشنواره با جوانترها برمیگردد، در سیمرغی که به هیچکدام از فیلمنامههای این دوره داده نشد، خودش را نشان میدهد. این بههیچوجه نه منطقی است نه قابل درک که جشنوارهای که به «ضدگلوله» و «زالاوا» قبلا سیمرغ فیلمنامه داده، چطور در میان ۳۳ فیلمی که بسیاریشان فیلمنامههای خوب و خلاقانهای هم داشتند، هیچکس را لایق سیمرغ نمیداند؟ نمیشود که در یکجا آنقدر همهچیز را آسان گرفت که حتی فیلمی مثل «دست ناپیدا» هم که سر راه پیدا کردنش به جشنواره بحثهای فنی غیرقابل چشمپوشی وجود دارد، دست خالی از جشنواره نرود و جایزهای بگیرد اما در جای دیگر سطح سلیقه را آنقدر دست بالا معرفی کنند که گویی به کمتر از شاهکارهای تاریخ سینما راضی نیستند و هیچکس را لایق سیمرغ نمیدانند. در اینجا هم مساله به هواداری تمامقد فصل چهلودوم از قدیمیترها در برابر جوانان برمیگردد که حاضر نیستند وقتی محمود کلاری و بهروز افخمی دو نامزد دیگر فیلمنامه هستند، جایزه را به یک فیلمساز جوان بدهند و اعتراف کنند که او بهتر از آن دو سینماگر قدیمی قصه گفته است.
در مورد راه پیدا کردن و نکردن بسیاری از فیلمها به بخش مسابقه هم همین نقدها وجود دارند و البته تا به حال هیچ پاسخ درخوری دریافت نکردهاند. چرا «باغ کیانوش» به بخش مسابقه نمیآید و «شور عاشقی» میآید؟ چرا «آپاراتچی» در سودای سیمرغ نیست و «دروغهای زیبا» هست؟ نمیشود که تمام معیارهای واضح فنی را کنار بگذارند و بگویند اینها سلیقه یک جمع بهخصوص بوده است. اصل مساله به این برمیگردد که فجر چهلودوم به نوعی مقاومت نسل پیشین سینماگران ایرانی در پذیرش تمام شدن دورهشان و به میدان آمدن استعدادهای نو و برتر است.
چه تصویری از فجر چهلودوم ارائه شد؟
اگر نگاهی کلی به تصمیمات هیات داوران و هیات انتخاب این دوره بیندازیم، یک خط اصلی و کلی در آن مشاهده میشود که همین نادیده گرفتن جوانهاست. اینکه نمیخواهند چهرههای قدیمیتر را در رقابت با جوانهای گمنامی قرار بدهند که به راحتی این رقابت را میبرند. پس مساله سلیقه این دو جمع بهخصوص نیست و ترسیم چنین خطی را باید جز سیاستگذاریهای دبیر این رویداد دانست. جشنواره چهلودوم فجر اساسا نمیخواست فیلماولیها را چنانکه شایسته است ببیند و به آنها جایزه بدهد. در میان جایزههای اصطلاحا تالیفی جشنواره، غیر از سیمرغ بهترین فیلم که آن هم به تهیهکننده کار رسید، نه کارگردانش و در ضمن نمیشد از میان چند کهنهکار حاضر در این دوره، این جایزه را به هر کدامشان داد، فیلماولیها و جوانها در این دوره به شکلی عمدی و واضح مورد بیمهری قرار گرفتند. حتی بازیگران نقش اول زن و مرد هم از میان کسانی انتخاب شدند که با کارگردانهای با سابقهتر کار کرده بودند. از میان سایر عواملی که با فیلماولیها کار کرده بودند هم فقط حسن حسندوست که تدوینگری قدیمی است، برای «پرویز خان» جایزه گرفت و امیر عاشقحسینی برای صدابرداری «قلب رقه». جشنواره فجر چهلودوم بدون جوانها و خصوصا فیلماولیها عملا هیچچیزی نداشت اما به هیچ وجه حاضر نشد ورق خوردن دفتر نصبها در سینمای ایران را بپذیرد و سرسختانه اجازه نداد این فیلماولیها بهعنوان برندگان رقابت مستقیم با نسل قبل فیلمسازان، روی سن جشنواره بیایند. پذیرفته نشدن فیلمهایی مثل باغ کیانوش یا آپاراتچی در بخش مسابقهای که «شور عاشقی» و دست ناپیدا و «دروغهای زیبا» را در رقابت شرکت داده بود، نشانه دیگری از این رفتار است. با چنین رویکردی است که بسیاری از معضلات دیگر هم رخ مینمایند. پیشکسوتان این دوره از فجر، چهار فیلم ساخته بودند که همگی به دوره پهلوی دوم میپرداختند و با اینکه قصهگویی در این فضاها میتواند جزء نیازهای امروز جامعه ما باشد، هیچ کدام از این چهار فیلم نمیتوانست پاسخگوی چنین نیازی باشد. اساسا فیلمسازان نسل قبل نمیتوانستند به مسائل و دغدغههای روز جامعه ایران واکنش نشان بدهند و طبیعتا این از جوانترها برمیآید. از میان این چهار فیلم سه موردشان به مسائل قضایی و حقوقی در آن دوره پرداخته بودند و یکی دیگر هم در حاشیه روایتی که از زندگی پروین اعتصامی داشت، به بهانه تصویری که از شوهر او نمایش داد، برخورد وحشیانه پلیس آن دوره با مردم را به نمایش گذاشت. اینکه آن تصویر لوکس و اصطلاحا منوتویی از دوره پهلوی شکسته شود، فینفسه چیز بدی نیست؛ هرچند نه به این اندازه مستقیم و بدون ظرافت اما نیازهای محتوایی جامعه امروز ما فقط با این فیلمها برآورده نمیشود و حتی پرداختن به دوره پهلوی دوم هم لحنی میطلبد که از جوانترها بهتر برخواهد آمد. حالا اگر همه جوایز به همین چهار فیلم به اضافه مجنون تعلق بگیرد، چه تصویری از فجر چهلودوم ارائه شده است؟ جشنوارهای که به مسائل روز جامعه ایران هیچ توجهی ندارد و حتی اگر به گذشته هم سرک میکشد، دیروزهای ما را ما به ازای مسائل امروزمان نمیگیرد و فقط میخواهد بگوید اگر مشکلی در امروز دارید، بدانید که دیروز اوضاع از این هم بدتر بوده است. آیا این شیوه مناسبی برای دفاع از دستاوردهای ملت ایران در رویداد بزرگ سال ۵۷ است؟ در ضمن، ضریب دادن بیش از حد دبیرخانه فجر چهلودوم به این نسل از فیلمسازان و نادیده گرفتن جوانترها باعث ایجاد تصویری از این رویداد شد که هیچ ربطی به مسائل روز جامعه ایران ندارد و آنها را نمیبیند.