حمید ملکزاده، پژوهشگر اندیشههای سیاسی: بحث درباره تفکر انتقادی اسلامی اگر بحثی درباره یک جور از اندیشیدن پیوسته با اسلامی- هستن باشد، میتواند فراتر از مرزهای یک دولت اسلامی مستقر، به نوعی در -جهان-زیستن انتقادی که مبانی اسلامی- هستن در هم تنیدهاست اشاره کند. از این جهت، و به همین اعتبار میتواند الگویی از اندیشیدن درباره سیاست را به ما پیشنهاد کند که با آنچه رهبرمعظمانقلاب درباره تمدنسازی در بیانیه گام دوم انقلاب آوردهاند قرابتهای معنایی قابل توجهی داشته باشد. همینطور میتواند الگوی اندیشگانی درونی برای نظام سیاسی مبتنی بر اسلام را در اختیار ما قرار دهد. این موضوع از این جهت از اهمیت برخوردار است که همچنین امکان تصور یک جور تفکر انتقادی اسلامی میتواند ما را به سمت الگویی مفهومی برای تبیین اندیشه سیاسی اسلامی برده، یا معیاری برای اندیشه اسلامی درباره سیاست را فراهم کند. این موضوع آخری که دربارهاش صحبت میکنم چیزی بیش از نظرات یا بیانات بزرگان و علمای دین درباره سیاست است. من برای انجام دادن این کار طرحی مفهومی را دنبال میکنم که از مجموعهای از سوالات ریشه میگیرد. سوالاتی بنیادین که در زیر به آنها اشاره میکنم.
آیا میتوانیم از چیزی به عنوان اندیشه انتقادی اسلامی صحبت کنیم؟ چه مبنایی را برای محتوای این ترکیب اصطلاحی میتوانیم تصور کنیم؟ اسلامی بودن چه نسبتی با انتقادی بودن دارد؟ و آیا انتقادی بودن معطوف به دیگری غیراسلامی است یا میتوان از یک جور رویکرد کلی به اندیشه/اندیشیدن صحبت کرد که به معنای خاص کلمه انتقادی باشد؟ اینها پرسشهایی هستند که در این نوشته کوتاه تلاش میکنم به آنها بپردازم. من برای اینکه بتوانم پاسخ معنادار، هرچند مقدماتی برای این پرسشها ارائه کنم، قبل از هر چیز تلاش خواهم کرد تا عناصر گوناگون این ترکیب اصطلاحی را معلوم کنم. بعد از آن تلاش خواهم کرد تا این مساله را مورد بررسی قرار دهم که آیا میشود رابطه معناداری میان عناصر مختلف آن برقرار کرد یا نه. با همین هدف ابتدایی، و برای اینکه بتوانم نوشته حاضر را در مسیر مناسبی قرار دهم، از بخش ابتدایی این ترکیب، یعنی از «فکر انتقادی» آغاز خواهم کرد. تلاش میکنم تا تعریفی مقدماتی و عام از آنچه به نام تفکر انتقادی در نظر دارم را فراهم آورده و بعد از آن به بحث درباره امکان اسلامی بودن آن بپردازم.
تفکر انتقادی: یک تعریف مقدماتی
تفکر انتقادی در این نوشته به یک جور یا شکلی از اندیشیدن، و نه یک جریان یا مکتب فکری خاص اشاره دارد. به بیان روشنتر، تفکر انتقادی، آنطور که مورد نظر من است، نوعی اندیشیدن -به نحوی انتقادی اندیشیدن- است. انتقادی در اینجا کیفیتی است که به اندیشیدن نسبت داده میشود. در این تعریف من فهم جان دیویی، فیلسوف آمریکایی از اندیشه انتقادی را مدنظر داشتهام. بر اساس رویکرد دیویی، تفکر انتقادی «بررسی فعال، مداوم و دقیق هر شکلی از باور یا صورت پذیرفتهشده از دانش در روشنایی مبانی پشتیبان آن و نتایجی که به آنها معطوف است» (Dewey 1910: 6; 1933: 9) به حساب میآید.
اگر این تعریف کلی از آنچه دیویی به عنوان تفکر انتقادی مطرح کرده است را در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که به طور کلی تفکر انتقادی یک جور مداقه تاملی درباره آنچه از پیش به ما داده شده، و در سایه مبانی پشتیبان باور یا دانش ازپیشپذیرفته شده است. از این نظر تفکر انتقادی نوعی تامل مبناگرایانه است که با هدف ارزیابی امری دادهشده، باور یا دانش پذیرفتهشده، درباره موضوعی خاص و از یک چشمانداز روشن صورت میپذیرد. این مانند این است که بگوییم تفکر انتقادی یک جور ارزیابی تاملی درباره باور یا دانشی پذیرفتهشده است که به اعتبار آن دسته از اصولی که این باور یا صورت پذیرفتهشده از دانش را ممکن ساخته است انجام میپذیرد. در این تعریف ما نه با دعاوی حقیقت بیرونی که در تعارض با یک باور یا دانش پذیرفتهشده هستند، بلکه با تکافوی این باورها یا دانشها با توجه به مبانی پیوسته با ایشان یا اهدافی که به آنها معطوف هستند سر و کار داریم.
اما تفکر انتقادی همیشه درباره باورها یا رویکردهای خاص، یعنی ابزاری برای ارزیابی چیزی برای معلوم کردن تکافوی آن با مبانی یا اهدافی که با آن پیوستهاند نیست. بر اساس تعریفی که ارائه کردیم، تفکر انتقادی همچنین نوعی برخورد فعالانه با محیط پیرامون و ابزاری عملگرایانه است که در خدمت ما قرار میگیرد؛ یعنی نوعی برخورد تاملی عملگرایانه که زندگی ما در موقعیتهای مختلف را ممکن میکند. برای مثال فرض کنید که در کنار دوستی در حال قدم زدن هستید؛ متوجه میشوید که دوستتان احساس سرما میکند؛ به آسمان نگاه میکنید و میبینید که ابرهای بارانزا، نسبت به وقتی که از خانه خارج شدید متراکمتر شدهاند. احتمالا به او پیشنهاد میکنید که سریعتر حرکت کند، چون باور دارید که بهزودی باران سختی آغاز خواهد شد. این یک صورت دیگر از تفکر انتقادی است. در این صورت دوم، تفکر انتقادی نوعی مواجهه تاملی با جهان است که بر ارزیابی مدام و فعال وضعیتی که در آن قرار داریم و برای فراهم آوردن امکان شکل معنادار و مفیدی از نسبت برقرار کردن با آن ابتنا دارد. در اینجا دوباره با نوعی رابطه سر و کار داریم. رابطهای که از یک مبنای خاص، با هدفی مشخص و نسبت به جهان پیرامون ما نیرو میگیرد.
با عنایت به همه اینها میتوانیم اینطور ادعا کنیم که تفکر انتقادی نوعی رابطه برقرار کردن است، که بر یک پایه خاص و با هدف ارزیابی نحوه پیوستن ما با جهان پیرامون صورت میپذیرد. یعنی تفکر انتقادی سه پایه یا عنصر اساسی دارد: ما، رابطه، جهان پیرامون. باید این نکته را در نظر بگیریم که این سه عنصر به اعتبار یک جور اندیشه تاملی با یکدیگر نسبت برقرار میکنند. بایلین و همکارنش ضمن در نظر گرفتن نتایج حاصل از تعریف مقدماتی ارائهشده از تفکر انتقادی، این سه عنصر را مورد بررسی قرار داده و تایید کردهاند که تفکر انتقادی: الف. با هدف روشن کردن ذهن شخص درباره آنچه باید باور داشته باشد یا انجام دهد انجام داده میشود؛ ب. شخصی که دست به تفکر میزند استانداردهای مربوط به تکافو و انسجامی را که به تفکر او مربوط میشوند در نظر میگیرد؛ ج. استانداردهای مربوطه را تا سطح استانها برآورد میکند. (Bailin et al. 1999)
این تعریف مقدماتی من از تفکر انتقادی است. در ادامه این نوشته تلاش میکنم تا در این باره صحبت کنم که آیا میتوان از چیزی به نام تفکر انتقادی اسلامی صحبت کرد یا خیر. و برای انجام دادن این کار تلاش میکنم تا نسبت بین کلیات این تعریف، و عناصر تشکیلدهنده آن با «اسلامی بودن» را معلوم کنم.
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.