هومن جعفری، خبرنگار: 1- من به سلیقه آدمها کاری ندارم. یکی اینوری است و دیگری آنوری! عین فوتبال! یکی استقلالی است و یکی پرسپولیسی. یکی سپاهانی است و یکی تراکتوری. یکی رئالی است و یکی بارسایی. سلیقه آدمها دست خودشان است. فرق آدمها در تیمشان نیست، در شخصیتشان است. آدم با اصلونسب و شخصیت، رفتارش را با رنگ تیمش هماهنگ نمیکند بلکه با رنگ قلبش و با گرمای خونش تنظیم میکند. از همینروست که اکثر وقتها، بیش از اینکه ببینم آدمها طرفدار چه رنگ و تیم و حزب و دسته و گروهی هستند، به این نگاه میکنم که موقع دشمنی و دوستی، به وقت خشم و یأس یا عزا یا شادی، چگونه رفتار میکنند.
2- آنچه در کرمان رخ داد، صد البته که تلخ بود. فارغ از اینکه شما طرفدار حاج قاسم یا جمهوری اسلامی باشید یا منتقد یا دشمن، موضعگیریتان نباید برمبنای سیاست که باید برمبنای انسانیت و ارزشهایش اتخاذ شود. جنایت و ظلم قابل چشمپوشی نیست. ریختن خون کودکان و زنان و مردان غیرمسلحی که به آزار کسی نمیرفتند، نهتنها توجیهی ندارد بلکه دفاع هم ندارد. ما همه اعضای یک کشوریم. شاید مانند همدیگر فکر نکنیم اما زندگی کردن ما زیر یک سقف است؛ سقف آبی آسمان ایران حتی اگر دود مازوت گرفته باشد. کودکی که در کرمان جان داد، میتوانست همکلاسی فرزند شما باشد. همسنش که هست. همانقدر که کودک شما حق حیات دارد، او هم داشت. همانقدر که همسر شما، خواهر شما، شوهر شما، برادر شما حق حیات دارند، شهدای کرمان هم داشتند. فارغ از هر دستهبندی سیاسی و مذهبی یا تفکری، آنچه در کرمان رخ داد فقط و فقط یک رفتار را میطلبد: محکومیت! بنابراین مهم نیست کجای این دنیا زندگی کنی. اگر دلت با این خاک است، زخم خوردن گلها و گیاهان و پرپر شدن غنچههای این خاک برایت تلخ است. من نگاهم اینطوری است. شاید شما طور دیگری فکر کنید.
3- قرار نیست همه مثل هم زندگی کنیم. قرار نیست همه حزباللهی باشیم یا نباشیم. قرار نیست همه طرفدار یک کارگردان یا بازیگر یا خواننده یا ورزشکار یا چهره سیاسی باشیم. با این همه، عزا برای همهمان یک معنا دارد. عزا برای همهمان یک معنا دارد. خون همینطور. شادی همینطور. مادر همینطور. نوروز همینطور. کلماتی هستند که درکشان نیاز به اهلیت و عضویت در یک قبیله دارد. ما قبیله ایرانیم اگرچه این وطن شاید برای برخی از ما مادر خوبی نبوده یا شاید برداشتی غلط از مادرانگی میهن، ما را به این حال تلخ سوق داده باشد. با همه این حرفها وقتی نوبت برسد که در صف انتقال خون بایستی تا برای مردمانت خونی اهدا کنی، دیگر چه فرقی دارد که طرفدار کدام شاعر و هنرپیشه و سریال و شبکه و دسته و فرقه باشی. خون، خون است و ایرانیجماعت، خون خونش را میکشد. خاک سرد است اما خون نه! من بر سر خون با تو صحبت میکنم نه رنگ! من حرفم از وطن است حتی اگر از خاک این وطن، دیگران سهمشان کاخ باشد و تو سهمت اجارهنشینی! یک چیزهایی را آدم با جیبش تحلیل نمیکند. یک چیزهایی را آدم با حزب و گروه و چه میدانم اسپانسرش تعریف نمیکند. من کار به علی کریمی ندارم و آنچیزی که نوشت. به این فکر میکنم بین آن چند ده نفری که شهید شدند یا مجروح، چند تایشان در سالهای سپریشده، مقابل تلویزیون نیمخیز شده بودند تا ببینند شماره هشت، بازیکن حریف را دریبل میزند یا نه! روی دیوار اتاق کودکی چندتایشان عکس علی کریمی غیرسیاسی، شده بود روزنه رنگی زندگی سیاه و سفید؟
دنبال زدن علی کریمی نیستم که خودش، طوری به خودش لایی انداخت که تا ابد نشود جمعش کرد. فقط تاسف میخورم از این سر توپی که به خودش زد. یک روز علی دایی مقابل کره جنوبی بلند شد تا یک تا پرنده بزند و توپ را دور کند. پایش نگرفت و بازیکن کره گل زد و کمی بعد از جام ملتها حذف شدیم. آن صحنه هنوز یادم هست. بهتزده بودم که چطور علی دایی، بازیکن بوندسلیگا چنین اشتباهی میکند. حالا بزرگتر شدهام، میتوانم بگویم زخمخوردهتر. شرف دارد که آدم داخل زمین، این پایش به آن پایش بفرما بزند برای زدن توپ و نتواند و دروازه خودی باز شود، تا اینکه بیاید و به مرگ هموطنانش نیشخند بزند و برای قتل کودکان خوشرقصی کند. علی دایی یک بار اشتباه کرد، صد و خوردهای بار جبرانش کرد. علی کریمی یک توییت زد و صد و خورده ای بازی ملی و هزاران خاطره را یکجا به فولدر «زبالهدان» ذهن فرستاد. با خودت چه کردی پسر؟
۰۲:۰۶ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۶
کد خبر: 92306
با خودت چه کردی پسر؟؛
به خودت لایی انداختی!
علی دایی یک بار اشتباه کرد، صد و خوردهای بار جبرانش کرد. علی کریمی یک توییت زد و صد و خورده ای بازی ملی و هزاران خاطره را یکجا به فولدر «زبالهدان» ذهن فرستاد. با خودت چه کردی پسر؟
مرتبط ها