میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: سال ۲۰۱۸ بود که باراک اوباما و همسرش میشل، یک کمپانی فیلمسازی تاسیس کردند و تمرکزشان برای پخش محصولات را روی بستر نتفلیکس قرار دادند. اسم این کمپانی هایرگراند (Higher Ground) است به معنی زمین بالاتر یا زمین عالی و پیش از این هم دیگران چنین نامی را روی بسیاری از محصولات هنری از جمله یک فیلم تولیدشده در ۲۰۱۱ یا یک موزیک از استیوی واندر در ۱۹۷۳ و نیز بسیاری از رویدادها و مکانهای هنری گذاشته بودند. مثلا یک سالن اجرای موسیقی زنده در برلینگتن جنوبی ایالت ورمونت به همین نام وجود دارد. اگر به محصولات کمپانی اوباما نگاه کنیم هم مثل نام آن چیز جدیدی جلب توجه نمیکند. این کمپانی سال ۲۰۱۹ اولین محصولش را منتشر کرد که مستندی به نام «کارخانه آمریکایی» بود؛ روایتی در اوهایوی پساصنعتی که یک میلیاردر چینی کارخانهای را در سایت کارخانه متروکه جنرال موتورز تاسیس میکند و دو هزار آمریکایی در آنجا استخدام میشوند.
رفتهرفته امید و خوشبینی روزهای اولیه جای خود را به نگرانیهای جدید میدهد، به این دلیل که چین پیشرفته در فناوری، با طبقه کارگر آمریکا درگیر میشود. جنبههای سیاسی این مستند آشکار است و در این زمینه هم حرف جدیدی زده نمیشود جز همان کلیشه تکرارشونده و هشداردهنده که صنعتی شدن چین، در حال بلعیدن اقتدار آمریکاست. بعد در ۲۰۲۰ دو مستند و در سالهای ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ میلادی، هر سال یک مستند دیگر از این کمپانی بیرون آمد. در کنار آن، این کمپانی از ۲۰۲۱ روی تولید محصولات تلویزیونی هم تمرکز کرد که بسیاریشان مستند بودند و بعضیهای دیگر کار کودک. چهار فیلم بلند داستانی هم در این کمپانی تولید شده به نامهای «پدری» و «ارزش» محصول ۲۰۲۱ و «راستین» و «جهان را پشت سر بگذاریم» محصول ۲۰۲۳. چهار پادکست هم از این همین کمپانی بیرون آمده که دو مورد آن روایت زندگی باراک اوباما و همسرش میشل است.
در مستندهای این کمپانی هم بارها به روایت زندگی این دو نفر در گذشته و امروز برمیخوریم و شاید بشود از این طریق، به وجود ویژگی خودستایی و میل به دریافت ستایش عمومی در نهاد روانی باراک اوباما و همسرش پی برد؛ صفتی که دونالد ترامپ بسیار به آن نواخته میشد ولی اوباما و همسرش، هم ظریفتر این خصوصیت را بروز دادهاند و هم از آنجا که رسانههای جریان اصلی با آنها و به طور کل حزب دموکرات همسوتر هستند، کمتر مورد شماتت قرار میگیرند. حتی فیلم داستانی «دنیا را پشت سر بگذاریم» که آخرین و جدیدترین محصول این کمپانی است، از روی یکی از کتابهایی که اوباما آن را در فهرست مطالعات تابستانیاش قرار داده بود، اقتباس شده است و سم اسماعیل که کارگردان کار است میگوید بسیاری از بخشهای فیلمنامه را بنا به توصیههای باراک اوباما تغییر داده است.
گذشته از روانشناسی فردی اوباما و همسرش که از خلال این نوع فعالیتها و سایر فعالیتهای رسانهایشان قابل استنتاج است، نفس وجود این کمپانی میتواند جنبههای ظریفی از آرایشهای جناحی در سینمای آمریکا را به همه نشان بدهد. وقتی صحبت از حضور چهرههای هنری و خصوصا سینمایی در سیاست میشود، بلافاصله نام آمریکا به یاد همه خواهد آمد که در این زمینه نسبت به تمام کشورهای دنیا آمار پروپیمانتری دارد و حتی در دوسه مورد زنان پورناستار هم برای معاوناولی و ریاستجمهوری در آن کاندیدا شدهاند.
در میان تمام چهرههای سینمایی که به سیاست ورود کردهاند هم پیش از همه نام رونالد ریگان به یاد میآید که بازیگر «جنگهای ستارهای» بود و رئیسجمهور آمریکا شد و یا آرنولد شوارتزنگر که فرماندار ایالت کالیفرنیا شد و تنها این نکته مانع کاندیداتوریاش در انتخابات ریاستجمهوری بود که در خارج از خاک ایالات متحده به دنیا آمده بود. اما اگر به فهرست کامل سینماگران که در آمریکا به سیاست ورود کردهاند نگاه کنیم میبینیم که در قرن بیستم تقریبا تمامی آنها جمهوریخواه بودند و در قرن ۲۱ دموکرات. این قاعده بر کلیت سینمای آمریکا هم غالب است؛ یعنی در قرن بیستم جو غالب در سینمای آمریکا جمهوریخواه بود و در قرن ۲۱ دموکرات. در قرن بیستم از والتدیزنی تا وارنربرادرز، عمده کمپانیهای بزرگ فیلمسازی آمریکا جمهوریخواه بودند و حتی شخصیتهای تاثیرگذارشان عضویت رسمی این حزب را داشتند در حالی که عکس همین موضوع در قرن ۲۱ صادق است و غیر از گردش تدریجی کمپانیهای جمهوریخواه به سمت مواضع دموکراتها، بعضی کمپانیهای دیگر مثل نتفلیکس که به شکلی رادیکال مواضع دموکراتها را دنبال میکنند، از میدانداران اصلی صحنه در قرن بیستویکم بودهاند. این قضیه روی ترکیب مخاطبان سینمای آمریکا در قرن جدید هم تاثیر گذاشته و کار را به جایی رسانده که در حال حاضر مخاطبان دموکرات سینمای آمریکا دو برابر جمهوریخواهان شدهاند؛ حالآنکه در قرن قبل قضیه عکس این بود و جمهوریخواهان خیلی بیشتر به سینما میرفتند. قضاوت درباره اینکه سینمای آمریکا در کدام دوره جذابیت بیشتری داشت کار آسانی نیست چون تا حدود زیادی به سلیقه افراد مختلف بستگی دارد اما تا جایی که به آمارها مربوط است، میزان کلی مخاطبان داخلی سینمای آمریکا کاهش یافته و در کنار آن تماشای سریالها بیشتر شده است. البته اکثر این تماشاگران جدید هستند و با آنلاین شدن امکان تماشای محصولات است که به دایره مخاطبان اضافه شدهاند. از نظر محتوایی هم تفاوتهای بسیاری بین سینمای آمریکا در دو قرن ۲۰ و ۲۱ وجود دارد.
گذشته از اینکه با بریده شدن پای شهروندان جمهوریخواه از سینما بعضی از ژانرهای اصلی سینمای آمریکا مثل وسترن یا حتی نئونوآر رو به خاموشی گذاشتند، مسائل دیگر در این دو دوره نیز نسبت به هم متفاوت است. مثلاً در دوره جمهوریخواه بودن هالیوود، نژادپرستیهای پیدا و پنهان سینمای آمریکا بسیاری از مخاطبان را در سراسر جهان آزار میداد اما در عوض فیلمهای آمریکایی بسیار اخلاقمدارتر از امروز و حتی تا حدودی مذهبی بودند. در دوره تسلط دموکراتها اما محصولات سینمای آمریکا لااقل با دیاسپورای ساکن غرب، یعنی آمریکاییهایی که تباری غیراروپایی دارند محترمانهتر رفتار میکنند و در عوض، فمینیسم افراطی همجنسبازی و حتی گاهی پدوفیلیا از سر و روی فیلمها و سریالها میبارد. باراک اوباما و همسرش در چنین شرایطی که جو کلی سینمای آمریکا در دست دموکراتهاست توانستند یک کمپانی سینمایی تاسیس کنند وگرنه نگاهی کلی به محصولات این کمپانی که تا به حال تولید شدهاند، یک حرکت رو به جلوی هنری یا محتوایی را نشان میدهد، نه یک توجیه اقتصادی قابل فهم را.
در ادامه به چند مورد از افرادی اشاره شده که بین هنر و رسانه از یکسو و سیاست از سوی دیگر رفتوآمد داشتهاند. موارد مشهورتری مثل رونالد ریگان در این مرور مورد اشاره قرار نگرفتهاند تنها به این دلیل که احتمالا تعداد بیشتری از مخاطبان از نسبت میان هنر و سیاست در شخصیت این افراد اطلاع دارند.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.