محمد زعیمزاده، سردبیر: نام الویس پریسلی در سالهای اخیر در ایران بهخاطر تلاش وافر و گاهی طنز یک بازیگر داخلی برای تشبه به جنابش بیشتر سر زبانها افتاد، اما خوب است بدانیم پریسلی اسم رمز فرار آمریکا از یک تهدید فرهنگی بزرگ و ربایش موسیقی اعتراضی ضدنژادی است. ریشه موسیقی جاز به زندگی روزمره مهاجران آفریقاییتبار در آمریکا برمیگردد، مهاجرانی که عموما از بردگان بودند و هسته نخستین آنها در حاشیه رود میسیسیپی در مزارع مشغول کار سخت و طاقتفرسا. بردگان خسته از کار بیپایان و ظلم نامتناهی اربابان، گاهی زیر لب اعتراضی سر میدادند یا با خدا نیایش میکردند یا حتی از زندگی روزمره دم میزدند؛ از عشق، زندگی، فرزند و... . ریتمیک شدن این نجواها یک موسیقی اجتماعی خاصی را به مرور پدید آورد، موسیقیای که بهمرور سیاسیتر شد و حالت اعتراضی بیشتری به خود گرفت. همین اعتراضی شدن و مقاومتی شدن کافی بود که هاضمه فرهنگی آمریکا نسبت به آن بیتفاوت نباشد. پروژه سفیدشویی جاز و بعد راک اند رول با ساخت صنعت فرهنگی سویینگ وایت آغاز شد. ترکیب جاز و بلوز با حضور نوازندگان و خوانندههای سفیدپوست همراه بود. با تغییر فرم موسیقی مضمون شعرها هم تغییر کرد، روح رویای آمریکایی در آن دمیده شد و بهمرور با سرعت گرفتن رشد تکنولوژی سفیدپوستان تلاش کردند صنعت فرهنگی جاز را از دست سیاهان خارج کنند. حضور نوازندگان و خوانندههای سفید و تغییر در مضامین شعر بهنفع روح آمریکایی، شروع این ماجرا بود. گام بعد ساختن ستارههایی برای موسیقی سفید بود. بعد از چند تجربه ناموفق سروکله الویس پریسلی و راک اند رول پیدا شد، ستارهای پولساز که آمریکاییها بهواسطه او و فرمی که در رقص و موزیک ایجاد کرده بود، توانستند هم خاطره خاستگاه ضدنژادی این سبک موسیقیها را تا حدودی از بین ببرند و هم ایده آمریکایی را از این طریق صادر کنند.
این موسیقی دیگر صدای معترضان ضدنژادپرستی نبود، بلکه موزیک متن زندگی مصرفزده طبقه جدید جوانان بود که به دنیا صادر شده بود. در هلند ایندوبندز که گروهی از مهاجران اندونزیایی بودند مهمترین گروه را ساختند. در انگلستان و نیوزیلند و... هم سروکله نسخههای هایکپی پریسلی ساخته شد. جدیترین مقاومت را در این خصوص رقیب آمریکا در جنگ سرد انجام داد، اما آنها هم بعد چند سال مغلوب شدند. در شوروی که رقیب گفتمانی آمریکاییها بود، ورود راک ممنوع بود، اما چند سال بعد فردی به نام دیود رید به پریسلی شوروی مشهور شد. موسیقی- شوی پریسلی با آن رقصهای تند و مبتذل هرچقدر موجب نگرانی جامعه اخلاقی و فرهنگی ایالاتمتحده شده بود همانقدر هم موجب خرسندی سرمایهگذاران و کارتلهای سرمایهگذار روی کالاهای مصرفی جوانان را پدید آورده بود. پریسلی و هوادارانش یکی از موضوعات مورد علاقه برای پژوهشگران حوزه شهرت است، برخی از هواداران الویس هنوز درباره مرگ او تردید دارند و میخواهند با افسانه پریسلی زندگی کنند؛ افسانهای که هم موسیقی اعتراضی ضدنژادی را کنترل کرد و هم جیب کارتلهای موسیقی را پر پول.
از میسیسیپی تا بازار ماهیفروشان رشت
احتمالا از روتیتر و مقدمه بالا حدس زدهاید که قرار است در ادامه مطلب افرادی که صفحه پیرمرد مشهور رشتی -که حسابی این روزها خبرساز شده- را فالو کردهاند ملامت شوند. گمان بیربطی نیست اما همه ماجرا این نیست، بله در سیستم فرهنگی آمریکا از دل یک تهدید بزرگ یک فرصت خلق میکنند و ما از هیچ، تهدید درست میکنیم. بعد از ماجرای صادق بوقی ویدئوهایی در حمایت از او در بوشهر و ساری هم ساخته شد، این یعنی کاری کردهایم که رقص و آواز خواندن ماهیفروشان هم یک کنش مقاومتی به حساب بیایید؛ انصافا هنر این است که ما داریم.
اما سوال جدیتر این است که صادق بوقی در چه بستری ساخته میشود؟ و راه مواجهه با آن چیست؟ آیا صادق بوقی کار بدی کرده است؟ او چه میخواهد؟ از پشتصحنه خبری نداریم اما آنچه از صفحه اینستاگرامش دیدهایم چند ویدئو پر کرده که نشاندهنده شاد بودن او و اطرافیانش است. از مخاطب بازخوردهایی گرفته و صفحهاش پربازدید شده. پیرمرد رشتی میخواهد همان راهی را برود که پریسلی رفته، البته بدون آژانکشیهای دولتی. نردبان فرهنگ شهرت از میسیسیپی تا رشت برپاست. مکانیسم همان است. در جامعه نمایشیشده مسیر همین است. آن افرادی که پیج صادق بوقی را بستهاند مکانیسم را نمیشناسند، آنها احتمالا خوشحالند که به تکلیف خود عمل کردهاند، چون نماینده امپریالیسم جهانی در بازار رشت را به زانو درآوردهاند. مسرورند چون معتقدند حالا که هنجارها در بخشی از جامعه کار نمیکند، حداقل نمایش کارکردن نهاد را برپا کنیم و بگوییم کت تن ماست، اما واقعیت آن است که فقط مشکلی به مشکلات اضافه کردهاند.
مثال پریسلی کمی گمراهکننده است. اشتباه نکنید. کسی مدعی نیست که میشود از صادق بوقیها پریسلی ساخت. اگر بتوان ساخت هم میشود قوز بالا قوز. پریسلیسازی در ذات فرهنگ سرمایهداری است و هیچ عاقلی برای فرهنگ ایرانی چنین چیزی را تجویز نمیکند. پریسلی فقط یک مثال است از سازوکار نظام سرمایهداری در حوزه فرهنگ که تکلیفش با خودش مشخص است.
سلبریتیسم بد است ولی سلبریتی خوب میسازیم!
همزمان با ماجرای صادق بوقی مهمترین مدیر رسانهای کشور، یعنی رئیس صداوسیما میهمان مهمترین دانشگاه کشور، یعنی دانشگاه تهران بود و در مهمترین روز دانشگاه، یعنی 16 آذر سخنرانی داشت. جناب رئیس در این جلسه دو گزاره درباره سلبریتی مطرح میکند؛ اول میگوید اگر میخواهیم از مشکل سلبریتیسیم راحت شویم باید هزینه بدهیم، کمی جلوتر حرف را عوض میکند و میگوید میخواهیم سلبریتی سالم تولید کنیم. به ماجرای صادق بوقی برگردیم، تکلیف او با سلبریتی مشخص است؛ او میخواهد مشهور شود. تکلیف آنها که پیج جناب بوقی را بستهاند هم با سلبریتی روشن است؛ آنها میخواهند سلبریتی وجود خارجی نداشته باشد. اما تکلیف رئیس صداوسیما مشخص نیست. گزاره سلبریتیسم بد است اما سلبریتی خوب میسازیم، آغاز فرآیند تولید چریک از مجریها و آوازخوانها و فوتبالیستها و... است. همه اینها که امروز بهزعم روسا سلبریتی ناسالم هستند، روزی که شروع کردند در صحت و سلامت و کاملا در مدار بودند. این تناقض نظری البته در عمل هم لطیفه بامزهای میسازد. در همین چندماه اخیر که جناب جبلی کموبیش از سلبریتیسم گفته است یکبار با توپوتشر یک نئوسلبریتی که احتمالا سالم بوده و در دوران جدید ساخته شده جلوی ورود یک سلبریتی دیگر را گرفته و حالا بعد از مدتی و در مواجهه با مساله مخاطب درحال بازگرداندن همان سلبریتی است.
راهحل ساده نیست
در ماجرای رفتار متناقض با فرهنگ شهرت جناب جبلی و سیستم فرهنگی ما، نخستین تولیدکننده تناقض نیست. عدهای در نقد منتقدان شهرت میگویند خود این شأن نقادی برای رسیدن به شهرت است یا اساس ایده نقد شهرت و تقسیم فرهنگ به والا و توده یا فرهنگ کالایی و غیرکالایی یا هنر بورژوازی و غیربورژوازی توسط چپهایی باب شده است که خود تبدیل به سلبریتی حوزه اندیشه شدهاند. ذات این رفتوبرگشت کمی متناقض است و نمیتوان خیلی نتیجه دقیقی گرفت. موضوع واقعا پیچیده است؛ از یکطرف سرمایهداری بلایی بر سر فرهنگ آورده است که سلبریتیسم جزء اقتضائات آن است و از سوی دیگر عوارض سلبریتیزدگی بیشمار است. جمع بین این دو ساده نیست. عدهای پذیرش فرهنگ سلبریتیسم و مدیریت سلبریتیها را بهعنوان راهی میانه پیشنهاد میدهد که قابلبحث و نقد است. اما احتمالا درباره اینکه در مواجهه با سلبریتیها یا طالبان شهرت چه کارهایی نباید کرد اجماع بیشتری وجود دارد. اینکه قبض و بستن موجب بسط و نشر شهرت میشود خیلی پیچیدگی ندارد. اگر اینها را بدانیم از آوازخوانها و مردم معمولی چریک درست نمیکنیم یا اگر تکلیفمان با سلبریتی روشن نیست و با چند موضعگیری تغییر میکند در جلوت نطق انقلابی نمیکنیم و در خلوت آن کار دیگر.