کد خبر: 89582

لیلی عاج، کارگردان «سرهنگ ثریا:

من و خانم صامتی این کار را با عشق ساختیم

«سرهنگ ثریا» را یکی از فیلم‌اولی‌هایی که از سال ۱۴۰۰ به بعد وارد فضای حرفه‌ای سینمای ایران شده‌اند ساخته است؛ یکی از آن پدیده‌های نوظهوری که هنوز نام‌شان برای ما تازگی دارد اما به طور قطع در آینده خیلی از آنها فیلمسازان شاخصی خواهند شد.

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ: «سرهنگ ثریا» را یکی از فیلم‌اولی‌هایی که از سال ۱۴۰۰ به بعد وارد فضای حرفه‌ای سینمای ایران شده‌اند ساخته است؛ یکی از آن پدیده‌های نوظهوری که هنوز نام‌شان برای ما تازگی دارد اما به طور قطع در آینده خیلی از آنها فیلمسازان شاخصی خواهند شد. نکته قابل‌توجه در این میان این است که «سرهنگ ثریا» را یک کارگردان زن ساخته؛ کسی که پیش از این در تئاتر چهره نسبتا جاافتاده‌ای پیدا کرده بود و اولین حضورش در سینما با سوژه‌ای بسیار جنجالی در سالی بسیار جنجالی رقم خورد. «سرهنگ ثریا» درباره خانواده‌هایی است که فرزندان‌شان به سازمان مجاهدین خلق پیوسته‌اند و اینها پشت در اردوگاه اشرف صف کشیده‌اند تا بتوانند نجات‌شان دهند. چنین سوژه‌ای در سال پرالتهاب ۱۴۰۱ جلوی دوربین رفت و به جشنواره فجر آمد و سوای تمام بحث‌های فنی و تکنیکی که راجع‌به آن می‌توان داشت، آزمونی بود برای طاقت کارگردانش در استقامت بر سوژه‌ای که انتخاب کرده بود. با لیلی عاج، کارگردان این فیلم درباره اولین اثر بلند سینمایی‌اش گفت‌وگوی مبسوطی انجام داده‌ایم از مسائل تکنیکی کار تا برخوردهایی که پس از «سرهنگ ثریا» با او شد که پر از جزئیاتی خواندنی است.

فیلم‌ها معمولا از نهاد کارگردان‌شان بلند می‌شوند و به زیست شخصی و اجتماعی او و همه چیزهایی که تجربه کرده ربطی پیدا می‌کنند. پس برای شروع کمی از خودتان بگویید.
من واقعا چیز عجیب‌وغریبی ندارم. در سال ۱۳۷۶ به دفتر سینمای جوان در تهران رفتم و دوره یک‌ساله‌ای را گذراندم. همیشه اخبار علمی- فرهنگی شبکه ۴ را نگاه می‌کردم. یک بار زیرنویس اخبار «علمی، فرهنگی، هنری» داشت تبلیغ کلاس‌های سینماجوان را نشان می‌داد. من در مدرسه تئاتر کار می‌کردم، مثلا دهه فجر و از این قبیل. سینما را هم خیلی دوست داشتم. در تلویزیون فیلم «شاهین مالت» و خیلی از فیلم‌هایی را که آقای معلم مجری آن برنامه بودند، دیده بودم و علاقه‌مند شدم. پس تصمیم گرفتم به انجمن سینمای جوان بروم. من با افتخار یک کارگرزاده هستم و جایی که باید برای ثبت‌نام کلاس می‌رفتم، در باغ فردوس بود که از خانه ما در جنوب‌شهر خیلی فاصله داشت. آزمونی می‌گرفتند. کلاس‌ها در میدان فاطمی بود و من خیلی سخت پدرم را راضی کردم که مرا ببرد. مادرم هم با ما آمد. آنجا معلم‌های درجه یکی داشتم؛ هم در عکاسی، هم در فیلمبرداری و هم فیلمنامه‌‌نویسی. خیلی دوست داشتم در دانشگاه سینما قبول شوم اما تئاتر قبول شدم. ۱۳۷۷ در کنکور رشته تئاتر قبول شدم و اولین نمایشنامه‌ای که خواندم «اطلسی‌های لگدمال‌شده» تنسی ویلیامز بود، بعد باغ‌وحش شیشه‌ای و چند نمایشنامه دیگر. من تا آن روز برخوردی با متن نمایشنامه‌ نداشتم. قبل از آن فقط برخوردم با ادبیات از طریق داستان و رمان بود. نمایشنامه‌ها به‌قدری برایم جالب بودند که پیش خودم گفتم ادبیات نمایشی عجب جهانی است! حتی خیلی‌خوشحال شدم که تئاتر قبول شدم. من هم در کارشناسی و هم در ارشد، ادبیات نمایشی خواندم و خیلی تئاتر را دوست دارم و با علاقه کار کردم. تا قبل از سال ۹۵ مرتب در جشنواره تئاتر دانشجویی بودم. از ۹۵ تا ۱۴۰۰ هرسال در بخش مسابقه جشنواره تئاتر فجر شرکت کردم که یا بازیگران کاندیدا می‌شدند یا خودم جایزه می‌گرفتم. مثلا جایزه نمایشنامه‌نویسی را دارم، جایزه نفر اول نمایشنامه‌نویسی جشنواره تئاتر فجر که معادل سیمرغ بلورینی است که در فیلم فجر برای فیلمنامه‌نویسی می‌دهند. درمورد «سرهنگ ثریا» بعضی‌ها می‌گویند من تئاتری میدانی را کارگردانی کردم اما واقعا من با این نیت کار نکردم، بلکه برایم مهم بود که میزانسن سینمایی داشته باشم، یعنی خودم نگویم الان یک مدیوم می‌گیرم، over این را می‌گیرم یا os آن را می‌گیرم. همیشه هم که با مدیر فیلمبرداری‌ام گپ می‌زدم، می‌گفتم میزانسن بازیگر است که باید اندازه نمای مرا عوض کند، نه دوربین. این نگاه خودم بود. الان نمی‌توانم بگویم بهترین نگاه زیبایی‌شناسانه همین بود اما چیزی بود که تئاتر برای من می‌آورد یا مثلا من می‌گویم آدم‌ها پول می‌دهند که فیلم ببینند، چرا باید خیلی ساده بگویم «ناامید نشوید و بیایید به من کمک کنید؟» ترجیح من این است که به آن فرد یک چیز فاخرتر بدهیم، یعنی بگویم «دست شکسته کار نمی‌کند اما دل شکسته کار می‌کند» یا «درخت شکسته تبرزن زیاد پیدا می‌کند»، یعنی درحالی‌که افتادیم، شکست‌ها و آسیب‌های بیشتری می‌بینیم. خیلی خوشحالم که از تئاتر به سینما را تجربه کرده‌ام. واقعا کوچ سختی بود. من رویای سینما را داشتم و خیلی از کارگردانان درجه یک الان، قبلا از دوستان من در آن سال‌ها در سینمای جوان بوده‌اند، مثلا آقایان سالور، علیرضا امینی، تورج اصلانی و خانم اشرفی‌زاده که همه فیلم‌های کوتاه درجه یکی می‌ساختند و موفق بودند. اینکه از دنیای فیلم کوتاه به تئاتر وارد شدم، انگار دست سرنوشت بود. در تئاتر هم اوایل موفق نبودم، چون فقط نمایشنامه‌ها برایم جذاب بودند و در تئاتر هیچ اثر و امضای شخصی پیدا نکرده بودم.

وقتی که از سینما جدا شدید و به تئاتر رفتید...
من هیچ‌وقت در سینما نبودم، بلکه فقط هنرجوی سینمای جوان بودم و یکی، دو فیلم کوتاه وقتی آقای آفریده در انجمن بودند ساخته بودم. یک فیلم روی نوار بتاکم، یک نگاتیو ۱۶ و یک دی‌وی‌کم. در بطن سینما نبودم، هرچند به‌شدت علاقه‌مند به سینما و تماشاگر پیگیری بودم. در شرایطی که قصد داشتم در مسیر رشد در سینما قرار بگیرم و تحصیلات آکادمیک در رشته سینما داشته باشم، این اتفاق نیفتاد و من تئاتر خواندم.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید.

مرتبط ها