فرهیختگان: نشریه «سیاستنامه» در شماره بیستوششم خود مطالبی را که به قلم دکتر رضا داوریاردکانی نوشته شده بود با تیتر «فیلسوف بازنده» منتشر کرد. دکتر داوری اردکانی طی این نوشته اذعان کردهاند که من شکست خوردهام و با توضیح این شکست، برخی وجوه اندیشه خود را شرح دادهاند و نقدهایی به شرایط موجود در مواجهه با تفکر داشتهاند. آنچه در ادامه میآید گفتوگوی دکتر پرویز امینی، عضو هیاتعلمی دانشگاه شاهد و سیدجواد میری عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با «فرهیختگان» پیرامون نوشته دکتر داوریاردکانی، مفهوم شکست فیلسوف، اندیشه داوریاردکانی و ثبات و دگرگونیهای آن طی 70 سال کار علمی وی و پدید آوردن بیش از 60 کتاب است.
با توجه به اینکه آقای داوریاردکانی چندینبار در متن نامه اشاره کردند که آرا و افکار ایشان مورد توجه خوانندگان و قشر روشنفکر و اندیشمند جامعه ایرانی قرار نگرفته و با توجه به اینکه چند وقت پیش همایشی با عنوان «داوری در ترازوی داوری» داشتید، میخواستیم از این منظر به نوشته آقای داوریاردکانی بپردازید که آرا و افکار ایشان در جامعه خوانده نشده است؛ آیا واقعا اینگونه بوده یا خیر؟ از این باب به موضوع بپردازیم و همایشی که به همت شما با عنوان « داوری در ترازوی داوری» برگزار شد با چه انگیزه و هدفی بود؟
دکتر میری: من خودم بین دو مفهوم خواندن و خوانش تمایزی قائلم. خواندن وقتی است که ما روزنامه یا کتاب یا رمانی را میخوانیم، بعد هم میگوییم خوب بود یا نبود. اما وقتی یک موضوع، کتاب، اثر یا فکری مورد خوانش قرار میگیرد، ما وارد یک دیالوگ جدی و بنیادین میشویم و تلاش میکنیم آن را بپرورانیم و بعد با آن مخالف یا موافق یا همافق هستیم. این نکته یا برخورد و مواجهه دوم در باب دکتر داوری یا در باب بسیاری از متفکران ایرانی به معنای جدی صورت نگرفته است. وقتی خواندن صرف باشد و وقتی مواجهه ما مفهومی نباشد، اساسا رویکردهایمان بیشتر در سطح بماند و بیشتر به پیکارهای سیاسی تقلیل پیدا کند. در سمیناری که ما در ششم و هفتم خرداد داشتیم، حدود 60، 61 نفر از سراسر ایران آمده بودند و ما یک میهمان آنلاین هم به نام خانم سمال تولبایوا از دانشگاه الفارابی قزاقستان داشتیم که روی فارابی کار کرده بود و کارهای دکتر داوری را هم خوانده بود و ایشان را هم میشناخت و بعد خود این مقالات و سخنرانیها که انجام شد، حدود چهار، پنج ماه بعد مقالاتش را گرفتیم و به یک کتاب تبدیل شد که در آن 34 مقاله هست. عنوان این کتاب داوری در ترازوی داوری است که بازخوانی انتقادی آثار فلسفی و نظریههای ایشان در حوزه اجتماعی است که در پانزدهم یا شانزدهم آذر رونمایی خواهد شد. اینکه آثار ایشان خوانده شده یک بحث است اما اینکه آثار ایشان مورد بازخوانی انتقادی قرار بگیرد، بهنظر من جامعه فلسفی، فکری و اندیشهای ما هنوز بهصورت جدی وارد گفتوگو با گفتمان دکتر داوری نشده؛ این یک واقعیت است.
دکتر امینی: اگر آغاز بحثمان را از همین نوشته آقای دکتر داوری بگذاریم، باید بگویم من وقتی این نوشته را دیدم یا بهطور کامل خواندم، مقایسهای برایم شکل گرفت بین این نوشته و مصاحبهای که بعد از مرگ هایدگر در اشپیگل منتشر شد و آنجا هم گفتوگوکننده با هایدگر، سرآغاز بحثش دعاویای بود که در مورد هایدگر مطرح بود که چرا ریاست دانشگاه فرایبورگ را قبول کرد و نسبت به استادش، هوسرل دلخوریهایی پیشآمد و در تجدید چاپهای چهارم و پنجم کتاب «هستی و زمان» آن دیوانهای را که نوشتید برداشتید و نسبتش با حزب نازی و هیتلر چیست و هایدگر توضیحاتی آنجا داده بود که چگونه رئیس دانشگاه فرایبورگ شد. هایدگر گفت یک شب رئیس قبلی دانشگاه به در خانه من آمد و گفت اینها یعنی حزب نازی و هیتلر اگر شما ریاست دانشگاه را قبول نکنید، کسی را به ریاست برخواهند گزید که زحمات ما ویران خواهد شد و حالا از اینها بگذریم، از او میپرسند در طولانی مدتی که دارید فکر فلسفی درباره بحران دنیای معاصر میکنید، چه شد و چه نتیجهای داد و چه اتفاقی میافتد؟ ایشان آن جمله معروف را گفت که نه فلسفه و نه هیچچیزی که در منشأ صدور آن انسان باشد، قادر به حل این بحران نیست، مگر اینکه یک خدایی ظهور کند. تفاوتی که بین این دو متن میبینم، این است که هایدگر وقتی در آن گفتوگو مشارکت کرده و از یک موضع تهاجمی هم با او بحث آغاز میشود و به آن بخش غیرفلسفی او نظر میشود، خیلی باصلابت و با استحکامی خاص مسائل را طرح میکند. ممکن است ما با او و جمعبندیهایش موافق نباشیم اما آنچه در کار آقای دکتر داوری در این یادداشت اخیر میبیند، یکجور شکنندگی و انفعال و بیاستحکامی شخصیتی یک فیلسوف است که از آغاز طرحش این است که آنهایی که کارهای من را نخواندهاند، دشمن آنهایی هستند که کارهای من را خواندهاند. کسانی که با من همدلی دارند، جوانانی هستند که شاید خوانده باشند اما کار من را نفهمیدهاند، چون 40 سال است که کسی در مورد مسائل من با من دیالوگی نداشته و دائم به رفع اتهاماتی که دیگران متوجه او کرده یا نکردهاند، پرداخته و اتهامزدایی موضوع یادداشت است و بحث یا پرابلم تازه یا تجربهای بهعنوان یک فیلسوف که چیزی را فکر میکرد و پروژهای داشت و میاندیشید و در طول تجربه زیستهای که پیدا کرد، این چه تطوری پیدا کرده و امروز مسالهای که من بخواهم برای دیگران بعد از یک راه طیشده مطرح کنم، چیست و روی آن انگشت بگذارد را نمیبینیم.
برای خواندن متن کامل میزگرد، اینجا را بخوانید.