کد خبر: 87993

به بهانه سخنان اخیر بیژن عبدالکریمی‌؛

از روشنفکر ایرانی تا شبه روشنفکر امروز

سخنان بیژن عبدالکریمی در برنامه «به افق فلسطین» شبکه افق حرف و حدیث‌‌‌‌های زیادی به راه انداخت. ایشان در این برنامه از یک طرف توده‌‌‌‌های جامعه ایرانی را تب‌‌‌‌دار معرفی کرد که تحت فشارهای مختلف به هذیان‌‌‌‌گویی افتاده‌‌‌‌اند و از طرف دیگر بخش وسیعی از روشنفکران را به دلیل حمایت از اسرائیل مورد انتقاد قرار داد.

محسن گودرزی، استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان: سخنان بیژن عبدالکریمی در برنامه «به افق فلسطین» شبکه افق حرف و حدیث‌‌‌‌های زیادی به راه انداخت. ایشان در این برنامه از یک طرف توده‌‌‌‌های جامعه ایرانی را تب‌‌‌‌دار معرفی کرد که تحت فشارهای مختلف به هذیان‌‌‌‌گویی افتاده‌‌‌‌اند و از طرف دیگر بخش وسیعی از روشنفکران را به دلیل حمایت از اسرائیل مورد انتقاد قرار داد. عبدالکریمی نتوانست ناراحتی و عصبانیت خود از روشنفکران را پنهان کند، روشنفکرانی که دیگر باید به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین مسائل معاصر جامعه ایرانی از آنها یاد کرد. اما این روشنفکران که عبدالکریمی به آنها انتقاد می‌‌‌‌کند، کیستند و چه مختصاتی دارند؟
روشنفکر یا انتلکتوئل پدیده‌‌ای به وسعت تاریخ است. از نخستین روزهای زیست بشر بر این کره خاکی، انسان‌هایی بودند که سرآمد دیگران می‌‌‌‌شدند و با استفاده از نبوغ و استعداد خدادادی خود سعی در کاستن از آلام و رنج‌‌‌‌های انسان‌های پیرامون خویش داشتند. اینان پیوسته با بدنه جامعه در ارتباط بوده و دائما به فکر مردمان دور و نزدیک بودند. هیچ‌گاه خود را برتر از توده‌‌‌‌ها نمی‌دیدند و با درد و مسائل ایشان همدل بودند. اصیل‌‌‌‌ترین و معتبرترین گونه روشنفکران، دردمندترین ایشان بوده و هستند. هرچه پردردتر، روشنفکرتر!
این روشنفکران بودند که جامعه را راهنمایی و هدایت می‌‌‌کردند. هرقدر اتصال روشنفکر به دردهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مردم بیشتر بود، نقش‌‌‌‌آفرینی و کنش‌‌‌‌گری‌‌‌‌شان کارآمدتر جلوه می‌‌‌‌کرد. روشنفکر هرگز خود را بی‌‌‌‌نیاز از توده‌‌‌‌ها، زیستن و مراوده با ایشان، و همدلی و همدردی با آنها نمی‌‌‌‌دید. روشنفکر حق‌‌‌‌طلب و حق‌‌‌‌جو بود و هوش، استعداد و کنش‌‌‌‌گری خود را در خدمت رشد و تعالی جامعه قرار می‌‌‌‌داد. از این رو تاریخ هماره از روشنفکران اصیل خود به نیکی یاد می‌‌‌‌کند.
روشنفکر و روشنفکری در ایران در آغاز از همین جنس بود. روشنفکر اصیل ایرانی، ناکامی‌‌‌‌ها و غفلت‌‌‌‌های سیاسی را تحلیل می‌کرد و چنان پلی میان دولتمردان و توده‌‌‌‌ها عمل می‌کرد. وی از جنس مردم بود و خود را تافته‌‌‌‌ای جدابافته نمی‌‌‌‌دانست. هرگز به دوری از ملت و افتادن در دامان پادشاهان و حکمرانان زمانه رضایت نمی‌‌‌‌داد. با تلخی‌‌‌‌ها، قحطی‌‌‌‌ها و شکست‌‌‌‌ها می‌‌‌‌ساخت و هیچ وقت شرافت، غیرت و مردانگی خود را به بیگانگان نمی‌‌‌‌فروخت. روشنفکر اصیل ایرانی دامان خود به تزویر و دورویی آلوده نمی‌‌‌‌کرد و لحظه‌‌‌‌ای صداقت خود را نادیده نمی‌‌‌گرفت. اما چه بر سر این روشنفکر و اصالت آن آمده که امروز در سایه‌‌‌‌سار درخت جهل و غفلت چنبره زده است؟
روشنفکر امروز ایرانی قدرت تحلیل ندارد. عده‌‌‌‌ای از ایشان خسته‌اند؛ عده‌‌‌‌ای، حیا را خورده و آبرو را قی کرده و عده‌‌ای دیگر، عافیت‌‌‌‌طلب شده‌اند. اینان امروزه برج‌عاج‌نشین شده‌‌‌‌اند و بریده از جامعه. بریده از درد ملت و منقطع از تاریخ. ایشان به هرچیز می‌‌‌‌مانند، مگر مردمانی آگاه و عالم. روشنفکر در جامعه ما رو به هر چیز نهاده، الا آبادانی و روشنایی. او نه میراث‌‌‌‌دار دردمندان تاریخ است و نه روشنی‌‌‌‌بخش و نویدبخش آزادگان و آیندگان. هیچ است؛ متوقف شده در انبوه اطلاعات، نظریه‌‌‌‌ها و رویکردهای بی‌‌‌‌حاصل. هیچ است؛ فارغ از معرفت و عشق و مردانگی.
این کدامین رویکرد و فعل و انفعالات شیمیایی در ذهن است که روشنفکر ایرانی را به سکوت درباره جنایات غزه واداشته و این کدامین شرافت، مردانگی و تحلیل است که او را به حمایت از صهیونیست‌‌‌‌ها روانه کرده است؟ روشنفکر امروز ایرانی، نه جایی در تاریخ دارد و نه نشانی در سند مردانگی از خود برجای گذاشته است. همین روشنفکر است که به قول بیژن عبدالکریمی جامعه را تب‌‌‌‌دار کرده است. روشنفکری که باید در سمت درست تاریخ بایستد، ترجیح می‌‌دهد یا سکوت کند یا بی‌‌‌‌شرافتی و جهل را زمزمه کند. نقش چنین روشنفکرانی در تب‌‌‌‌داری جامعه، بیشتر از مشکلات اقتصادی و اجتماعی نباشد، کمتر نیست.
خلاصه آنکه‌ قاطبه روشنفکر امروز ایرانی دیگر روشنفکر نیستند؛ شبه‌‌‌‌روشنفکرانی، اخته‌اند! اینان نه راهی به رهایی می‌‌‌‌گشایند و نه فرازی به فردا دارند! اینان خسته‌‌‌‌تر و ناقص‌‌‌‌الخلقه‌‌‌‌تر از آنند که فکرش را می‌‌‌‌کردیم!