روزنامه «ایران» برای بررسی مساله جنجالهای چالش میان سلبریتیها و مدیریت فرهنگی و جستوجو برای یافتن بهترین مدل تعاملی میان مدیران و مسئولان با چهرههای مشهور به سراغ اکبر نبوی، یکی از منتقدان و متفکران فرهنگی رفته و با او گفتوگو کرده است. گزیده ای از این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
*معتقدم پرداخت بیش از حد در شبکههای اجتماعی و در گپوگفتهای مسئولان فرهنگی و سیاسی و کنشگران فرهنگی و اجتماعی، یک آدرس غلطی بود که به ما دادند برای اینکه مشغول فرعیات شده و از اولویتهای اصلی جامعه دور بمانیم.
*یک جریانی به این پدیده سلبریتیها دامن زده است؛ جریانی که دو وجه دارد؛ یک روی سکه این جریان، کسانی هستند که هیچ تعلقی از نظر فکری و عاطفی به منافع ملی و مصالح ملت ایران ندارند. روی دیگر این سکه کسانی هستند که به ظاهر جزو حزباللهیها و ارزشگرایان و دلسوزان به شمار میآیند اما از درک اولویتهای اصلی جامعه ناتوانند.
*شاید بشود به این دو گروه یک طیف دیگر را هم اضافه کرد، آنها مجموعهای از مدیران در حوزههای مختلف هستند که میخواهند ناتوانیها و کارنامه ضعیف خودشان را در پس مسأله سلبریتیها پنهان یا ناکارآمدیشان را لابهلای اغتشاشات فکری و روحی جامعه گم کنند.
*حالا گیریم یک سلبریتی در جایی یک موضعی گرفت یا پستی در شبکه اجتماعیاش منتشر کرد؛ اگر تو یک قوه عاقله بالندهای داری و به دوردستها نگاه میکنی، نباید وارد چنین فضایی بشوی که سلبریتی را مقابل خودت قرار دهی یا اگر او مقابل تو ایستاده تو باید تغافل کنی و با بزرگواری از کنار او عبور کنی و برای او آغوش باز کنی حتی اگر نقد گزندهای به تو داشته است.
*در همین ماجرای اخیر یکی از مسائلی که مورد توجه قرار گرفت، مسأله پوشش آنها بود. قبلاً بدحجابی آنها را درشتنمایی میکردند و بعضی از ارگانها و نهادهای مثلاً انقلابی هم لشکر مجازی راه انداخته بودند تا به اینها در فضای مجازی توهین کنند. آنها اگر واقعاً خودشان را ارزشی و ولایتمدار میدانستند، دقت میکردند که رهبر این انقلاب دستکم طی 10سال گذشته در بیانات مختلفشان به وضوح موضعشان را روشن کردهاند و حتی یکی دوبار هم تصریح کردهاند که این مسأله اولویت دهم کشور هم نیست.
* مگر میشود من بر اساس جهان شخصی خودم یک جریان اجتماعی را مدیریت کنم.
* باید متناسب با وزنشان{سلبریتیها} دربارهشان حرف زد و تصمیم گرفت. ممکن است اصلاً جهان معنایی شما را قبول نداشته باشند اما آسیبی هم به شما نرسانند. چرا باید بیخود او را تحریک کنید تا او را به نقطه آسیبزایی برسانید؟
*اقتدار حاکمیت در حوزه اجتماعی کاهش پیدا کرده است. یعنی اقتدار اجتماعی حاکمیت مثل یک دهه پیش نیست و من وارد دلایلش نمیشوم اما حاکمیتی که اقتدار نداشته باشد خیلی چیزها را از دست میدهد.
*اقتدار را با دیکتاتوری و استبداد اشتباه نگیرید. یک حاکمیت ممکن است استبدادی باشد اما اقتداری نداشته باشد و با قوه قهریه، قدرتش را اعمال کند. اقتدار جایی است که همراه با مقبولیت عمومی باشد. متأسفانه این اقتدار کاهش پیدا کرده و کسی هم بهدنبال علتیابی آن نیست.
* بهترین دوره تلویزیون در حوزه آثار نمایشی را میتوان دوره علی لاریجانی دانست. نکته مهم اینجاست که شما زمانی میتوانید یک گروه انسانی را مدیریت کنید که نزد آنها مقبولیت داشته باشید.
*حتماً سلبریتی سرمایه اجتماعی است اما حتماً هم این جمله به این معنا نیست که اجازه دهیم هر کاری که دوست دارند انجام دهند و همه هنجارهای اجتماعی را به چالش بکشند.
*مواضع مدیریت این دوره تلویزیون هم به نسبت قبل تعدیل شده است چون حتماً وقتی آدم به مرحله عمل وارد میشود از وهمیات و تخیلات خودش فاصله میگیرد و متوجه میشود آن چیزهایی که از دور میدید آن گونه نیست و واقعیتهای سنگینی وجود دارند که خودشان را به کار تحمیل میکنند.
*سال1369 بهعنوان دبیر سرویس اجتماعی روزنامه رسالت معتقد به آزادی ویدیو بودم و گزارشگری را برای پیگیری این مسأله گذاشتم و از جمله کسانی که برای مصاحبه پیشنهاد دادم آقای فخرالدین انوار، معاونت سینمایی وقت وزارت فرهنگ بود. یک روز مدیر روزنامه تماس گرفت و پرسید چرا درباره آزادی ویدیو کار میکنی و دلایلم را گفتم. نامهای را با سربرگ وزارت ارشاد و امضای آقای انوار جلوی من گذاشت که در آن استدلال کرده بود که چرا ویدیو نباید آزاد شود. یکی از بندهایش را چون عددی بود دقیقاً یادم مانده است که استدلال کرده بود سرمایه در گردش قاچاق ویدیو، 6 میلیارد تومان در سال است و این رقم در آن زمان پول خیلی زیادی بود. من هم به مدیر روزنامه گفتم همه دلایل را کنار بگذارید لااقل به همین یک علت ویدیو باید آزاد شود. چون او دارد کار خودش را میکند و ما از این امکان محروم شدهایم که فیلمهای خوب را در شبکه عرضه کنیم. حکومت خود را محروم کرده اما شبکه قاچاق دارد کار خودش را میکند. ایشان هم گفتند در مجموعه باید حرف این مدیران را بپذیریم و گزارش ما هم منتفی شد.
*همه این سلبریتیهای تلویزیونی توسط خود تلویزیون شهرت اجتماعی پیدا کردهاند. چرا صداوسیما مثل آب خوردن سرمایههایش را از دست میدهد؟
*وقتی عادل فردوسیپور از آنتن حذف شد من یادداشت نوشتم. حالا فردوسیپور خطایی کرده است؟ با او حرف بزنید! بالاخره فردوسیپور، صدام که نیست بگوید حتماً کار خودم را خواهم کرد. در همان یادداشت هم گفتم عادل فردوسیپور، حقوق و تکالیفی دارد همان طور که مدیر شبکه هم حقوق و تکالیفی دارد. باید بنشینند با هم حرف بزنند و سر حدود اینها به توافق برسند.
* سال 75 برای مجله فیلمویدیو یک سرمقاله نوشتم با عنوان «چهره یا مهره»؟ مرحوم پرورش که در دورهای توفیق استفاده از محضرشان را داشتم میگفتند «نظام ولایت الهی، چهرهپرور است نه مهرهپرور» و میگفت خداوند انسانهای رشید و قدبلند و بالغ را دوست دارد. آیا ما بر مبنای این نظام عمل میکنیم. ما چهره میخواهیم یا مهره؟ ما چهرهها را برنمیتابیم.
منبع: روزنامه ایران