کد خبر: 83950

سرگذشت نامه‌ای به شهید

شعرهایی در رثای رفاقت ناتمام

مطلع شعری که 45 سال پیش در انتهای یک نامه‌ نگاشته می‌شود و پس از ارسال، فراموش ذهن نگارنده می‌شود. 45 سال زمان لازم بود تا صاحب شعر بار دیگر با ابیات خود روبه‌رو شود.

احسان زیورعالم خبرنگار:

گویم به خود افسانه‌ات یادآورم پیمانه‌ات

خواهم همه کام تو را،‌ جویم می میخانه‌ات

بر جای کار روز خود، درمانده و حیران تو

پایم همه لرزان بود، در پی به سوی دانه‌ات

این دو بیت مطلع شعری است که 45 سال پیش در انتهای نامه‌ای نگاشته می‌شود و پس از ارسال، فراموش ذهن نگارنده می‌شود. 45 سال زمان لازم بود تا صاحب شعر بار دیگر با ابیات خود روبه‌رو شود. مسیری که با داستانی نسبتا غم‌آلود همراه است. همه‌چیز به همان 45 سال پیش بازمی‌گردد که نگارنده نامه، راهی جز نامه‌نگاری به رفیق شفیق دوران سربازی خود نداشته است. روزگاری که هنوز تلفن وسیله‌ای بود گرانقیمت و برای تماس با شهری دیگر، نیازمند مقادیری دو ریالی و پنج ریالی بود و حضور در صف مخابرات. نامه‌ها با انبوهی از بیان‌های عاطفی، حلقه‌هایی بود میان مردم دهه پنجاه و شصت برای مستحکم‌ کردن زنجیر روابط. نامه‌ مدنظر ما با این جملات آغاز می‌شود:

«پس از عرض سلام پیوسته، سلامتی آن وجود مبارک را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم. امید است به سلامت بوده باشید و لحظه‌های خوشی را بگذرانید. اگر از حال اینجانب بخواهید، الحمدالله سلامتی برقرار است و ملالی نیست به جز دوری شما!!»

نگارنده نامه آن روزگار جوانی بود محصل که آینده خود را در لباس معلمی متصور بود. هرچند آینده برای او فراتر از معلمی بود. آینده‌ای که شاید برای پسرکی آمده از شهری کوچک پیش‌بینی‌پذیر نبود. دکتر سیدفضل‌الله میرقادری، امروز از اساتید شاخص ادبیات عرب در ایران و جهان است. شاید هنوز برای مردمان دهه شصتی همخوانی دانش‌آموزان به مناسبت ورود آزادگان در خاطر حفظ شده باشد. سرود «خیل خدا»، شعری است که دکتر میرقادری درباره سرایشش می‌گوید «شبی که ورود اولین گروه آزادگان به وطن از تلوزیون پخش شد، در برابر تلویزیون و در حین تماشا این شعر را سرودم. «خیل خدا» اولین شعری است که به این مناسبت سروده و از تلویزیون پخش شد. سرود توسط دانش‌آموزان یک مدرسه راهنمایی در منطقه هفت آموزش‌وپرورش تهران اجرا شد و در همان سال شش بار از تلویزیون پخش شد و در سالگرد ورود آزادگان دو بار.»

اگرچه این روزها با جستجوی اینترنتی نمی‌توان به ویدئوی همخوانی دانش‌آموزان دست یافت؛ اما بد نیست مطلع آن سرود را اینجا مرور کنیم:

خیل خدا ای لشکر منصور رحمان آزاده راه خدای حق سبحان

رفته سفر بهر خدا از جان گذشته زنجیر طغیان و جفا از تن گسسته

باری پسر شاعر آن سال‌ها، حالا از شاعران شعر عرب در کشور شده است و اشعارش در محافل شعر کشورهای عرب‌زبان نیز خوانده می‌شود. با این حال برای او نامه 45 سال پیش بیش از دیگر اشعارش اهمیت می‌یابد. همه چیز به زمانی بازمی‌گردد که نامه مدنظر بی‌پاسخ می‌ماند. نامه‌ای که برای دوستی از دوران خدمت نگاشته می‌شود: جواد تقی‌زاده بیرگانی.

دکتر میرقادری می‌گوید پس از آخرین نامه دیگر از جواد، دوست صمیمی دوران خدمتش خبری نمی‌رسد. با آغاز جنگ تحمیلی، میرقادری جوان پس از حضور در جبهه، تصمیم به تحصیل در شیراز می‌گیرد تا به کسوت معلمان درآید و جواد، پسری اهل دزفول، پاگیر خوزستان می‌شود. دکتر میرقادری می‌گوید در حد فاصل سال‌های 58 تا 60 نامه‌نگاری، روش ارتباطی میان او و جواد بوده است و هر بار در نامه‌هایش ابیاتی به رسم ادب برای دوستش می‌نگاشته است؛ اما آخرین نامه برای همیشه بی‌جواب می‌ماند. با این حال وی می‌گوید هیچ‌وقت یاد جواد از خاطرش پاک نمی‌شود و حتی چند باری تصمیم داشته سفری به دزفول داشته باشد تا نشانی از دوست گمشده بیابد.

با افزایش فناوری‌های دیجیتال، او که حالا از دانشجویی در شیراز به استاد شاخص دانشگاه شیراز بدل شده است، ابزار جستجوی دیجیتال را اقبالی می‌یابد برای یافتن دوستش. می‌گوید «سال 1396 بود که تصمیم گرفتم نام جواد تقی‌زاده را در موتور جستجوی گوگل جستجو کنم و در همان اولین جستجو با عنوان شهید جواد تقی‌زاده روبه‌رو می‌شود.» طبق اطلاعات ثبت شده در سایت بنیاد شهید، جواد در دوم خرداد 1360 در منطقه عملیاتی شوش به شهادت می‌رسد و حالا در گلزار شهدای شوشتر آرمیده است. دکتر میرقادری می‌گوید «با خواندن خبر شهادت دوستم منقلب شدم. همان شب شعری بر من الهام شد و دست به قلم شدم. هرچند این بار شعر را به زبان عربی سرودم.»

«جوادٌ ببذلِ مُهجَتِهِ» یا «بخشنده‌ای با بذل جان» عنوان قصیده‌ای است که دکتر میرقادری برای دوست شهیدش می‌سراید با این مطلع:

بلیلٍ رهیبٍ و طیفٍ غریب و أنفثُ لَوحَ اشتیاقی الرّطیب

طَفِقت بِمسحِ غُبار الرّجاء تأمّلتُ أغوارَ بحرِ البقاء

قصیده «جوادٌ ببذلِ مُهجَتِهِ» حالا در مجموعه شعر دکتر میرقادری با عنوان «لأجلک فقط!» ثبت شده است؛ اما این پایان ماجرا نبود. دکتر میرقادری دست از جستجو برنمی‌دارد. با کمک یک دانشجوی دزفولی موفق می‌شود با خانواده دوست قدیمی خود ارتباط بگیرد. می‌گوید «محمدتقی، برادر شهید را به واسطه دانشجویان دزفولی یافتم و با هم چند پیامی ردوبدل کردیم.» محمدتقی قرار است به‌زودی سفری به شیراز داشته باشد؛ اما پیش از دیدارش با دوست قدیمی شهید، این نامه قدیمی است که عیان می‌شود. برای مرد شاعر که هر لحظه می‌تواند بدل به بیت شود، معلوم نیست دیدار با یادگار دوست قدیمی با کدامین واژگان مرقوم خواهد شد. شاید چیزی باشد چون مقطع شعر یافت شده در نامه:

سید مگو این در سخن ار هست با تو این یقین

بر پا نماید عالمی آن مهدی آینده است

دکتر میرقادری می‌گوید چشم‌انتظار دیدار برادر دوست پرکشیده است. در گفت‌وگو دوستانه‌ام از شوقش می‌گوید و اینکه هنوز چند نامه دیگر را رویت نکرده است و دیدارش می‌تواند پس از 45 سال، بدل به بازخوانی برهه‌ای از جوانیش شود، برهه‌ای که در همان تک‌نامه موجود نشان از آرزوها و آمال نسلی تازه‌نفس می‌دهد که یکی جهاد علم در پیش گرفت و دیگری جهاد جبهه، یکی حالا استادی است مبرز ایستاده بر تراب و دیگری شهیدی است منزه خفته به زیر تراب.

مرتبط ها