زینب مرزوقی، خبرنگار گروه جامعه: سرطان مثل جنگ است. مثل حمله دشمن به مرزهای وطن است. یکباره میبینی شهرهای مرزی از دشمن پر شده، میروی برای دفاع؛ میگویی غیرت به خرج میدهم. پای این خاک میایستم تا دشمن پس بکشد. واقعا هم برای دفاع میروی، میجنگی. اما جنگ با دستهای خالی نمیشود. وقتی نفرات دشمن بیشتر میشوند و تعداد خودیها کمتر؛ احتمال پیروزی کم است.
سرطان هم همین است. به خودمان آمدیم دیدیم جان ستون خانهمان پر است از توده. حرفی نزدیم، زیر بازوهایش را گرفتیم تا ششنفره به جنگش برویم. اما نه؛ انگار توده از تعداد خانوادهمان بیشتر بود. خیلی بیشتر... ما باز هم کم نیاوردیم، سعی کردیم بجنگیم. قصه سرطان، قصه یک بیماری برای یک نفر نیست. سرطان جنگی تمامعیار است که همه اعضای خانواده را درگیر میکند و اگر مهمات در این جنگ به اندازه و باکیفیت نرسد، هر لحظه امکان پیشروی دشمن بیشتر میشود. قصه ما در این گزارش هم غصه نرسیدن به موقع مهمات در این جنگ است. آن هم برای تنهای نحیفی که اگر همهچیز درست پیش میرفت در اصل باید درگیر بازی و درس میشدند اما روزگار آنها بر تختهای بخش خون و سرطان اطفال کشانده است. در روند درمان بیماری سرطان ترسهایی هست که در هر لحظه و هر ثانیه همراه با خانواده بیمار مبتلا به سرطان است.
با احتیاط و دلهره با اولین خانواده تماس میگیرم. تمایلی به گفتوگو ندارند. نه نمیگویند اما جوابها سربالاست. حق هم دارند. کدام پدر تحمل دارد ببینید که کودک دوسالهاش تومور مغزی دارد و از طرفی دیگر هم کمبود دارو هست؟ برای همین به گفتن چند جمله بسنده میکند: «آبان ماه پارسال فهمیدیم که پسرم تومور مغزی دارد. دوسال و نیمه است. اکنون در مرحله شیمیدرمانی است. دکتر میگوید داروی خارجی استفاده کنید اما گیر آوردنش مشکل است. داروی وین کریستن تزریق میکند. این دارو وقتی در بازار گیر بیاید بین 700 تا 800 هزار تومان است و وقتی هم گیر نمیآید تا سه میلیون هم میرسد. اکثر مواقع هم در بازار گیر نمیآید و هرچند ماه یکبار هلالاحمر دارو را موجود میکند. از همان اول که درمان را شروع کردیم وضعیت همین بود. از بازار سیاه تهران، از آشناها و دوستان هرجور که شده، در این مدت سعی کردهام دارو را گیر بیاورم.»
برای خواندن متن کامل گزارش اینجا را بخوانید.