کد خبر: 83855

سخنرانی محمدحسن نیلی، هم‌موسس اندیشکده راهبردی مهاجر درباره هانس گئورگ گادامر

نسبت تنهایی و آزادی با علم

در بخش چهارم از محتوای 6 نشست پیرامون ایده دانشگاه در اندیشه فیلسوفان غرب، در این شماره بناست ایده هانس گئورگ گادامر را بررسی کنیم که در ادامه متن، محتوای جلسه با حضورمحمدحسن نیلی، هم‌موسس اندیشکده راهبردی، در این نشست را می‌خوانید. 

فاطمه بریمانی ورندی، خبرنگار گروه اندیشه: در بخش چهارم از محتوای 6 نشست پیرامون ایده دانشگاه در اندیشه فیلسوفان غرب، در این شماره بناست ایده هانس گئورگ گادامر را بررسی کنیم که در ادامه متن، محتوای جلسه با حضورمحمدحسن نیلی، هم‌موسس اندیشکده راهبردی، در این نشست را می‌خوانید. 

موضوعی که به من واگذار شده، بحث طرح ایده دانشگاه در اندیشه گادامر است. چون حدس می‌زنم که بسیاری از بزرگواران با اندیشه او آشنا نباشند، خلاصه‌ای از دیدگاه و مساله او طرح می‌کنم؛ بعد سعی می‌کنم ایده دانشگاه را در این چهارچوب واکاوی کنم. گادامر در ایران و جهان به هرمنوتیک شناخته ‌شده اما مشخصا بحث خیلی در نسبت با هرمنوتیک متن مقدس، متون دینی، تفصیل متن و... فهم شده است که با بحث گادامر فاصله دارد. وقتی که کسی از هرمنوتیک صحبت می‌کند، لزوما منظورش گادامر نیست و گادامر هم با هر هرمنوتیکی موافق نیست، بلکه از قضا مهم‌ترین تقابلش با اشکالی از هرمنوتیک است که پیش از خودش طرح شده است. اگر بخواهیم مساله گادامر را واکاوی کنیم، بهتر است به مهم‌ترین کتاب او «حقیقت و روش» توجه کنیم. از مقدمه کتاب تا بخش‌های دیگر درباره این صحبت شده که به‌واسطه تحولات تاریخی و فلسفی یک ذهنیت‌ از حقیقت برای ما شکل گرفته که ما را در وضعی که در آن قرار گرفته‌ایم، محصور کرده و امکان‌های گشودگی ما را از بین برده است.

او در مقدمه کتابش می‌گوید همان‌طور که کانت از شرایط دانش پرسید، من می‌خواهم از شرایط فهم بپرسم؛ لذا طرح مساله گادامر، بنیان فلسفی است. او فهم را در این چهارچوب نه به منزله یک امر اتفاقی که یک امر بنیادین برای انسان در نظر می‌گیرد. عبارتی که هایدگر دارد و گادامر روی آن تاکید دارد این است که به منزله مقوم وجودی انسان است. مساله این است که آیا حقیقت و ایضا دانش -من از لفظ علم و معرفت استفاده نمی‌کنم که معنای عام خود را از دست ندهد- روشی است یا نیست؟ آیا مقوم حقیقت و مقوم دانش روشی‌بودن است یا حقیقت و دانش را باید به نحوی بازخوانی کرد و دوباره فهمید که فراتر از روش است؟ در این چهارچوب گادامر می‌گوید حقیقت آنچنان بزرگ و غنی است که مساله روش و محدودکردن دانش به روش، تقلیل آن است. روش یک تاریخچه‌ دارد. اولین و اصلی‌ترین تاریخچه این مفهوم را باید در دکارت دنبال کرد؛ البته اولی آن نیست و در یونان هم طرح شده اما در دوره جدید براساس آن شکل می‌گیرد. در اینجا مطرح می‌شود که من می‌توانم به چیزی اعتماد کنم، وقتی که روشی واضح و متمایز برای درک آن داشته باشم؛ یعنی من فقط چیزهایی را به منزله حقیقت به رسمیت می‌شناسم که روشی باشد؛ لذا روند حرکتی پس از دکارت روی این چهارچوب بنا شده است. حرفی که گادامر در «حقیقت و روش» روی آن تمرکز دارد، این روند است. در کانت موضوع روشی‌بودن به نحو اساسی تثبیت می‌شود، به این معنا که فقط چیزی محل فاهمه و معرفت است که روشی است، یعنی چهارچوب‌های مقوله‌ای را داشته باشد – همان‌چیزی که در نقد اول درباره آن صحبت می‌شود- و در آن چهارچوب قابل تعریف باشد؛ لذا تعریف کانت از عقل عملی کلا فارغ از مساله معرفت می‌شود، هرچند عقلانی است و مساله زیبایی‌شناسی و هنر و... با اینکه در کانت عمومیت دارد، خارج از مساله حقیقت و معرفت است. در این چهارچوب طرحی که گادامر دنبال می‌کند این است که حقیقت برخلاف ذهنیتی که هر یک از ما داریم، در موقعیت گزاره‌ای تعریف نمی‌شود. ما الان وقتی می‌خواهیم از حقیقت صحبت کنیم، به صورت معمول درباره معرفت می‌گوییم باورِ صادقِ موجه. باید پرسید صادق بودن یک چیز به چیست؟ صادق‌بودن همان حقیقت است، یعنی مطابقت با واقع. حالا مطابقت با واقع یعنی چه؟ اگر دقت کنیم، می‌بینیم که در ذات آن هم باور هست، هم توجیه. مطابقت یک فعل است. 

برای خواندن متن کامل گزارش  اینجا را بخوانید. 

مرتبط ها