کد خبر: 83567

فاجعه‌ای که لو رفت؛

«ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا»ی کاهانی یکی از ضدزن‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران

سه دختر جوان به نام‌های نازنین، بهاره و تینا همخانه هستند. البته یکی‌شان خانواده دارد و خانواده‌اش از لحاظ مالی متمول هستند و خیلی هم دخترشان را آزاد گذاشته‌اند اما او ترجیح داده در جمع آن دو نفر دیگر باشد.

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ: سه دختر جوان به نام‌های نازنین، بهاره و تینا همخانه هستند. البته یکی‌شان خانواده دارد و خانواده‌اش از لحاظ مالی متمول هستند و خیلی هم دخترشان را آزاد گذاشته‌اند اما او ترجیح داده در جمع آن دو نفر دیگر باشد. اینها کار شبانه‌روزی‌شان مخ‌زدن پسرها، تیغ‌زدن و دزدی، مشروب‌خواری و شرکت در میهمانی‌های شلوغ و پر از رقص و نوشیدنی است. با داستان خاصی روبه‌رو نیستیم و انگار فیلمساز دنبال بهانه‌ای یکی‌ دو ساعته می‌گشته برای نمایشی به‌شدت اگزجره از همان چیزهایی که می‌شود در اکسپلورر اینستاگرام پیدا کرد. فیلم آغاز و انتها ندارد. از دقیقه اول مخاطب منتظر است که قلاب قصه بیفتد و وارد اصل داستان شود اما این انتظار تا بالا آمدن تیتراژ انتهایی ادامه پیدا می‌کند و طبیعتا وقتی قصه‌ای شروع نشود، تمام شدن آن هم بی‌معناست. فیلم هیچ چیزی نمی‌خواهد بگوید و هیچ دلالتی ندارد جز نشانه‌هایی تصادفی که صرفا به کار روانکاوی سازنده اثر می‌آیند و حتی این هم به کار ارزش معنایی یا زیبایی شناختی نخواهد داد. روانکاوان از آشفته‌ترین خواب‌های مراجعان‌شان هم برای کشف ناخودآگاه آنها استفاده می‌کنند بی‌اینکه آن خواب‌های مغشوش، واجد ارزش معنایی یا زیبایی‌شناسی هنری باشند. کسی در پی قضاوت راجع‌به روان عبدالرضا کاهانی و مشغولیت‌های ذهنی‌اش درباره زنان دزد و هرجایی یا علاقه احتمالی‌اش به مشروب و میهمانی نیست اما غیر از بحث این عنوان‌بندی سینمایی که نتوانسته به سینما بودن و فیلم شدن برسد و غیر از روانکاوی احتمالا عبث و بیهوده از صاحب این عنوان، چیزی که می‌شود درباره‌اش حرف زد و اهمیت دارد، ضدزن بودن شدید این کار است.  همه فیلم‌ها و قصه‌ها یک یا چند شخصیت اصلی دارند اما نام‌شان لزوما نام همان شخصیت‌ها نیست. چرا کاهانی که این اثر مورد بحثش چیزی جز یک عنوان‌بندی سینمایی نیست و خود فیلم و سینما را نمی‌توان حتی در یک لحظه از کارش دید، در شکل دادن همین عنوان‌بندی هم راحت‌ترین کار را کرده و اسم آدم‌های ماجرا را روی بسته‌بندی تصویری‌اش گذاشته است؟ مساله به همان دلالت نداشتن اثر برمی‌گردد. اینجاست که می‌شود بهترین مثال را درباره ربط فرم و محتوا پیدا کرد و «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» می‌تواند تبدیل مثالی دائمی و دم‌دست و دریغ برای این باشد که وقتی فرمی در کار نیست، محتوایی هم نیست. فرم را به یک تعبیر می‌توان خود «دلالت» دانست و برون‌داد مشتهیات و هذیان‌ها و حسرت‌های غریزی، هر نامی داشته باشد نمی‌توان روی آن نام فرم هنری را گذاشت. این اثر چیزی نیست جز یک لغزش زبانی دوساعته که درونیات شدیدا ضدزن گوینده یا همان نویسنده و کارگردانش را افشا می‌کند. نکته اینجاست که صاحب اثر خودش از این زن‌ها و سبک زندگی‌شان بدش نمی‌آید اما چیزی که او نشان داده و خودش بد نمی‌داند، بد است و تصویر زشتی از زن بودن را به همه زن‌ها تعمیم می‌دهد. حتی اگر کسانی باشند که با مشروب‌خواری و این نوع میهمانی‌ها مشکلی نداشته باشند، دزدی و آویزانی و سودجویی بی‌مهار و دروغ و دودره‌بازی، همه جا مذموم به‌حساب می‌آیند. پدر نازنین یا بهتر است بگوییم پدر مشکوک نازنین که مثل یک دوست‌پسر سالخورده با دخترش رفتار می‌کند و البته مثل پسرهای جوان از دخترش مرتب رکب می‌خورد و تیغ زده می‌شود و به‌رغم این کولی دادن‌ها مورد تنفر دخترک هم هست، هیچ جای دنیا شخصیت قابل احترام یا حتی قابل هضمی نیست. درنتیجه با آنچه مواجهیم چه خواسته و چه ناخواسته چیزی نیست جز یک توهین غلیظ به نفس و به ذات زن و در پس‌زمینه روایت، همین نگاه توهین‌آمیز به مردها را هم می‌شود دید. 

  آدرس غلط نده آقای کاهانی

سال‌ها پیش تئاتر ایران بدجور درگیر ژست‌های ابزورد شده بود. ابزورد یا پوچ، یاوه، بی‌معنی و جفنگ، مکتبی است که بعد از جنگ دوم جهانی در اروپا پا گرفت و واکنشی بود به پروپاگاندای جنگی و آن ادبیات حماسی که میلیون‌ها نفر را به نبرد ترغیب کرد و به کام مرگ فرستاد. تئاتری‌های ایران عمدتا به ریشه‌های تکوین چنین لحن و نتیجتا چنین مکتبی در جهان غرب توجه نکردند و صرفا سعی کردند از روساخت آن بهره‌برداری کنند. چه چیزی بهتر و راحت‌تر از اینکه بتوانی هم بی‌معنی صحبت کنی و نمایشنامه بنویسی و مجبور نباشی در چهارچوب هیچ دستورالعمل و تکنیکی قرار بگیری و هم در عین حال ژست و پز روشنفکری داشته باشی؟ این فرمول ساده برای فاخرنمایی بی‌هنران یا آدم‌های تنبل، چیزی بود که سال‌ها به جان هنر تئاتر ایران افتاد و معیارهای کیفی را نازل کرد تا اینکه به‌تدریج کمرنگ شد. 

عبدالرضا کاهانی اما همچنان در همان حال و هوا سیر می‌کند. به‌عنوان یک مثال دیگر در سینمای ایران که البته صبغه و سابقه تئاتری چندانی ندارد، می‌توان مانی حقیقی را مورد اشاره قرار داد که او هم پشت این فرمول نخ‌نما و تاریخ مصرف گذشته سنگر گرفته و گردش کار جهان را به یک سرگیجه شاداب تقلیل داده است. حالا دیگر دوره‌ای که جماعتی بتوانند پشت عناوین روشنفکری سنگر بگیرند و بتوانند با مغلق و پیچیده و مبهم صحبت کردن، توده‌های عمومی جامعه را مرعوب کنند و «هیچ» را به‌عنوان چیزی فراتر از فهم عامه جا بزنند، گذشته است. چه این اتفاق خوبی باشد و چه بد، به‌هرحال آن کاریزمای جامعه روشنفکری که گاهی به دیکتاتوری لحن و گفتمان هم منجر می‌شد، دیگر رنگ باخته اما کاهانی و حقیقی و بعضی از میانسالان دیگر سینمای ایران، خام‌باورانه تصور می‌کنند هنوز آن فرمول‌ها جواب می‌دهد. طبیعتا از آنجایی که دیگر این روشنفکرنمایی ابزورد در سینما و حتی تئاتر ایران شکل یک جریان غالب را ندارد، لازم نیست درخصوص آن دغدغه چندانی هم وجود داشته باشد یا کسی نگران هدر رفتن و هرز رفتن استعدادهای تازه‌وارد، بابت افتادن در این مرداب باشد؛ اما ته‌مانده‌های این جریان از یک جهت دیگر هنوز جای بحث درباره خودشان را باقی گذاشته‌اند و آن موضع‌گیری‌های سیاسی و حتی گاهی شبه‌حماسی این افراد است. 

هیچ‌وپوچ معنایی ندارد جز همان هیچ‌وپوچ. نمی‌توان در داغ‌ترین و حساس‌ترین مصب‌های سیاسی که دلالت هر حرف و هر رفتاری در هزارتوی تفسیرها و واکنش‌ها می‌افتد، باز با همان ژست‌هایی که هیچ را به‌عنوان چیزی فراتر از فهم عامه جا می‌زنند، به میدان آمد. کاهانی که احتمالا انتشار نسخه باکیفیت فیلمش کار خود او بوده، با بی‌بی‌سی فارسی مصاحبه‌ای کرده و اثری که ۸ سال پیش ساخته را به اتفاقات پس از فوت خانم مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ ربط می‌دهد. کوچک‌ترین ارتباطی بین «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» با این اتفاقات نمی‌توان یافت. در این فیلم یک آزادی بی‌حدوحصر را برای دختران ایرانی می‌بینیم که فرسنگ‌ها از مرز بی‌بندوباری گذشته است و این اساسا با آنچه که مدعای معترضان بود، تناقض دارد. حتی بخش عمده‌ای از این معترضان اصرار داشتند ثابت کنند دعوای آنها سر حد و حدود حجاب یا طریقه برخورد با آن است و اتهام حرکت به سمت برهنگی و بی‌بندوباری را نمی‌پذیرفتند. به‌علاوه او در ابتدای صحبت‌هایش با بی‌بی‌سی می‌گوید فیلمش برخلاف ظاهری که دارد، سرگرم‌کننده نیست و هشت سال پیش به مسائلی پرداخته که اخیرا در جامعه مطرح شده و قالب اعتراضی درآورده و اهمیت پیدا کرده است. بعد که کمی صحبت کرد، یادش می‌رود در ابتدا این حرف را زده بود و می‌گوید احتمالا عوامل حکومت با نزدیک شدن به سالگرد فوت مهسا امینی و برای مهار اعتراضات اجتماعی، خودشان این فیلم را قاچاق کرده‌اند تا مردم در خانه بنشینند و ببینند و بیرون نیایند. اگر کاهانی فکر می‌کند فیلمش به‌قدری ضریب نفوذ و جذابیت دارد که یک جماعت پرتعداد را سرگرم خودش می‌کند و از آمدن به خیابان وا می‌دارد که زهی توهم و خیال باطل. قطعا چنین فکر کوتاه و کودکانه‌ای فقط به ذهن کارگردان «ارادتمند؛ بهاره، نازنین، تینا» می‌رسد، نه نیروهای امنیتی در هیچ جای دنیا. به‌علاوه چرا آن امنیتی‌ها به‌جای قاچاق کردن فیلم نیامدند و به آن مجوز اکران یا لااقل اکران دیجیتال ندادند که ژست فضای باز و آزادی‌های اجتماعی هم بگیرند؟ اگر هم او متوجه این شده که فیلمش با تم کلی اعتراضات تناقض دارد و می‌گوید برای همین است که قاچاق شده تا مردم آن را ببینند و ضد این جریان اعتراضی شوند، پس آن حرف که در ابتدای مصاحبه گفت و فیلم را پیشگویی اتفاقات ۱۴۰۱ دانست چه بود؟ این فیلم ابدا نمی‌توانست مجوز بگیرد. در دو دولت قبل هم نتوانسته بود و مشکل آن با اصلاحیه حل نمی‌شد. حالا اینکه یکی از بازیگران اصلی کار یعنی مهناز افشار هم رفتارهای سیاسی و اجتماعی مساله‌سازی انجام داده، پیچیدگی ماجرا را بیشتر می‌کند. اگر قرار باشد عامل اصلی قاچاق فیلم «ارادتمند...» را براساس ‌انگیزه ذی‌نفعان ردگیری کنیم و بیابیم، بیشتر از نیروهای امنیتی، کارگردان فیلم در کانون اتهام قرار خواهد گرفت. خود کاهانی چند سال پیش اظهار تمایل کرده بود که فیلمش را پخش کند و حالا که کلاف مشکلات فیلم پیچیده‌تر شده و امید به انتشارش عملا به صفر رسیده، هیچ‌کس به اندازه خود او ‌انگیزه‌ای برای پخش شدنش به‌صورت غیرقانونی ندارد تا لااقل دیده شود. به‌هر‌حال فیلم کاهانی هیچ ربطی به این اعتراضات یا اغتشاشات یا هر اتفاق دیگری که افتاده ندارد و اینکه او سعی دارد چنین کاسبی سودجویانه‌ای از یک تنش اجتماعی بکند و اثری هیچ‌گرا را با رنگ‌وبوی مبارزه سیاسی قالب کند، در هیچ‌کدام از دو سوی دعوا عمل قابل احترامی نیست. ابزورد ایرانی، چه در تئاتر و چه سینما، چیزی نیست جز تلاش بی‌هنران برای مخفی شدن پشت ابهام و به‌دست‌آوردن یک ژست روشنفکری. حالا که این بازی تا حدود زیادی لو رفته است، تبدیل این ژست مبهم روشنفکرنمایانه به ژست مبارزه سیاسی، واقعا جفنگ است. 

مرتبط ها