کد خبر: 83260

غول در زنجیر؛

سرایت شکاف سیاسی به ارتش؛ عامل دیگر تضعیف آمریکا

 نیروهای مسلح آمریکا در حین رقابت‌های نظامی شدید در جهان، در واشنگتن دچار یک جنگ داخلی غیرنظامی و انفرادی شده است. سناتور جمهوری‌خواه «تامی توبرویل» در برابر ارتقا و انتصاب 300 نظامی ارشد ارتش آمریکا از جمله فرمانده نیروی هوایی، دریایی و سپاه تفنگداران دریایی آمریکا ایستاده است.

سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بین الملل: نیروهای مسلح آمریکا در حین رقابت‌های نظامی شدید در جهان، در واشنگتن دچار یک جنگ داخلی غیرنظامی و انفرادی شده است. سناتور جمهوری‌خواه «تامی توبرویل» در برابر ارتقا و انتصاب 300 نظامی ارشد ارتش آمریکا از جمله فرمانده نیروی هوایی، دریایی و سپاه تفنگداران دریایی آمریکا ایستاده است. این سه شاخه، جزئی از شش شاخه اصلی نیروهای مسلح آمریکا در کنار نیروی هوایی، فضایی و گارد ساحلی هستند. استدلال توبرویل برای این کار، اقدام ارتش آمریکا در دور زدن محدودیت‌های وضع شده توسط دیوان عالی بر سقط جنین است؛ محدودیتی‌هایی که به مدد انتصاب قضات محافظه‌کار در دوران ترامپ به دست آمده‌اند. 
براساس قوانین فعلی، وزارت دفاع نمی‌تواند هزینه سقط جنین را بپردازد، مگر اینکه سلامت مادر در خطر باشد، یا اگر بارداری به علت تجاوز جنسی صو‍رت گرفته باشد. با این وجود پنتاگون تحت مدیریت دموکرات‌ها حمایت از افرادی که به دنبال سقط جنین هستند را از اوایل سال جاری میلادی افزایش داده است. 
ممانعت‌های توبرویل خشم شدید دموکرات‌ها را برانگیخته است. جو بایدن که اخیرا به حملاتش علیه توبرویل افزوده است، پنجشنبه شب در سخنرانی در سمپوزیوم حقوق مدنی ترومن گفت: «پدیده خطرناکی در حال رخ دادن است. حزب جمهوری‌خواه همیشه از ارتش حمایت می‌کرد اما امروز آنها ارتش را تضعیف می‌کنند. سناتور ارشد آلاباما، که مدعی حمایت از نیروهای ما است، اکنون با برنامه سیاسی افراطی خود ارتقای بیش از 300 [نامزدی] نظامی را مسدود کرده است.» استیون استافورد، مدیر ارتباطات توبرویل، در واکنش به اظهارات بایدن گفته است حملات رئیس‌جمهور تنها به تقویت سناتور در ایالت خود کمک می‌کند؛ جایی که بایدن در سال 2020 با 25 امتیاز از ترامپ شکست خورد. استافورد می‌گوید: «جو بایدن پس از جیمی کارتر کمترین محبوبیت را دارد. او در موقعیتی نیست که به کسی حمله کند.» کریس مورفی، سناتور دموکرات ایالت کنتیکت نیز این سناتور جمهوری‌خواه را «آماده به آتش کشیدن ارتش» توصیف کرده است. مورفی روز سه‌شنبه هفته گذشته از جمهوری‌خواهان خواست قوانین سنا را برای انجام سریع‌تر انتصابات نظامی، به‌طور موقت تغییر دهند. 
علی‌رغم فشار اعضای حزب دموکرات در کنگره و جو بایدن برای توقف اقدامات یا برکناری این سناتور جمهوری‌خواه، میچ مک‌کانل، رهبر جمهوری‌خواهان در سنا تنها تاکید کرده از این تحرکات هم‌حزبی‌اش حمایت نمی‌کند، با این حال در عمل نیز دست به اقدامی برای تسهیل امور نزده است. این قضیه نشان می‌دهد بخشی از سران و نمایندگان جمهوری‌خواه با این اقدام موافق هستند اما برای بدنام نشدن تمام حزب، از اقدام وی حمایت نمی‌کنند. 
جمهوری‌خواهان با علاقه یا ناخرسندی، چاره‌ای جز تحمل ترامپیست‌ها در بدنه خود ندارند زیرا این افراد مانند سناتور توبرویل از قدرت سلبی بالایی برخوردارند و هزینه هر مخالفتی با آنان بسیار زیاد است. به‌عنوان مثال اگر آنان را در انتخابات ریاست‌جمهوری شکست دهید باید انتظار داشته باشید آنها ساختمان کنگره را در حین تنفیذ اشغال کرده و جان صدها عضو کنگره و دولت را به همراه اعضای خانواده‌هایشان به خطر بیندازند. آنها در پیشبرد اقدامات‌شان جسورانه عمل می‌کنند و برای زیرپا گذاشتن خواست‌شان در زمینه سقط جنین، که به زعم آنها برای حفظ جان انسان‌ها ضروری است، حاضرند امنیت کلی کشورشان را به خطر بیندازند. 
برخلاف برداشت‌ها، همانند دیگر روسای جمهور، به دلیل مشکلات شدید، هنوز تاریخ مصرف ترامپ نگذشته و برای نخستین بار طی چندین دهه اخیر، رئیس‌جمهور سابق همچنان در صحنه سیاسی به‌شدت موضوعیت دارد. ترامپ به شکل مستقیم و غیرمستقیم به محافظه‌کاران نیرو می‌دهد. او حتی برای مخالفانش در میان محافظه‌کاران خطوطی را ترسیم می‌کند. جمهوری‌خواهان مخالف نیز همچنان تمایل کمی برای درگیری با ترامپ دارند زیرا به زعم آنها وی در میان رای‌دهندگان جمهوری‌خواه همچنان محبوب است. مخالفت با وی به حملات شدید و دامنه‌دار او و حامیانش منجر می‌شود و در صورت مقابله با ترامپ همبستگی حزب جمهوری‌خواه دچار چالش شده و رقابت با دموکرات‌ها دشوارتر می‌گردد. از سوی دیگر جمهوری‌خواهان هرچه ترامپ مواضعی حداکثری و عوام‌فریبانه اتخاذ کند، باید برای جا نماندن از قافله مواضعی حداقل نزدیک به وی اتخاذ کنند.  هنگامی که جو بایدن از تسلط حزبش بر وزارت دادگستری برای دادگاهی ساختن ترامپ بهره می‌گیرد، باید منتظر حملات انتقامی این گروه به ظاهر کوچک اما به‌شدت خشن باشد؛ حملاتی که می‌تواند منافع ملی آمریکا را نیز بسوزانند. ترامپ با افراط‌گری در داخل حزب جمهوری‌خواه لشکری از افراد تندرو را به خود متصل ساخته و با خشونت تمام با واداشتن دیگران به پیروی یا سکوت، بر این حزب مسلط گشته است؛ نقشه برای ادامه راه نیز مشابه است. خشونت‌ورزی برای تسلیم شدن تمام ساختارها و گروه‌های ذی‌نفع آمریکا. این مشکلات سیاسی اما گریبانگیر ارتش آمریکا نیز شده‌اند؛ نهادی که ترامپ و طرفدارانش تنها یکی از چندین عامل بزرگ تضعیفش هستند. 

  چرا وضعیت ارتش آمریکا بحرانی است؟
در این بخش تلاش شده به بررسی نقاط ضعف ارتش آمریکا به‌طور کلی پرداخته شود. این دلایل که هرکدام به تنهایی می‌تواند ارتشی را با مشکل مواجه سازند، به‌طور همزمان غول ارتش آمریکا را به زنجیر کشیده‌اند. در ادامه این دلایل را می‌خوانید. 

1- گسترش عملیاتی
جنگ‌های فراگیر و طولانی مدت آمریکا از ابتدای قرن بیستم تاکنون شامل جنگ جهانی اول (از 1914 تا 1918 در طول پنج سال که آمریکا از سال 1917 برای دو سال وارد آن شد)، جنگ جهانی دوم (از 1939 تا 1945 در طول 7 سال که آمریکا از سال 1941 برای 5 سال وارد آن شد)، جنگ کره (از 1950 تا 1953 به مدت 4 سال)، جنگ ویتنام (از 1955 تا 1975 در طول 21 سال که آمریکا در مقاطعی به‌شدت درگیر آن شد)، جنگ افغانستان (از 2001 تا 2021 در طول 21 سال)، جنگ عراق (از 2003 تاکنون در طول 23 سال با فراز و فرودهای بسیار)، جنگ سوریه (از 2014 تاکنون در طول 10 سال) بوده است. 
آمریکا در بین دو جنگ جهانی از سال پایان جنگ جهانی اول در سال 1918 تا ورودش به جنگ جهانی دوم در سال 1941، 24 سال را بدون جنگ گذراند. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 تا زمان آغاز جنگ کره در سال 1950، 6 سال به طول انجامید. پایان جنگ کره در سال 1953 تا آغاز جنگ در شرق آسیا و به‌ویژه ویتنام تنها 3 سال زمان برد. با این حال واشنگتن پس از شکست بزرگ در این جنگ در سال 1975، تا سال 2001 به مدت 27 سال از ورود به جنگ فراگیر به مدت سه دهه خودداری کرد. 
این زمان تقریبا مشابه فاصله 24 ساله میان درگیری آمریکا در دو جنگ جهانی است. با این حال دلیل این مشابهت، متفاوت از یکدیگرند. با وجود تمایل وودرو ویلسون، رئیس‌جمهور آمریکا برای گسترش در جهان، ساختارها و سیاستمداران این کشور همچنان طرفدار انزوا بودند و از سوی دیگر، دیگر قدرت‌های جهانی مانند بریتانیا و فرانسه، چندان از پا نیفتاده بودند تا اجازه این کار را به واشنگتن بدهند. دلیل خودداری از ورود به جنگ در فاصله پایان جنگ ویتنام تا آغاز جنگ افغانستان، تبعات سنگین این جنگ بود که می‌توانست برای یک ابرقدرت خانمان‌برانداز باشد و درنهایت نیز گرفتاری در جنگی مشابه به برانداخته شدن یک ابرقدرت دیگر به نام شوروی کمک کرد. هراس از چنین اتفاقی بود که آمریکا با وجود لشکر‌کشی عظیم به غرب آسیا در جریان جنگ آزادسازی کویت در سال 1991، این نبرد را در مدت کوتاهی به پایان برده و به سمت اشغال عراق حرکت نکرد. امروزه اما آمریکا همچنان گرفتار تنش‌های نظامی در سطح جنگ، در عراق و سوریه است. 
آشکار است بخشی از افراد برای کسب شغل به سمت امور نظامی می‌روند و چندان تمایل ندارند در یک ارتش درحال جنگ که بیم فرورفتن بیشتر آن در خون می‌رود، عضویت یابند.
 
2- دور شدن از جنگ‌های کلاسیک
آمریکا پس از فروپاشی شوروی خود را درگیر نبردهای موسوم به مبارزه با تروریسم کرد که به جای الزامات جنگ کلاسیک بیشتر بر شیوه‌های نبرد شهری و چریکی اتکا داشتند. این مساله از ویژگی‌های نظامی کلاسیک آمریکا کاست. یک ارتش کلاسیک نیازمند ستادهای مختلف و ساختارهای متناسب با خود است، اما مبارزه با تروریسم و تمرکز بر آن، الزامات ساختاری دیگری را پدید می‌آورد که می‌تواند به تضعیف ساختارهای پیشین منجر گردد. بروز مخاطرات جدیدی که نیاز به ساختارهای کلاسیک دارد، ضربات تمرکز بر مبارزه با تروریسم را آشکار می‌سازند. 

3-  سرمایه‌گذاری و حساب بیش از اندازه بر تسلیحات راهبردی
آمریکا تا حد زیادی روی توانایی‌های راهبردی خود مانند تسلیحات هسته‌ای سرمایه‌گذاری کرده است اما مشکل آنجاست که در فقدان طراحی، اهدف و برنامه‌ریزی مناسب، این تسلیحات فاقد کارایی هستند؛ حتی در جایی مانند غرب آسیا که کشورها فاقد بازدارندگی در برابر آمریکا هستند. این مساله نشان می‌دهد سرمایه‌گذاری‌های سنگین آمریکا در حوزه تسلیحات راهبردی، به اندازه‌ای که از مبالغ سرمایه‌گذاری‌شده انتظار می‌رفت، موثر نبوده‌اند. به‌عنوان مثال اگر مخالفان غیرهسته‌ای آمریکا با این کشور به دلیل توان هسته‌ای این کشور درگیر نمی‌شوند، اگر واشنگتن به جای 5 هزار یک هزار کلاهک نیز داشته باشد، وضعیت همین‌گونه بود. واشنگتن اما 4 هزار سلاح بیشتر را نگهداری کرد که مستلزم ساخت موشک‌های قاره‌پیما و زیردریایی‌های حامل گران‌قیمتی بودند. صرف هزینه برای چنین اموری از هزینه در بخش‌های ضروری‌تر کاست. 

4- جامعه دوقطبی‌شده آمریکا
آمریکا دوقطبی شده و به همین دلیل برخی نهادها ملی دانسته نمی‌شوند. اگر حامیان رئیس‌جمهور که دارای قاعده‌ای بزرگ در آمریکا هستند، پس از حمله به کنگره شاهد صف‌آرایی نظامی در برابر خود باشند، این نهاد را درست یا غلط ملی تلقی نکرده و آن را نادیده خواهند گرفت؛ چه اینکه پس از این موضوع گارد ملی نیز به دنبال حذف افراد نزدیک به ترامپ به‌ویژه از گروه‌های مستقر‌شده در اطراف کنگره بود. پدیده ترامپیسم به موضوعی لاینحل در آمریکا بدل شده که همه‌چیز را می‌سوزاند.
 
5- ناکامی‌های غیرقابل‌‌توجیه
 برخلاف جنگ‌های جهانی، جنگ در کره و جنگ ویتنام، در جنگ‌های غرب آسیا یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی مانند آلمان، امپراتوری‌های روسیه و چین در برابر آمریکا قرار نداشته‌اند تا واشنگتن با استدلال حضور آنها، ناکامی‌هایش را توجیه کند. 

6- دور باطل جنگ در غرب آسیا
شکست در برابر دشمنی کم قدرت باعث شده آمریکا همواره احساس کند قادر به ادامه است و هربار پس از شکست در میدان حاضر شده و با صرف هزینه بالاتر بار دیگر شکست خورده است؛ درحالی‌که اگر واشنگتن در برابر یک قدرت می‌جنگید تکلیف خود را می‌دانست. 

7- بازسازی قدرت‌های شرقی
امروزه قدرت‌های نظامی بزرگی در برابر ارتش آمریکا قرار گرفته و وضعیت جدیدی پیش روی آن گشوده‌اند. روس‌ها در دوره شوروی تهدید نظامی بزرگی بودند که پس از فروپاشی مدتی از قدرت‌شان کاسته شد اما بار دیگر درحال تجدید خود هستند. مشکل آمریکا اما احیای وضعیت سه دهه قبل نیست، بلکه وضعیت امروز بسیار بدتر از دوران جنگ سرد است زیرا واشنگتن تنها با مسکو روبه‌رو نیست. در حال حاضر چین به صورت مستقل تهدید نظامی بزرگی برای آمریکاست و در غرب آسیا نیز محور مقاومت در برابر این کشور حضور دارد. 

8 -کثرت قدرت در جهان
امروز مظاهر ثروت و قدرت در حال تکثر هستند به‌گونه‌ای که کشورهای آسه‌آن که مدت‌ها در جریان استعمار یا پیش از آن خاموش بودند، امروزه به قدرت‌های اقتصادی تبدیل شده و نمونه‌های مشابهی در آمریکای لاتین و آفریقا درحال ظهورند. این مساله در دیگر حوزه‌های سیاسی و نظامی نیز درحال تکرار است. کشورها در حال تقویت ارتش‌ها و ظرفیت‌های داخلی خود هستند و این تکثر قدرت نظامی، انحصار قدرت آمریکا و حتی دیگر ابرقدرت‌ها را شکسته است.
 9- خصوصی‌سازی
افراط درخصوصی‌سازی امور به‌منظور کاهش هزینه‌ها و نظام‌مندسازی آنها در غرب باعث کاهش توان ارتش‌های این مجموعه شده است. براساس منطق دولتی، باید همواره ظرفیت بالایی برای تولید سلاح و مهمات در یک کشور ایجاد شده و همواره میزان قابل توجهی ذخیره موجود باشد تا در زمان جنگ مهمات کافی برای استفاده وجود داشته و کارخانجات ایجاد‌شده نیز به سرعت تولید خود را افزایش دهند. منطق اقتصاد خصوصی اما چنین امری را برنتافته و ایجاد زیرساخت‌هایی را که تنها در زمان جنگ احتمالی به درد می‌خورند را غیر‌لازم می‌داند. همین منطق انبارهای مهمات مجموعه غرب را تهی کرده و آنها را به گدایی فشنگ انداخته است. امروزه ظرفیت کارخانه‌های غربی به اندازه‌ای پایین است که برای جبران مهمات مصرف‌شده طی چند ماه توسط اوکراین به چند سال زمان نیاز دارند. 

مرتبط ها