کد خبر: 80655

درهفتمین نشست اساتید منتخب علوم انسانی اسلامی

افول مردم سالاری دینی؟

گزیده ای از سخنرانی‌های رضا غلامی، رئیس مجمع عالی علوم انسانی اسلامی و  محمدباقر خرمشاد، استاد دانشگاه علامه طباطبایی را در هفتمین نشست اساتید منتخب علوم انسانی اسلامی با عنوان «مردم‌سالاری دینی؛ بازخوانی، بسط و تکمیل» که 26 خردادماه برگزار شد با هم می‌خوانیم.

سیدحسین امامی، خبرنگار: گزیده ای از سخنرانی‌ محمدباقر خرمشاد، استاد دانشگاه علامه طباطبایی را در هفتمین نشست اساتید منتخب علوم انسانی اسلامی با عنوان «مردم‌سالاری دینی؛ بازخوانی، بسط و تکمیل» که 26 خردادماه برگزار شد با هم می‌خوانیم.

*قصد دارم سه خلأ و کاستی که به نظرم مهم است را برجسته کنم که اگر این جمع تشخیص دادند که اینها درست هستند، ان‌شاءالله به آنها بپردازند. حتما کاستی‌های دیگری هم هستند و الان زمانی است که می‌طلبد برگردیم و این خلأها را شناسایی کنیم و به آنها پاسخ دهیم.

مقدمه عرضم را مفروض بحثم قرار می‌دهم و آن این است که وقتی یک نظریه ارائه می‌شود، یا توسط منتقدان آن نظریه یا توسط نظریه‌های رقیب یا آنچه که در عمل خودش را می‌نمایاند، خلأها و کاستی‌های این نظریه برجسته یا آشکار می‌شود. اگر مردم‌سالاری دینی را هم یک نظریه یا به قول دکتر غلامی، ابرنظریه جمهوری اسلامی یا گفتمان اسلام سیاسی بدانیم، این نظریه به قدمت خود انقلاب اسلامی حدود 45 سال است و اگر بخواهیم لفظ مردم‌سالاری دینی را از زمانی که مطرح شده در نظر بگیریم، حدود 35 سال است که نظریات رقیبی در جامعه برای آن شکل گرفته و در بوته عمل هم به آزمون کشیده شده و کم‌کم خلأها و کاستی‌هایی رخ نمایانده که حامیان و طرفداران این نظریه لازم است که به آن بپردازند و پاسخ دهند. بنده هم به این امید این سه خلأ و کاستی را مطرح می‌کنم.

خلأ اول، نزول مردم‌سالاری دینی به جایگاه «دیگریِ» این نظریه. در این نظریه چنانچه بخواهیم «دیگری» را در نظریه مردم‌سالاری دینی تعریف کنیم، احتمالا باید به آن گفتمانی برگردیم که این نظریه از دل آن برآمد. این نظریه از دل گفتمان اسلام سیاسی درآمده است. در اسلام سیاسی هم دیگری می‌شود افراد سکولار. شاه‌بیت اسلام سیاسی فاصله ‌نداشتن و فاصله ‌نگذاشتن بین دین و سیاست است. از درآمیخته‌‌بودن دین و سیاست است که شاید آن شالوده اصلی اسلام سیاسی تشکیل می‌شود و بعد، فروعات دیگری پیدا می‌کند. دال مرکزی آن درآمیخته‌‌بودن دین و سیاست است. کسانی که به درآمیخته ‌بودن دین و سیاست اعتقادی ندارند و به‌اصطلاح ما سکولار هستند دیگریِ این مجموعه می‌شوند. همان‌طور که طرفداران نظریه مردم‌سالاری سکولار تلاش کردند برای دینداران جایگاه مشخص کنند و مساله جایگاه دینداران را در نظام‌های سکولار مطرح کردند انتظار هست که نظریه مردم‌سالاری دینی هم جایگاه افراد سکولار را معین کند.

سوال این است که در نظریه مردم‌سالاری دینی جایگاه افراد سکولار کجاست و آیا آنها حق حضور در عرصه سیاسی را دارند یا ندارند؟! اگر حق دارند چگونه و کجا؟

متن کامل را اینجا بخوانید.

 

مرتبط ها