کد خبر: 80013

صادق امامی

سیاستگذاری ما و طنزی به نام «تغییر طالبان»

حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه کشورمان روز پنجشنبه در بخشی از اظهاراتش در حرم امام‌خمینی(ره) به مساله افغانستان اشاره کرد.

صادق امامی، دبیر گروه بین الملل:حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه کشورمان روز پنجشنبه در بخشی از اظهاراتش در حرم امام‌خمینی(ره) به مساله افغانستان اشاره کرد. بخشی از اظهارات وزیر امور خارجه درباره به‌رسمیت شناختن طالبان که مشروط به تشکیل دولتی فراگیر در کابل شده است، پیش از این بارها و بارها از سوی او و وزارت امور خارجه عنوان شده بود. امیرعبداللهیان در موضوع حقابه -که در دو سال گذشته در مواجهه با آن مماشات می‌شد- متاثر از بحران سیستان و هشدار اخیر رئیس‌جمهور به طالبان، صریح‌تر سخن گفت. او خطاب به طالبان گفت: «حل مشکل حقابه از طریق بیانیه سیاسی نیست. از طریق اقدام حقوقی در چهارچوب عهدنامه 1351 است.» موضوع سومی که وزیر امور خارجه به‌صورت جدی درباره آن به طالبان هشدار داد، درگیری‌های مرزی بود. این رویکرد برخلاف رویه سابق وزارت امور خارجه بود که پیش‌تر در پاسخ به درگیری‌های مرزی یا آن را ناشی از «عدم آشنایی مرزبانان هیات حاکمه سرپرستی طالبان» می‌خواند یا اینکه از حل شدن موضوع پس از هماهنگی مرزبانان دوطرف خبر می‌داد. این بار اما او به‌صراحت درگیری‌های مرزی را «یک عامل نگرانی» ایران خواند: «درگیری‌های مرزی پراکنده‌ای که در ماه‌های گذشته در مرز ایران و افغانستان به‌وقوع پیوسته، یک عامل نگرانی است.» برآیند این اظهارات نشان می‌دهد تهران پس از گذشت دو سال قصد دارد رویکرد خود را در مواجهه با همسایه شرقی‌اش تغییر دهد و قاطعانه‌تر با کابل سخن بگوید. اما سوالی که در این بین ذهن هر پرسشگری را به خود معطوف می‌دارد، این است که چرا پس از دو سال تهران به چنین تصمیمی رسیده است؟ هر سه موضوعی که وزیر امور خارجه به آن اشاره کرده است، باید از دو سال پیش به‌صورت جدی در دستورکار ایران قرار می‌گرفت، نه اینکه حالا که بخشی از سیستان به‌دلیل عدم پایبندی طالبان به قرارداد 1351 به مرز بحران بی‌آبی رسیده است و در مرز اقدامات ماجراجویانه‌ای انجام می‌گیرد، به طالبان هشدار داده شود. برای چرایی رسیدن به این نقطه، باید کمی به عقب‌تر و حدود یک‌سال پیش از روی کار آمدن طالبان در ایران بازگشت.
1- از ماه‌ها پیش از سقوط کابل و به‌قدرت رسیدن طالبان، کلیدواژه‌ «تغییر طالبان» در فضای رسانه‌ای ایران ترویج یافت و فراگیر شد. اینکه این کلیدواژه خروجی کدام اتاق فکر بود، چندان واضح نیست و امروز نیز کسی حاضر نیست به میدان بیاید و مسئولیت خلق این کلیدواژه را برعهده بگیرد. درحالی‌که در ایران جریانی از تغییر طالبان سخن می‌گفت و در تایید آن فهرست بلندبالایی ساخته و پرداخته شده بود، ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی طالبان 16 تیرماه 1400 در یک نشست مجازی که نگارنده نیز در آن حضور داشت، «تغییر طالبان» را به افزایش سن طالب و به‌تبع آن پخته‌تر شدن‌شان و همچنین توسعه روابط با کشورهای جهان محدود کرد. اثرات طراحی کلیدواژه تغییر طالبان پس از روی کار آمدن طالبان دامان ایران را گرفت. خروج آمریکا از افغانستان به‌قدری برای واشنگتن خفت‌بار بود که حتی «فرانسیس فوکویاما» صاحب نظریه «پایان تاریخ» در وبگاه «جهان پیش رو» مایوسانه از «رویگردانی» آمریکا از جهان و «پایان دوران [هژمونی] آمریکا» نوشت اما در ایران که سال‌ها برای چنین اتفاقی لحظه‌شماری می‌شد، شکست آمریکا به حاشیه رفت و یک دوقطبی مضر اجتماعی حول «تغییر طالبان» شکل گرفت. دو سال از حضور طالبان در قدرت گذشته است، چرا مبدعان تغییر طالبان که با این طراحی، قدرت نرم جمهوری اسلامی را حداقل در بین مهاجران افغانستانی تضعیف و هزینه سنگینی را به تهران تحمیل کرده‌اند، روزه سکوت گرفته‌اند و حاضر به توضیح در این‌باره نیستند؟
2- این جریان البته مخالفان سرسخت و آینده‌نگری هم در داخل داشت. برخلاف جریان نخست که به‌دنبال به‌رسمیت شناختن فوری طالبان بودند، جریان دوم نه‌تنها تغییر طالبان را باور نداشت که به‌رسمیت شناختن فوری این گروه را در تعارض با منافع ملی می‌دید و معتقد بود پیش از هر چیز باید تضمین‌هایی از طالبان درباره امنیت مرزها، حقابه ایران از هیرمند، عدم اقدام از خاک افغانستان علیه ایران و تامین امنیت پیروان مذاهب مختلف ازجمله شیعیان افغانستان اخذ کرد. در مواجهه با این منتقدان، بلندگوهایی در ایران فعال شدند تا برای اثرگذاری بر افکار عمومی و آماده‌سازی پذیرش طالبان از سیر و سلوک و ویژگی‌های منحصربه‌فرد طالبان بگویند.
3- تقابل این دو جریان -که برای هر دو منافع ملی ایران و افغانستان اهمیت داشت- ادامه‌دار بود تا اینکه رهبر انقلاب در ششم شهریورماه سال 1400 در دیدار با رئیس‌جمهور و اعضای دولت جدید، موضع ایران را طرفداری از «ملت افغانستان» خواندند. این موضع، عملا پرونده تعجیل برای به‌رسمیت شناخته شدن طالبان را از دستورکار خارج کرد. چند روز بعد با تشکیل کابینه موقت طالبان (18 پشتون، دو تاجیک و یک ازبک) و پس از آن تعطیلی مدارس متوسطه دخترانه، واقعیت تغییر طالبان برای افکار عمومی عیان شد. ایران حاضر نبود حکومت این‌چنینی را به‌رسمیت بشناسد و به‌صورت رسمی نیز اعلام کرد تنها وقتی حکومت جدید طالبان را به‌رسمیت می‌شناسد که دولت فراگیر با حضور همه اقوام تشکیل شود. با وجود این موضع رسمی و تاکید چندباره آن از سوی دستگاه دیپلماسی ایران، همچنان از ایران دو صدای متفاوت به کابل مخابره می‌شود. همین امر باعث شده است طالبان دربرابر ایران، جسارت بیشتری به خرج دهد؛ چراکه می‌داند در تهران، رویکرد واحدی در مواجهه با آنها وجود ندارد.
4- اواخر اردیبهشت سال‌جاری سیدابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور کشورمان به هیات حاکمه افغانستان درباره حقابه ایران هشدار داد. اگرچه با توجه به عدم وجود عقلانیت در کابل، بهتر بود این هشدار توسط فرد دیگری به طالبان داده می‌شد اما پس از این هشدار و اظهارات وزیر امور خارجه، جریانی که از «تغییر طالبان» می‌گفت کلیدواژه جدیدی را ساخته و پرداخته کرده‌اند و از «خطر جنگ»! با طالبان سخن گفته‌اند. این تداوم همان ادبیاتی است که در دولت قبل عده‌ای خواهان مماشات تهران دربرابر واشنگتن به‌دلیل نگرانی از خطر جنگ بودند. به‌نظر می‌رسد این جریان صدای نسبتا بلندی نیز دارد که حتی وزیر امور خارجه نیز از آن متاثر شده است و به خطا می‌گوید: «ما نمی‌خواهیم خاطره تلخ مزارشریف تکرار بشود.» این دقیقا همان موضوعی است که هواداران به‌رسمیت شناخته شدن طالبان این روزها بر طبل آن می‌کوبند و از این طریق می‌خواهند تهران همچنان دربرابر طالبان مماشات کند. آنها همان‌طور که دو سال قبل از تحلیل و فهم طالبان عاجز بودند، امروز نیز در درک واقعیت‌های منطقه‌ای همان عجز و ناتوانند. طالبان به‌خوبی به این نکته پی برده است که برای به‌رسمیت شناخته شدن حکومتش در عرصه بین‌الملل، ابتدا باید در منطقه وجاهت پیدا کند و به‌رسمیت شناخته شود. ماجراجویی‌های احمقانه طالبان، پرونده به‌رسمیت شناخته شدن آنها را برای همیشه به بایگانی تاریخ خواهد فرستاد، بنابراین این کشور نه توان جنگ را دارد و نه آن را به‌نفع خود می‌بیند.
5- تداوم تقابل این دو دیدگاه درباره افغانستان، همچون دو سال گذشته، منافع ملی ایران را پیش پای طالبان ذبح می‌کند. اگر رویکرد جریان نخست که با کلیدواژه تغییر طالبان به استقبال تحولات افغانستان رفت و اکنون به خطر جنگ رسیده است درست بود و منافع ملی را تامین می‌کرد، برای دریافت حقابه نیاز به هشدار بالاترین مقام اجرایی کشور نبود. واضح است که این مسیر انحرافی، تامین‌کننده منافع تهران نیست، بنابراین لازم است بلندگوهای پرسروصدا و عمدتا ناآشنا به تحولات بین‌الملل که درپی هر رخدادی دربرابر طالبان، ایران را متهم می‌کنند، خاموش شوند.
6- موضع رسمی ایران در مواجهه با تحولات افغانستان واضح است. تهران به هیچ عنوان حاضر به به‌رسمیت شناختن طالبان بدون تشکیل دولتی متکثر از همه اقوام افغانستانی و قبول برخی تعهدات دیگر در حوزه مسائل امنیتی نیست. با وجود تلاش‌های جریان «تغییر طالبان»، نه تهران قصدی برای تغییر موضع خود دارد و نه به‌نظر می‌رسد طالبان علاقه‌ای به مشارکت سایر اقوام در دولت داشته باشد؛ چراکه اگر چنین نبود، تیرماه سال گذشته در نشست علمای افغانستان، رهبر طالبان مردم را به اطاعت محض از رهبری خود فرا نمی‌خواند و در قطعنامه پایانی نشست نیز مردم بر بیعت با امیرالمومنین! و اطاعت از وی دعوت و مخالفان به سکوت یا تهدید به سرکوب فراخوانده نمی‌شدند. طالبان نمی‌تواند سایر اقوام موجود در افغانستان را به‌رسمیت نشناسد و از کشورهای منطقه انتظار داشته باشد که آنها را به‌رسمیت بشناسند. با وضع موجود این گروهک باید دهه‌ها در آرزوی به‌رسمیت شناخته شدن باقی بماند. البته اگر با شیوه فعلی بتواند حکومت را برای دهه‌ها در اختیار داشته باشد.

مرتبط ها