آزاده جهان احمدی، خبرنگار:رمان «میلیشیا» اولین اثر منتشرشده از مریم رمضانی روایتگر شخصیتی به نام کامران است. کامران که آدمی دستبهقلم و نویسنده است بنا به دلایلی در اطراف مشهد یعنی طرقبه به کنج خلوت خزیده است. با سلسلهای از اتفاقات، فیروز که از اعضای سابق گروهک مجاهدین خلق است به زندگی کامران و داستان پا میگذارد. با میان آمدن نام مجاهدین خلق ناگزیر پای ترور و خشونت هم به میان خواهد آمد. بزرگترین نشانه برای این فرقه یا گروهک، وحشیگری و قتل و حذف فیزیکی مخالفان است. از همین رهگذر هم به ترور شهید هاشمینژاد در این رمان میرسیم. با اینکه در این رمان رد و نشانه و رشحاتی جدی از واقعیت موجود و تاریخی به چشم میخورد اما بههرحال این اثر، رمان به معنای واقعی کلمه است و برای همین در آن عنصر خیال و اتفاقات و آدمهای تخیلی با قدرت وجود دارند.
لوگوسانتریسم اصطلاحی است که آن را برای اولین نوبه ژاک دریدا به کار برده است. اینجا منظور از لوگوسانتریسم معنایی است که ژاک دریدا از آن منظور میکند؛ یعنی آن منطقی که ارتباطی «دوگانه، دوقطبی و سلسله مراتبی» بین مفاهیم قائل میشود. مانند دوگانههای؛ آگاهی و تن، هویت و غیریت، خودی و بیگانه، درون و بیرون، حضور و غیاب، گفتار و نوشتار. براساس این منطق، واژهها و مفاهیم اولی (آگاهی، هویت، خودیت، درون) در «مرکز» قرار میگیرند و مفاهیم دومی (تن، غیریت، بیگانه، بیرون) در «حاشیه». این همان چیزی است که دریدا آن را «متافیزیک حضور» مینامد.
دریدا پیشداوری و پیشفرض اساسی و بنیادی غرب را اولویت بخشیدن به مفاهیم اولی و در مرکز قرار دادن آنها و در حاشیه قرار دادن مفاهیم دومی میداند. این آن چیزی است که میتوان «اندیشه ناب» نامید؛ یعنی اندیشه نظری و تئوریک و پژوهشی استدلالی، که به دنبال یک شناخت کاملا خنثی و منطقی است. دریدا معتقد است اساس منطق اندیشه لوگوسانتریسم بر اصل و قاعده بنیادین «اکونومیک» استوار است: «برگشت به خود»، «برگشت به همانیت»، «برگشت به مرکز»، «برگشت به درون». واژه اکونومیک از ریشه یونانی «اکیوس نوموس» است به معنای «اداره و مدیریت خانه خود»؛ یعنی همه هزینهها، انرژی و هر آنچه مال خانه است، باید به هر شکل و به طرق مختلف دوباره به خانه، به مرکز، به درون، به این همانیت برگردد. پایه اندیشه متافیزیک غرب مبتنیبر همین اندیشه «لوگوسانتریک» است که البته دریدا آن را نقد میکند (درواقع او تقابلهای دوتایی کلاسیک حاکم بر تفکر غرب را به چالش میکشد). اما آنچه باید به آن اشاره کرد و اساس بحث ما نیز هست، این است که همین الگو و نظریه لوگوسانتریسم بنیاد «اندیشه روایی» گرماس در حوزه روایت را شکل میدهد. به تعبیر دیگر، در «دستور زبان روایی کلاسیکی گرماس» با همین منطق لوگوسانتریسم مواجه میشویم؛ یعنی همان منطق لوگوسانتریسم مبتنیبر «اکونومی» و مرکزگرایی. آنچه در این رمان رخ داده است در نقطه پایانی براساس قاعده اکونومیک، کامران بازگشت به خدا، خود و خانواده را تجربه میکند.
گرماس در آغاز پژوهشهای خود به دنبال تدوین و ایجاد یک «دستور زبان روایی کلی و جهانی» بود که بهعنوان یک ابزار تجزیهوتحلیل خنثی، منطقی، علمی و عاری از هرگونه زاویه دید ایدئولوژیک و احساسی، جدا از بافت و زندگی، به تجزیهوتحلیل روایت بپردازد. البته در دستور زبان روایی گرماس، الگوها و مدلهایی تعریف میشوند که نوعی «هستیشناسی» خاص را مطرح میکنند. یعنی نوع خاص بینش اگزیستانسیل یا سادهتر، نوعی تعامل و ارتباط خاص میان سوژه و ابژه که تعاملی است صرفا مبتنیبر «تملک»، «داشتن» و «مالکیت»؛ بینشی که جهان و عناصر آن را در حد «ابزار» تقلیل میدهد. به تعبیر دیگر، ارتباط هستیشناختی سوژه و جهان و ابژههای بیرونی درحد تعامل مبتنیبر «مالکیت و داشتن» تقلیل مییابد. براساس این بینش و نظریه روایی، اصل کلی ساختار روایی نیز بر همان اکونومیک، یعنی اصل «برگشت به مرکز، به همان یا تکرار و چرخش»، پایهگذاری شده است.
در این رمان ابژههای ارزشی در دستان سوژهها در فضایی بسته به چرخش درآمده، به تملک آنها درمیآیند، بیآنکه تغییر کنند و ارزش خودشان را ازدست بدهند. گویی در بیزمانی و بیبافتی مطلق به سر میبرند. سوژهها نیز محل گذر موضوعات و ابژههای ارزشی هستند و فقط با تملک آنها خود را تعریف میکنند. براساس بینش مبتنیبر داشتن و تملک چیزها، کنشگر سوژه که در جایگاه سوژههای مالک (در این داستان شخصیت کامران) مستقر شده است، صرفا یک مکان گذر به حساب میآید؛ نقطه تلاقی دو مسیر یعنی مسیر خود و مسیر موضوعات ارزشی درحال چرخش.
زمانی که در آغاز یک سیر روایی، کنشگر سوژه از کنشگر اثرگذار و خطدهنده ابژه مدالی دریافت کند (مانند تعامل کامران و فیروز)، در پایان سیر روایی، توانش سوژه توسط کنشگر قضاوتکننده به مثابه توانشی کاملا دستنخورده ارزیابی میشود؛ یعنی هیچ شناختی، هیچ توانشی، هیچ ابژه ارزشی در این اقتصاد روایی ازبین نمیرود و همیشه به هر ترتیب به نقطه آغازین خودش بازمیگردد. در این نظام روایی، ارتباط سوژه و ابژه فقط براساس «مالکیت» (داشتن یا نداشتن) یک موضوع ارزشی تعریف میشود. به این معنا که وجه هستیشناختی سوژه روایی فقط برمبنای «مالکیت» موضوعهای ارزشی یا نفی آن، یعنی نداشتن آنها، تعریف میشود. سوژهها دارای نقشهای کنشگری یا نقشهای ثابتی هستند که این نقشها برنامهها و رفتارهای آنها را از قبل برنامهمدار میکنند.
براساس دورنمای انسانشناسی اختیارشده، عامل واقعی تولید متن یا گفتمان از منظر گرماس، یک ساحت غیرشخصی است که گرماس آن را «روح و جان انسانی» نامیده است. در این اثر آنچه عامل واقعی تولید متن محسوب میشود، تنها سوژهای است که در نشانهشناسی گفتمانی گرماس درنظر گرفته میشود، یعنی همانی که سخن میگوید. در غیر این صورت، از منظر او، با درنظر گرفتن این سوژه به مثابه سوژه هستیشناختی، تحلیلهای متنی عنصر ناهمگنی را در خود وارد کردهاند؛ یعنی عنصری روانشناختی. به هر شکل، گرماس در همان راستا و اهداف مردمشناسی ساختارگرای لوی استروس حرکت میکند و در یک کلام، گفتمان را «ابژهای مستقل» میداند که باید آن را جدا و مستقل از ویژگیهای هستیشناختی سوژه تولیدکننده و دریافتکننده آن در نظر گرفت.
بین این دو، کامران و فیروز هیچ ارتباط دیالکتیکی برقرار نیست. به هر شکل، شکاف و گسستی میان این دو وضعیت مستقر در این دو وجود دارد که سوژه فرورفته در روزمرگی را به سوژهای تبدیل میکند که اگر نگوییم سوژهای دیگر است، ولی میتوان ادعا نمود که سوژهای است «از خود بیخودشده». در این «اتفاق ادراکی حسی» و «رخداد زیباییشناختی»، سوژه مجال مییابد که خود را برای لحظهای از جهان معنازداییشده، تکراری و برنامهمدار برهاند و بهنوعی به سرشاری معنایی دست یابد، اما هنوز این لحظه آغاز نشده و سوژه با هبوط به جهان کسالتآور معنازداییشده، فقط نوستالژی آن رخداد زیباییشناختی را در خود نگاه میدارد. کامران در میلیشیا در مقابل این رخداد زیباییشناختی که با مفاهیم دفعی بودن، اتفاقی بودن و لحظهای بودن همراه است، برحسب عادت، در غالب فعالیتهای روزانه، از پیش پا افتادهترین آنها تا پیچیدهترینشان، جهان را به مثابه ابژه در نظر میگیرد؛ ابژهای که آن را به تملک درمیآورد و در راستای اهداف خود از آن بهره میگیرد. حال آنکه نگاه دیگری به جهان هست که در تضاد با نگاه انتفاعی قرار دارد. این نگاه جهان را آنگونه که هست بر کامران و عطا و فیروز مینمایاند و به این ترتیب، به آنها این امکان را میدهد تا جهان را به منزله ابژه مورد تعمق قرار دهند و صرفا آن را به مثابه سیطرهای برای کنش و عمل خود و بهعنوان وسیله و ابزار نپندارند، بلکه در جایگاه یک همبازی و سوژهای که با آن در تعامل هستند، قرار دهند. به عبارت دیگر اساسا ما در ارتباطی که با چیزها و انسانها برقرار میکنیم، غالبا با توجه به اهداف و برنامههایی که برای خود تعریف کرده و به دنبال تحقق آنها هستیم، وجه انتفاعیشان را مورد نظر قرار میدهیم. در این صورت، این روش که مبتنیبر معیارهای انتفاعی مشخص است، ارزشهای ابژهها و معنایی را که بر جهان فرافکنی میکنیم، از قبل تعیین کرده است.
۲۳:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
کد خبر: 79822
نگاهی به کتاب «میلیشیا» از منظر لوگوسانتریسم
نگاهی دیگر به جهان
رمان «میلیشیا» اولین اثر منتشرشده از مریم رمضانی روایتگر شخصیتی به نام کامران است. کامران که آدمی دستبهقلم و نویسنده است بنا به دلایلی در اطراف مشهد یعنی طرقبه به کنج خلوت خزیده است.
مرتبط ها