کد خبر: 79347

آتش زیر خاکستر

«جنگ‌جهانی سوم» ساخته هومن سیدی، فیلمی تحسین‌شده منتقدان در جشنواره‌های متفاوت بین‌المللی است.

هما متین فر:«جنگ‌جهانی سوم» ساخته هومن سیدی، فیلمی تحسین‌شده منتقدان در جشنواره‌های متفاوت بین‌المللی است. فیلمساز صاحب‌سبک کشور خوب می‌داند که چطور مخاطب را غافلگیر کند و با یک شوک به انسان می‌فهماند هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست. فیلمی که به مخاطب می‌فهماند جنایت و استعمار پایان نیافته است، بلکه فقط شکل آن دستخوش دگرگونی و تحول می‌شود و هر انسانی می‌تواند هیتلر زمان خود باشد و هر شخص یا گروهی می‌تواند برای اهداف خود نمونه‌ای از یک رژیم توتالیتر را پیاده سازند. 
جنگ‌جهانی سوم به‌عنوان یک فیلم کاراکترمحور حول شخصیت شکیب، یک کارگر روزمزد می‌چرخد که به‌سختی و با تلاش، درپی امرار معاش است. کار جدید او در لوکیشن یک فیلم سینمایی است که به جنایات هیتلر و نازی‌ها در جنگ‌جهانی دوم می‌پردازد. 
در روند ساخت فیلم، بازیگر نقش اصلی دچار حادثه‌ای می‌شود و بنابر تصمیم کارگردان به‌علت شباهت شکیب با آدولف هیتلر، وی جایگزین برای بازی در این نقش می‌شود. فیلم با یک ریتم نسبتا تند، احوالات شکیب را از انسانی غیرکنش‌مند به انسانی کنشگر می‌رساند؛ روند فیلم کارگری سرخورده و کم‌حرف را که علی‌رغم موافقت خودش تن به خواست دیگران می‌دهد به نقطه‌ای می‌رساند که تبدیل به یاغی‌ای می‌شود که دربرابر همه عصیان می‌کند. 
محسن تنابنده بازیگر نقش شکیب به‌خوبی توانسته چنین تغییراتی را نشان دهد و دنیای شکیب و احوالات ترس، استیصال، شادی و خشم را در هر لحظه به‌صورت باورپذیری ایفا کند. 
لادن، یک کارگر جنسی کر و لال است که شکیب عاشق او می‌شود و اتفاقا چالش‌های شکیب از اینجا شروع می‌شود. گویا لادن نماد طبقه‌ای است که زبان سخن گفتن و توان شنیدن ندارند ولی هنوز هم به امید حیات با تمام ترس‌ها و مشکلات در لایه‌های زیرین اجتماع نفس می‌کشند ولی در بازی طبقه سرمایه‌داری می‌سوزند و نه‌تنها کسی صدایشان را نمی‌شنود، حتی کسی برایشان اهمیتی قائل نیست؛ جز یک‌نفر که آن هم شکیب است. مردی که به‌سختی امور خود را می‌گذراند و تن به کارهای سخت می‌دهد و حتی مجبور می‌شود در اتاق گاز بخوابد ولی فریادهای او نیز برای افشای واقعیت بی‌ثمر می‌ماند و سرکوب می‌شود. 
دعوایی که ابتدا بین شکیب و تهیه‌کننده شکل می‌گیرد و سپس درنتیجه آن افراد بیشتری به دل حادثه و خشونت می‌آیند، چیزی شبیه جنگ‌جهانی است و چیزی شبیه طرح این سوال که آیا جنگ‌جهانی هم ممکن است به همین سادگی وسعت یابد. 
ازجمله نقاط قابل‌تامل فیلم می‌توان به لحظه‌ای اشاره کرد که در تنش میان شکیب و سعید سرمایه‌گذار فیلم، وقتی که شکیب مورد حمله قرار می‌گیرد، یک دیالوگ با این مفهوم از سعید مدام تکرار می‌شود: «نزنیدش، ولش کنید راکوردش به هم می‌خوره.» دیالوگی که مهر تاییدی است برای اینکه تنها دغدغه سرمایه‌گذار حتی با دیدن وضعیت بغرنج شکیب برای کشته شدن یک انسان، باز هم فیلمش است و نه آشوب مردی که جانش به لبش رسیده و حتی یک‌بار خودکشی کرده و شاید این صحت دیالوگ شکیب است که می‌گوید مرده و زنده ما برای شما فرقی ندارد. 
به‌نظر می‌رسد خشم شخصیت اصلی فیلم، بیشتر از آنکه از کشته شدن یک انسان از طبقه خود باشد، از گارد گرفتن انسان‌هایی است که بی‌توجه برای رسیدن به اهداف خود و حمایت از دوست خود با پیش‌داوری، حرف و غم او را نادیده می‌گیرند و همین بر زبانه‌های خشم او می‌افزاید. شکیب این‌بار به‌جای تلاش برای آسیب رساندن به خود درصدد آسیب رساندن به دیگران است و حتی در دیالوگی واضح آن را بیان می‌کند و تلفیق داستان با دوره‌ای از خشونت‌های انسانی این نکته را برای ما بیشتر آشکار می‌سازد. 
لحظه دیگر لحظه‌ای است که دستیار اول کارگردان، در مقابل رستگار کارگردان فیلم و سرمایه‌گذاری که خواهان سرپوش گذاشتن بر مرگ یک انسان و مخفی کردن آن برای رسیدن به اهداف خود هستند، قرار می‌گیرد اما او با مخالفت و تخریب خودش از سمت کارگردان مواجه می‌شود. شاید یکی از کلیدی‌ترین دیالوگ‌های این فیلم آن است که دستیار کارگردان به سرمایه‌گذار فیلم می‌گوید: «اگر شکیب نیامد لباس را تن خود آقای رستگار کن که برازنده ایشان است.»
شخصیت پیچیده شکیب آتش زیرخاکستری می‌شود که به‌ظاهر ساکت است، او بر طبقه‌ای که به‌قول خودش هرکدام‌شان یک لگد به او زده‌اند، طغیان می‌کند حتی صاحب‌کار سابق شکیب که دارای مغازه فروش عرقیات گیاهی است هم به‌دلیل نگهداری سم قربانی خشم شکیب می‌شود و در این آتش کینه و انتقام می‌سوزد؛ با اینکه نمی‌خواهد به کسی صدمه‌ای وارد شود و می‌خواهد جلوی این اتفاق را بگیرد. همه‌چیز به‌نفع تعریف این گزاره است که اگر سازنده و نگه‌دارنده ابزار خطرناک و مرگبار هستید خود نیز روزی قربانی آن خواهید شد.
در نماهایی آخر فیلم تصویر شکیب و صدای خنده و حال عادی گروه را بی‌توجه به آنکه یک انسان به‌‌تازگی کشته شده است، داریم و سپس در این ضیافت جنایت‌وار، شکیب در یک‌سمت میزی می‌نشیند که دغدغه‌اش جدای از همه آنهاست؛ تصویری که با سقوط اولین انسان پایان می‌یابد اما صداهایی که بیانگر نابودی بقیه است، همچنان باقی می‌ماند.

مرتبط ها