معین احمدیان، دبیر گروه فرهنگ:1- فصل جدید سریالسازی در ایران از اوایل دهه نود شروع شد. از همان روزهایی که مردم سیدی و دیویدی سریالهای ناتمامی مثل «قهوه تلخ» و «قلب یخی» را کنار شانهتخممرغهای سوپرمارکتی، میجستند و میخریدند. مردم با سریالهای تلویزیون عاشق شنیدن قصههای ایرانی شده بودند، اما آن روزها تلویزیون، بدجور قافیه را به سریالهای ترکیهای باخته بود و هرچه پیشتر آمد هم نتوانست راه علاجی پیدا کند. همان روزها بود که اهالی سینما به مدیریت گعدهای تلویزیون گلایه میکردند که دست از کجسلیقگی در تولید بردارند و مادام میپرسیدند پس تکلیف مردمی که عاشق شنیدن قصهها از زبان فیلمسازان ایرانی است، چه میشود؟ فیلمسازان دنبال سرمایهگذار خصوصی رفتند و سریالهایی مثل شهرزاد به بازار شبکه نمایش خانگی آمد، تجربهای موفق در قصهگویی و البته تلخ در جذب سرمایه! بد دورهای شد، پای سرمایههای مشکوک به سینما باز شد و حیثیت فیلمساز و بازیگرانش را برد. مسالهای که همچنان ادامه دارد و با پنهانکاری پیش میرود. بگذریم! کمکم ویاودیها جان گرفتند و این شکل تازه نمایش کمک کرد تا مردم قصههای درگوشی فیلمسازان را دور از چشم تلویزیون ببینند و بشنوند. موفقیت روزافزون ویاودیها در ایام کرونا و البته ادامه روند نزولی تلویزیون در سریالسازی، قواعد تازهای را بر سلیقه سریالبینی مردم حاکم کرد. بدهبستان مخاطب و شبکه نمایش خانگی سروشکل تازهای گرفت، حالا دیگر آنها پیگیر قهرمانهای «یاغی» و «خاتون» میشوند و با «جوکر» و «مهمونی» سر کیف میآیند و سه فصل مینشینند تا ببینند ساحل قصه پوست شیر چه میشود؟
2- پوست شیرجزء سریالهای غافلگیرکننده سال گذشته بود که در میانه شهرت سریال «یاغی» به شبکه نمایش خانگی آمد و آرام آرام جایش را در دل مخاطب باز کرد. سریال سه فصل طول کشید و تا آخرین قسمتش، توانسته طرفداران خود را کنجکاو و البته سربلند نگه دارد. اینکه یک مجموعه نمایشی بتواند خودش را بین جماعت سریالبین بالا نگه دارد، کار سختی است، آن هم در شرایطی که باید با انبوه سریالهای ایرانی و خارجی مقایسه شود و در معرض نقد و قضاوت قرار بگیرد. طراحی دقیق قصهها و کاراکترها و البته به اندازه حرف زدن هرکدام از این اجزا باعث شده که سریال از ریتم نیفتد. اگر در جایی، روایت داستان سرعت میگیرد به خاطر این است که برای مخاطب ایجاد هول و هراس کند و اگر هم بعضی صحنهها کند میشوند به خاطر این است که فضای ملال و سکون کاراکترها به مخاطب منتقل شود. ریتم دقیق طراحی شده است و مثل دیگر عناصر به استخدام ایجاد حس درآمده است.
3- کارگردان برای اینکه فضای جنایی سریال را با عناصر حسی تلفیق کند مجبور است که از بازیگران در خلق صحنههای احساسی بهره ببرد و اتفاقا به خوبی توانسته از بازیگران بازیهای حسی خوبی بگیرد. هادی حجازیفر بازیگر نقش نعیم به خوبی توانسته مقاطع حسی که برای این نقش تعریف شده را بازسازی کند. در ابتدا یک پدر شکست خورده و طرد شده است و در ادامه رنج یک پدر دور افتاده از دخترش را نشان میدهد و همزمان لحظات حسی از انتظار و انتقام را به نمایش میگذارد. شهاب حسینی بازیگر نقش مشکات، تصویری تازه از یک پلیس ایرانی را نشان میدهد. او به خوبی توانسته کشمکشهای درونی این کاراکتر را برونریز کند، بهخصوص که در برخی از صحنهها، لازم است که این کشمکش درونی بین دو عنصر اصلی فیلم یعنی جدال بین حاکمیت قانون و فراقانونی عمل کردن، نشان داده شود.
4- ظاهرا ما در سریال پوست شیردنبال پیدا کردن ساحل یا قاتل ساحل هستیم اما داستان اصلی حول دو کاراکتر نعیم و مشکات میگذرد و البته آن چیزی که حاصل کشمکشهای درونی این دو کاراکتر است. نعیم، مردی است که دخترش را از دست داده و به دنبال انتقام است. او عدالتخواه است اما برای گرفتن حقش، قائل به این نیست که قواعد و گزارههای قانونی را پی بگیرد. معتقد است ضابطههای قانونی، قواعدی دست و پاگیرهستند که او را از دخترش و گرفتن انتقامش دور میکند. اما آن سوی ماجرا، مشکات، پلیسی است که قائل به قانونمداری است. خودش داغدار فراق دخترش است که به شکلی فجیع کشته شده است. درون مشکات یک نعیم است که عدالت میخواهد، اما نمیتواند و اصلا نمیخواهد در جنگ با هیولا تبدیل به هیولایی دیگر شود. این قصه، مادام مخاطبش را بین این دو گزاره نگه میدارد؛ اینکه خارج از قواعد قانون، به دنبال تحقق عدالت باشی یا اینکه تن به حاکیمت قانون بدهی حتی اگر به ضررت باشد. تا نیمههای فصل سه، مخاطب هم ساحل را پیدا میکند و هم قاتل ساحل را اما اینکه همچنان در سه قسمت پایانی مینشیند و به دنبال فرجام است، به خاطر تعیینتکلیف شدن این گزاره است که آیا قانون میتواند حق نعیم را بازپس بگیرد یا نه؟
5- میگویند شهرزاد، بانوی قصهگوی هزار و یک شب، قصههایش را با تعلیقی چنان ظریف تا شبی دیگر میرساند تا شاهزاده پارسی مشتاق شنیدن ادامه قصه تا شبی دیگر بماند. قصه گفتن بهانهای بود برای زنده ماندن، زنده ماندن شهرزاد. البته این واقعیتی است که اگر قصهگو نتواند مخاطبش را پای قصههایش نگه دارد، خودش و قصهاش محکوم به مرگ خواهند شد. اگر سریال پوست شیربعد از گذشت سه فصل، پیش چشم مخاطبش زنده مانده به خاطر همین است. منتظر نگه داشتن برای تماشای فرجام قصه، همان اکسیر شرقی است که برادران محمودی برای طراحی هر قسمت پوست شیربه کار گرفتند.