سیدحسین امامی، دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی:اخیرا کتاب «روش لایهای در اندیشهپژوهی» تالیف دکتر علیاکبر علیخانی، استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران بههمت نگاه معاصر منتشر شد. این پژوهشگر روش تحقیق جدیدی برای «اندیشهپژوهی» طراحی و تدوین کرد. برای نخستینبار است که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی یک پژوهشگر ایرانی روش تحقیق ابداع و ارائه کرده است. تمرکز اثر بر ارائه روش تحقیق برای اندیشهپژوهی و اندیشهشناسی است و تلاش شده روشی کاربردی با اصول و قواعد روشن ارائه شود تا پژوهشگران را با خطای کمتر و فایده بیشتر به نتیجه برساند. در گفتوگویی با وی به بررسی ابعاد این روش پرداختهایم.
آقای دکتر! بحث را از اهمیت و ضرورت روش در پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی آغاز میکنیم لطفا بفرمایید که روش در پژوهش چه جایگاهی دارد؟
در علوم دقیقه و علوم تجربی ابزارها، شیوهها و مسیرهایی برای انجام پژوهشهای مختلف وجود دارد که پژوهشگر و مخاطب را تا حد زیادی مطمئن میکند مسیر پژوهش را درست رفته و نتایجی که بهدست آورده قابل اعتماد است. علوم انسانی و اجتماعی بهدلیل ذات، ماهیت و ویژگیهایی که دارد فاقد ابزارهای اندازهگیری و سنجش همانند علوم تجربی است، بنابراین پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی باید شیوهها، مسیرها و شاخصهای خاص خود را داشته باشند تا بتوان مطمئن شد مسیر پژوهش در حد توان بهدرستی طی شده و نتایج و دستاوردهای پژوهش تا حدی قابل اعتماد است. در قدیم برای اطمینان از درستی تفکر و برای پرهیز از خطای فکر، علم منطق را درست کرده بودند، طبیعی است که در دنیای پیچیده امروز و با گسترش زیاد علوم انسانی و اجتماعی، علم منطق پاسخگو نیست.
در علوم انسانی و اجتماعی به روشها و ابزارهای دقیقتر و تخصصیتر نیاز داریم تا بر اساس آنها بتوانیم پژوهش انجام دهیم و از مسیر درست و شاخصهایی که درستی مسیر را نشان دهند به ابهامات و پرسشهایمان پاسخ گوییم یا نیازهایمان را برآورده سازیم. مهمترین وظیفه و دغدغه علوم انسانی و اجتماعی فهم و درک پدیدههای انسانی و اجتماعی و رفتارهای انسانی است بهگونهای که حتیالامکان نزدیک به واقع و آنگونه که هست باشد. چون ما نمیتوانیم این فهم و درک را از طریق ابزارهای فیزیکی و مادی بهدست آوریم یا آنگونهکه در علوم دقیقه رایج است و قابل مشاهده و اندازهگیری نیست، به ناچار مجبوریم روشها، مسیرها، قواعد و اصولی را طراحی، تدوین و ابداع کنیم که براساس آن بتوانیم از طریق پژوهش به فهم پدیدههای سیاسی، اجتماعی و رفتارهای انسانها دست یابیم. بنابراین اهمیت و ضرورت روش در علوم انسانی و اجتماعی به فلسفه وجودی و هدف اصلی این علوم بازمیگردد. این علوم بهوجود آمدهاند تا پدیدهها و رفتارهای سیاسی اجتماعی انسانها را درک کنند، بر اساس آن برنامهریزی و مشکلات و مسائل را حل کنند یا راههای رشد و پیشرفت و تکامل و تعالی جوامع را هموار سازند.
بهعبارت دیگر این دو وظیفه مهم یعنی نخست حل مسائل و مشکلات جوامع بشری و دوم طی کردن فرآیند رشد و پیشرفت و توسعه، منوط به اتخاذ راهها و روشهایی در انجام پژوهشهاست که آنها را قابل اعتماد و قابل اتکا کند و جامعه علمی مربوطه و سیاستگذاران و تصمیمگیران بتوانند نتایج آن پژوهشها و تحقیقات را بپذیرند و قانع شوند که بر اساس این یافتهها و نتایج؛ سیاستگذاری، قانونگذاری و برنامهریزی کنند و سرنوشت میلیونها انسان و جامعه را براساس این پژوهشها رقم بزنند. طبیعی است هیچ متنی تا این حد قابل اعتماد و اتکا و قابل پذیرش دانشمندان و سیاستگذاران نخواهد بود، مگر اینکه از راهها و مسیرهای درست و براساس قواعد و اصول از پیش تعیین و تجربه شده انجام شده باشد و این مسیر و قواعد همان روش تحقیق است.
بهعبارت دیگر روش تحقیق مسیر، چهارچوب، قالب و مجموعهای از اصول و قواعدی است که براساس آن پژوهش را انجام میدهیم و میتوانیم بهطور نسبی مطمئن باشیم که تا حدی مسیر را درست به پیش رفتهایم و به یافتههای نزدیک به واقع رسیدهایم. روش تحقیق؛ مساله و هدف پژوهش، فرآیندهای تحقیق، نحوه استدلال و استنباط و استنتاج و یافتهها و دستاوردهای تحقیق را شفاف میکند، بر فرض که پژوهشگر در مواردی به خطا رفته باشد با شاخصهای روششناختی تا حدی میتوان مواضع خطا را نشان داد تا اصلاح شود. در مقابل پژوهشهای علمی، نظرات و دیدگاههای افراد یا متون رسانهای قرار دارند که صرفا نظر و تحلیل نویسندگان آن را منعکس میکنند و برای دیگران و ازجمله در سیاستگذاری و برنامهریزی و قانونگذاری قابل اعتماد و اتکا نیستند، چون صرفا نظر و تحلیل شخصی افراد محسوب میشوند.
کتاب جدیدی با عنوان روش تحقیق لایهای در اندیشهپژوهی منتشر کردید و در آن برای اولینبار روش تحقیقی جدید برای اندیشهپژوهی ابداع و ارائه کردید، ابتدا درمورد بخشهای مختلف این کتاب توضیح دهید.
کتاب دارای دو بخش اصلی است، در بخش اول دو بحث پایهای مطرح شده است: بحث نخست به شبکه مفهومی روش میپردازد و معانی روش، انواع روش تحقیق، چیستی روششناسی و انواع آن، فراروش و شبهروش و... روشن شده است. هرکدام از این مفاهیم دارای تعاریف و شاخصهای خاص خودشان هستند و تعاریف، تقسیمبندیها و شاخصهایی برای آنها ارائه شده است. بحث دوم به اندیشه و اندیشهورزی میپردازد و تعاریف و شاخصهایی از اندیشه بهمعنای عام و خاص در عرف علمی، اندیشهورزی و انواع آن، کارویژههای اندیشه و اندیشهورزی، آسیبشناسی کلان اندیشهورزی، تفاوت اندیشهشناسی و اندیشهپژوهی، نظریهپردازی در اندیشه، شبهاندیشه و سطوح و جایگاه دانش و اندیشه و ارتباط آنها و... پرداخته شده است. این دو بحث یعنی تحلیل مفهومی روش و تحلیل مفهومی اندیشه، مباحث تقریبا پایهای و ضروری برای این کتاب است که هم چشماندازی از روش و چشماندازی از اندیشه بهدست میدهد. بخش دوم کتاب وارد روش لایهای در اندیشهپژوهی میشود و این همان روشی است که در این کتاب ابداع و ارائه شده است.
در علوم انسانی و اجتماعی دهها بلکه بیش از یکصد روش برای انجام تحقیقات مختلف وجود دارد و هرروشی برای انجام تحقیق در حوزه و موضوع خاص و متناسب با خودش طراحی شده است. برخی از حوزههای علمی روش تحقیق خاص خود را ندارند و از روشهای نزدیک به این حوزه استفاده میکنند. بهنظر میرسد روش تحقیق حرفهای که ویژه اندیشهپژوهی باشد وجود نداشته است و از روشهای نزدیک به آن یا رویکردها و توصیههای روششناختی یا روشهای متناسب با آن استفاده میشده است. روش تحقیق لایهای بهطور خاص و جامع ویژه اندیشهپژوهی است.
در این کتاب مقصود از اندیشه چیست؟ آیا نوع خاصی از اندیشه مثل اندیشه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... مدنظر بوده است؟
مقصود از اندیشه که در بخش اول کتاب توضیح دادهام اندیشه بهمعنای خاص در عرف علمی است. اندیشه در عرف علمی دو معنای عام و خاص دارد، اندیشه بهمعنای عام در عرف علومانسانی و اجتماعی عبارت است از: «نتیجه و دستاورد کلنجارهای فکری اندیشمندان برای حل مسائل و پاسخ به پرسشهای جامعه خود در موضوع و تخصص مربوطه».
نتایج اندیشیدن و اندیشهورزی عام توسط دانشمندان، پژوهشگران و متفکران میتواند درقالبهایی مثل نظریه، نظام فلسفی، متون تخصصی، متون ادبی، انواع قالبهای هنری و موارد مشابه ارائه شود، اما معنای خاص اندیشه در عرف علمی عبارت است از: «مباحث کمابیش منسجم برآمده از یک نظام معرفتی که با رویکردهای تجویزی، هنجاری، تبیینی، تفسیری و سنجشی به مسالهها و موضوعات حوزه تخصصی مربوطه میپردازد و دغدغه اصلی آن حل مسائل یا پیشرفت در یکی از حوزههای تخصصی انسانی و اجتماعی است.» بنابراین اگر بخواهیم شاخصهایی برای اندیشه به معنی خاص در عرف علمی ذکر کنیم عبارت است از:
1. مشکلات، مسالهها و بحرانهای جاری جامعه در حیطه تخصصی هر اندیشهای، محور مباحث آن است.
2. مباحث رویکرد حل مساله دارند.
۳. به علل و ریشههای مشکلات عقبماندگی و انحطاط در موضوع مورد بحث میپردازد.
4. برای حل مسائل و مشکلات راهحل و راهکار میدهد اعم از اینکه بلندمدت باشند یا درقالب توصیه راهبرد الگو و موارد مشابه ارائه شوند.
5. به تجویز و ارائه راهکار برای رشد توسعه و پیشرفت در حوزه مربوطه میپردازد.
۶ در یک نظام معرفتی کلانتر ریشه دارد.
7. در قالبهای علمی و پژوهشی ارائه میشود.
8. قابل سنجش، ارزیابی و رد یا اثبات است.
اینها شاخصهای اندیشه بهمعنای خاص در علوم انسانی و اجتماعی است که موضوع اصلی این کتاب است، اما در پاسخ به این پرسش که روش تحقیق لایهای، پژوهش در اندیشههای چه حوزه تخصصی را پوشش میدهد باید عرض کنم که این روش قابلیت استفاده برای تحقیق در تمام اندیشههای تخصصی اعم از اندیشههای سیاسی، اجتماعی حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی، هنری، مدیریتی و سایر حوزههای علوم انسانی و اجتماعی را دارد. این روش تحقیق به مثابه قالب و مسیر میتواند ما را با خطای کمتر و اتقان بیشتر به هدف برساند و بهطور نسبی و تا حدی مطمئن کند که در فهم اندیشه متفکر مورد مطالعه به نتایج درستی رسیدهایم.
روش تحقیق لایهای به چه معناست. در این روشی که ارائه کردید، محقق باید چه مسیری را طی کند؟
روشی که طراحی و تدوین کردهایم دارای ۵ مرحله است و هرمرحله چندین لایه دارد. مرحله نخست پیشااندیشهشناسی است که دارای چهار لایه است. مرحله دوم اندیشمندشناسی است که شش لایه دارد. مرحله سوم اندیشهشناسی است که پنج لایه دارد. مرحله چهارم پسااندیشهشناسی نام دارد که دارای هفت لایه است و مرحله پنجم مرحله اندیشهشناسی است که چهار لایه را شامل میشود. بنابراین ما در هر مرحله، تعدادی از لایههای اندیشه متفکر مورد مطالعه را روشن میکنیم و هرلایه دارای چندگام یا اقدام است که طبق آنها پژوهشگر به پیش میرود و در هرلایه و هرگام، بخشی از اندیشه مورد مطالعه را برای ما روشن میکند. بهدلیل طولانینشدن بحث از ذکر عناوین لایهها و اقداماتی که در پژوهش انجام میشود خودداری میکنم و فقط همین نکته را عرض میکنم که این روش انعطاف دارد هر پژوهشگری در هر تحقیقی فقط بعضی از مرحلهها را انجام دهد، یعنی برای پژوهش در اندیشهها و اندیشهپژوهی براساس این روش، لازم نیست حتما هر پنج مرحله انجام شود. ممکن است پژوهشگری فقط مرحله اندیشهشناسی یا پسااندیشهشناسی یا مرحله فرااندیشهشناسی را انجام دهد.
نکته مهم دیگر اینکه در ابتدای این روش نحوه طراحی تحقیق و نحوه نوشتن مقدمه و در پایان این روش نحوه نوشتن نتیجهگیری بیان شده است. ضرورت پرداختن به این دو موضوع یعنی نحوه نوشتن مقدمه و نتیجهگیری، به این دلیل بوده که در کتابهای روش تحقیق موجود بهطور شفاف گفته نشده است. گاهی دانشجویان در نوشتن مقدمه روشمند مشکل دارند و برخی بهطور دقیق نمیدانند یک مقدمه روشمند دارای چه ویژگیهایی است و باید در مقدمه به چه موضوعات و مسائلی بپردازند. در ابتدای این روش در بخش دوم کتاب، نحوه طراحی تحقیق و نوشتن یک مقدمه روشمند که حدودا ۱۲ تا 16 وظیفه یا کارکرد دارد بیان شده است. در پایان این روش به نحوه نوشتن نتیجهگیری پرداختهام. اول تعاریف مشخص و روشنی از خلاصه، جمعبندی، چکیده و نتیجهگیری ذکر شده و شاخصهایی برای هرکدام تدوین شده است، همچنین به تفاوت خلاصه، جمعبندی، چکیده و نتیجهگیری اشاره میشود. بنابراین این دو بحث یعنی نحوه طراحی تحقیق و نوشتن مقدمه روشمند، و نحوه نوشتن نتیجهگیری یا خلاصه یا جمعبندی برای تمام پژوهشگران در تمام حوزهها مفید است و مختص اندیشهپژوهی نیست. برای اینکه گفتوگو برای خوانندگان ارجمند کسلکننده نشود در مورد روش بیشتر توضیح نمیدهم، علاقهمندان میتوانند به کتاب مراجعه کنند.
اگر اجازه بفرمایید بحث را از کتاب روش لایههای در اندیشهشناسی فراتر ببریم، من مایلم این پرسش را مطرح کنم که اندیشمندان ایرانی در دنیای اندیشه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در دنیای امروز چه جایگاهی دارند؟ آیا ما اندیشمندانی در تراز جهانی داریم؟
امروز جامعه علمی ایران در رکود اندیشه به سر میبرد. اندیشمندان ایرانی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی -که در داخل ایران ساکن هستند- در مجامع علمی دنیا مطرح نیستند و جایگاهی ندارند، حتی ما درقالبهای فرصت مطالعاتی، ماموریت علمی، عضو تحریریه مجلات بینالمللی، شرکت در همایشهای بینالمللی و موارد مشابه حضور چندانی نداریم و بهشدت ضعیف هستیم. اینگونه سفرهای علمی و مشارکتها امری بسیار رایج در دنیای امروز است و دولتها و دانشگاهها و مراکز علمی بسیار از آن حمایت میکنند، ضمن اینکه این امر، نوعی دیپلماسی عمومی یا علمی است. ایران در این زمینه حتی از کشورهای منطقه خیلی عقبتر است. در داخل ایران نیز استادان و پژوهشگران و متفکران در عسرتند. جامعه علمی و اندیشهای در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در ایران از پویایی و نشاطی که شایسته ایران و ایرانی است برخوردار نیست.
اگر اینگونه است پس آثار خوب و نوآورانهای که منتشر میشود یا موفقیتهای علمی چیست؟ شما جشنواره بینالمللی فارابی را تاسیس کردید، متون و ادبیات علمیِ میانرشتهای را ایجاد کردید و گسترش دادید، همایش بینالمللی صلح و حل منازعه برگزار میکنید که چهارمین دورِ آن خردادماه سال آینده برگزار میشود، فعالیتهای علمی بسیاری در گوشه و کنار کشور شاهد هستیم. اینها چه جایگاهی دارد؟ در سطح جهانی نیست؟
من منکر این فعالیتها و پژوهشها و آثار نوآورانه استادان و نویسندگان ایرانی نیستم، ولی به چند نکته مهم باید توجه کرد؛ نخست اینکه اینها نتیجه تلاش و دغدغههای فردی و بخشیِ استادان و پژوهشگران یا مدیر یک مرکز علمی و پژوهشی است، حمایتهای نظاممند و تأثیرگذار وجود ندارد. دوم اینکه هر کدام از اینها با صرف وقت و انرژی طاقتفرسا انجام میشود و با صدها مانع و مشکل اداری و کمبود مواجه هستند که بخشی از توان و انرژیِ پژوهشگران و استادان صرف رفع همین موانعِ حاشیهای میشود، و افراد خسته میشوند و پس از مدتی کار را رها میکنند، کارها تداوم نمییابد یا به صورت دیگری انجام میشود، یا از نو کار دیگری شروع میشود، پیوستگی و انباشت وجود ندارد. سوم اینکه این کارها جزیرهای است و در یک شبکه نظاممند، متصل به هم و هدفمند نیست و ارتباط ارگانیک بین فعالیتهای یک حوزه تخصصی وجود ندارد، و در حوزههای مختلف علمی به جریان تبدیل نشده است. چهارم اینکه تمام فعالیت های علمی کشور درواقع یکصدم آن چیزی است که بایسته و شایسته است انجام شود. پنجم اینکه حوزه حکمرانی و سیاستگذاری و قانونگذاری و مدیریت اجرایی کشور، ارتباطی با جامعه علوم انسانی و اجتماعی ندارد و از اندیشه متفکران و آثار آنها استفاده نمیکنند. ششم اینکه گذشته از مشکلات مالی و عدم تخصیص بودجه برای فعالیتهای پژوهشی و سفرهای علمی، دخالت افراد و سازمانها و نهادهای خارج از عرصه دانش و پژوهش در امور علمی و پژوهشی و دانشگاهی زیاد و خارج از قاعده است. هفتم اینکه درمجموع جامعه علمی و اندیشهای کشور و استادان و پژوهشگران، رضایت ندارند و در سختی زندگی و کار میکنند و نسل جوان و نخبگان به مهاجرت روی آوردهاند.
طبیعی است در چنین شرایطی متفکران و صاحبنظران و نظریهپردازان در حد قابل قبول و تاثیرگذار در تراز جهانی پدید نمیآیند، البته اندیشمندان و استادان برجستهای در حوزه علوم انسانی و اجتماعی داریم که از نظر تخصص و مهارت و نوآوری در تراز جهانی هستند اما هم تعدادشان اندک است و هم در جهان مطرح نیستند، همچنان که استادان و اندیشمندان زیادی در تراز ملی داریم، اما در سطح ملی مطرح نیستند. بنابراین باید بین وجود اندیشمندان و دانشمندان و متفکران بزرگ از یکسو و مطرح بودن و موثر بودن و تاثیرگذار بودن آنها از سوی دیگر تفکیک قائل شویم. وجود داشتن اندیشمند و متفکر یک بحث است و مطرح بودن آنها در عرصه جهانی و ملی و داشتن تعامل و گفتوگو با سایر اندیشمندان و مجامع علمی بحث دیگری است. ما اندیشمندان بزرگی هم در تراز بینالمللی و هم در تراز ملی داریم، ولی در سطح بینالمللی بریده از دنیا هستیم و در سطح ملی نیز ارتباطات علمیِ پویا و با نشاط و مجامع و گفتوگوهای زنده و مستمر بین تمام اندیشهها و گرایشها وجود ندارد. دانش و پژوهش و اندیشه در هر کدام از حوزههای تخصصیِ علوم انسانی و اجتماعی در ایران به یک جریان تبدیل نشده است، این متفکران به صورت فردی کار میکنند و به صورت فردی مطرح شدهاند و دستاوردهای فکری پژوهشی و اندیشه آنها نتیجه تلاشهای شخصی آنهاست که از زندگی و جان و مال خود مایه گذاشتهاند تا به مراتب بالایی برسد ولی حمایت نظاممند و سیستماتیک توسط نهادهای علمی کشور از آنها یا وجود ندارد یا بسیار ناچیز است.
آنچه در مجامع علمی و دانشگاه های معتبر دنیا دیده میشود این است که به صورت شبکهای و سیستماتیک کارهای پژوهشی انجام میدهند، مجلات علمی منتشر میکنند و همایشهای علمی در سطح ملی و بینالمللی برگزار میکنند و نهتنها با انواع موانع اداری و امنیتی مواجه نیستند بلکه از حمایتهای همهجانبه برخوردارند. ما در جامعه علوم انسانی و اجتماعی کشور و حتی در یک دانشگاه، این شبکه نظاممند و بههمپیوسته را نداریم، اگر پژوهشی انجام میدهیم به صورت فردی و به سختی انجام میشود، در اندک مؤسسات پژوهشی نیز اگر بودجه مختصر هزینه میشود بیشتر هدر دادن بودجه است تا انجام پژوهشهای بنیادین و ماندگار توسط پژوهشگران برجسته در سطح استانداردهای جهانی. اگر با انواع سختیها همایش بینالمللی برگزار میکنیم فقط در همان محدوده تلاش میکنیم نشستها و گفتوگوهایی برگزار شود یا ادبیاتی در آن موضوع تولید شود، اینها به صورت نظاممند و سیستماتیک با هم ارتباط ندارند و در راستای یک هدف واحد و عالی حرکت نمیکنند و توسط مراجع هوشمند سیاستگذاری، برنامهریزی و مدیریت نمیشوند. امروزه بیش از هر زمان دیگری دارای مجلات و مقالات علمی پژوهشی هستیم و بیش از هر زمان دیگر کشور در انواع مشکلات و بحرانها غوطهوریم و دستوپا میزنیم.
پس پرسش اساسیتر این است که چرا ما اندیشمندان جهانی نداریم؛ اندیشمندانی که در سطح جهان همگان منتظر آثار و نظرات آنها باشند؟
اینکه ما اندیشمندان جهانی و مطرح در دنیا نداریم دلایل متعددی دارد که به برخی از آنها اشاره شد. ظهور دانشمندان بزرگ به شرایط و بسترهای خاص خودش نیاز دارد و در طول دهههای متمادی اتفاق میافتد. اینگونه نیست که اگر ما اراده کنیم یا دوست داشته باشیم یا دستور بدهیم اندیشمند و متفکر داشته باشیم و متفکرانی ظهور کنند یا سازمانها و مراکز خاصی را بودجه و اختیارات بیحد بدهیم تا متفکر تولید کنند. ظهور دانشمندان و متفکران بزرگ در سطح ملی و جهانی تابع هیچکدام از متغیرهای بالا نیست. دانشمندان و متفکران در شرایط و بسترهای خاصی میبالند و ظهور میکنند، این بسترها و شرایط به دهههای متمادی بلکه به قرن نیاز دارد ولی شروع آن از جایی باید اتفاق بیفتد و به سیاستگذاری، قانونگذاری و برنامهریزیِ بلندمدت نیاز دارد تا با ایجاد آرامش در جامعه علمی، آزادی تفکر و اندیشه، تکریم و احترام، حمایتهای همهجانبه، ایجاد شورونشاط علمی، کنار گذاشتن خطکشیهای «من-دیگری» و «خودی-غیرخودی» و... این زمینهها و بسترها فراهم شود. در ایران پس از انقلاب اسلامی، تقریبا و بهطور نسبی در دهه ۶۰ زمینهها و بسترهای اولیه و ساختارها آماده شد و در دهه 70 و تا اواسط دهه 80 نویسندگان و اندیشمندانی ظهور کردند و طیف گستردهای از کارهای پژوهشی جدید و نسبتا عمیق خلق شد و تقریبا دورهای است که شاهد جهش علمی و پژوهشی و نوآوریِ اندیشهای در جامعه علمی ایران هستیم. از اواخر دهه 80 بهتدریج رکود و افول آغاز شد که تا به امروز ادامه دارد، البته میزان رکود و سرعت افول در این دوره یکسان نبوده و در این میان گاهی فعالیتها و اقداماتی ارزشمندی هم انجام شده ولی به نظر بنده مجموع روند به نسبت شرایط زمانی و جهانی، رو به افول بوده است.
علل این امر را چه میدانید؟
علل و دلایل متعددی دارد که به برخی اشاره شد، به نظرم مهمترینِ آنها سیاستزدگی علم و دانش و پژوهش و دانشگاه است. مقصود از سیاستزدگی، دخالتهای سیاسی و خطی و جناحی و وارد کردن رویکردهای متعصبانه ایدئولوژیک به حوزه علم و پژوهش و دانشگاه است. دانش و پژوهش و جامعه علمی، منطق و روال و دغدغهها و اهداف خاص خودش را دارد و باید داشته باشد، اگر از مسیر خود منحرف و جدا شود یا متغیرهایی که به وظایف ذاتی آنها ارتباطی ندارد وارد آن شود دچار افسردگی، بیانگیزگی و رکود میشود و از وظیفه اصلی خودش بازمیماند. احزاب، گروهها، جریانهای سیاسی و رسانهها؛ اهداف و دغدغههای خاص خودشان را دارند که با اهداف و دغدغههای حوزه دانش و پژوهش تفاوت دارد. یک حزب و گروه سیاسی و یک دولت، دغدغه چهارساله یا هشتساله دارد، هدف آنها کسب قدرت و باقیماندن در قدرت است در حالیکه دانشگاه و دانش و پژوهش دغدغه پنجاهساله و صدساله دارد و باید داشته باشد. دغدغه متفکر، نظریهپرداز، و جامعه علمی، حل مسائل و مشکلات جامعه، سعادت مردم، و رشد و توسعه و تکامل جامعه است، این دغدغهها و اهداف به چشماندازها و زمانهای 20، 30، و 50 سال نیاز دارد. دانش و دانشگاه و پژوهش باید از آفات و مشکلات و گرفتاریهایی که احزاب و جناحهای سیاسی و دولتها دارند مصون باشد، با تغییر دولتها نباید دانشگاه و دانش و پژوهش تحتتاثیر قرار گیرد، دولتمردانِ خردمند به دانش و دانشگاه و پژوهش این فرصت را میدهند که راه خودش را برود و فقط از او راهحل برای حل مشکلات، یا راهکارها و نظریههای پیشرفت و توسعه طلب میکنند. گمشده سیاست قدرت و گمشده دانش حقیقت است. سیاست نباید برای رسیدن به گمشدهاش، جامعه علمی را ابزار قرار دهد، چون موفق نمیشود و جامعه علمی را به رکود و نابودی میکشاند و کارکردش را مختل میکند، ماهیت و خاصیت علم و دانش و پژوهش بهگونهای است که چندان مورد استفاده ابزاری برای خط و جناح و گروه و احزاب سیاسی قرار نمیگیرد، البته جدل و جدال هم نمیکند ولی صحنه را ترک میگوید و به لاک خود فرو میرود و این آغاز تیرهروزیِ یک جامعه خواهد بود. در چنین فضایی نمیتوان انتظار داشت که متفکران بزرگ ظهور کنند یا جریانهای قوی و تاثیرگذار علمی پدید بیایند.
علت دیگر، بیمهری به جامعه علوم انسانی و اجتماعی کشور است. این بیمهری در چند دهه گذشته در جامعه ایران به شیوههای مختلف خود را نشان داده است. در موارد متعددی طی چند دهه گذشته دانشمندان و جامعه علوم انسانی و اجتماعی کشور، به بهانههای مختلف مثل غربزده، لیبرال، غیرکاربردی، بیفایده و... مورد هجمه و تحقیرِ برخی سیاستمداران، مدیران، احزاب و گروهها، و برخی رسانههای سیاسی قرار گرفتهاند. جلوه دیگر بیمهری به علوم انسانی و اجتماعی در ایران وضعیت مالی بسیار اسفبار این رشتهها و تقریبا رکود پژوهشهای مربوط به آنهاست. با اینکه ایران یک کشور در حال توسعه است، بودجههای پژوهشی آن در حوزه علوم انسانی و اجتماعی و حقوق اساتید و گرنتهای پژوهشی در حد عقبماندهترین و فقیرترین کشورهای دنیاست. کشورهایی که اندیشمندان و متفکران بزرگی در سطح بینالمللی دارند و روندها و جریانهای علوم انسانی و اجتماعی را در سطح جهان خط و جهت میدهند سرمایهگذاریهای هنگفتی روی علوم انسانی و اجتماعی انجام میدهند و استادان و پژوهشگران برای انجام پژوهش و بهاجرادرآوردن ایدههای خود در این کشورها مشکل و دغدغه مالی و اداری و سازمانی ندارند، رقمهای بسیار بالا و حیرتانگیزی از گرنتهای پژوهشی در اختیار آنهاست و با آنچه در ایران میگذرد قابل مقایسه نیست. در ایران فقط نام و شبحی از پژوهش و گرنت و حمایت از پژوهش و استاد داریم و عملا در پایینترین و فقیرترین سطح از این جهت هستیم، طبیعی است که در چنین شرایطی و با چنین وضعیتی نباید انتظار داشت که متفکران بزرگی در سطح و تراز بینالمللی داشته باشیم. امنیتی کردن فضای دانش و دانشگاه، و ورود نگرشهای امنیتی به این حوزه، از دیگر علتهای آسیبزا است.