کد خبر: 79129

سرو دهه هشتادی‌ام را دوست دارم!

بعد از چندسال وقفه کرونایی، چراغ دیدار رهبر با شاعران در نیمه ماه مبارک امسال دوباره روشن شد و ما اولین میهمانان دوران پساکرونا بودیم. بیشتر بودن تعداد میهمانان و به‌ویژه خانم‌ها با چشم غیرمسلح هم مشخص بود و همه آن را به فال نیک گرفتند.

نفیسه سادات‌موسوی، شاعر:بعد از چندسال وقفه کرونایی، چراغ دیدار رهبر با شاعران در نیمه ماه مبارک امسال دوباره روشن شد و ما اولین میهمانان دوران پساکرونا بودیم. بیشتر بودن تعداد میهمانان و به‌ویژه خانم‌ها با چشم غیرمسلح هم مشخص بود و همه آن را به فال نیک گرفتند. دل تو دل کسی نبود. یکی شوق دیدار داشت و دیگری ذوق اقامه نماز پشت رهبر. یکی در خوف و رجای این بود که بداند امسال قرار است شعرخوانی داشته باشد یا نه و دیگری نگران بود نکند کتاب‌ها و نامه تقدیمی‌اش به دست رهبر نرسد. گعده‌های دونفره و سه نفره و چندنفره گوشه‌گوشه حسینیه شکل گرفته بود و عطر اشتیاق و انتظار فضا را پر کرده بود. شاعرانی که از راه‌های دور و نزدیک مثل اصفهان و خراسان و قم و سیستان‌و‌بلوچستان آمده بودند به قمی‌ها و تهرانی‌ها غبطه می‌خوردند که امکان حضور بیشتری در این محفل دارند و قمی‌ها و تهرانی‌ها داشتند می‌شمردند که چند سال از آخرین حضورشان گذشته و اصلا بخت بیشتری برای حضور نداشته‌اند. تعدادی هم که بار اولی بود که دعوت شده بودند، شماره‌ها رد و بدل می‌شد و آدرس صفحات شبکه‌های اجتماعی هم. میهمانی هنوز شروع نشده بود که یخ میهمانان آب شد.
بالای جایگاه پرده سبز خوش‌رنگی آویزان بود و کتیبه بالای آن منقش به این حدیث پیامبر که «ان من الشعر لحکما و آن من البیان لسحرا». شاعری نبود که با دیدن این حسن انتخاب لبخند بر لبش نقش نبندد. کمی بیش از سه ربع به اذان مانده بود که رهبر وارد حسینیه شدند و شاعران در همان صف‌های نماز از ایشان با تمام جان استقبال کردند. چند نفری برخاستند و یکی دو بیتی به عربی خواندند و بعد حاج‌آقا کلامی دوبیت ترکی خواندند و یک رباعی از میان خانم‌ها خوانده شد که ناگهان شاعر جوانی رندانه طلب انگشتری برای رفتن به خواستگاری کرد. لبخند دلنشین رهبر از همان ثانیه بر صورتش نقش بست و تا پایان ضیافت هم همراهش باقی ماند. 
بعد از نماز هم نوبت به هم‌سفره شدن با میزبان رسید. رهبر افطار خود را کنار میهمانان و سر سفره‌ای که ابتدایش آقایان بودند و از میانه‌اش خانم‌ها میل کردند و در خلال افطار با سعه صدر و گشاده‌رویی با شاعران همکلام می‌شدند. ما مثل خیلی‌های دیگر لقمه‌ای نان می‌خوردیم و لختی غرق تماشای روی ماه بودیم که ناگاه اعلام کردند مراسم در‌حال آغاز است و تقریبا همه خانم‌ها باقی‌مانده افطارشان را که قابل توجه بود برداشتند تا بعدا که به خانه برگشتند تمامش کنند!
با اینکه جای مراسم مثل همیشه اتاق کوچک حسینیه بالا نبود ولی چینش و فاصله‌ها دقیقا با همان ترتیب بود و حس و حال همیشگی و صمیمی دیدارهای شاعران بر فضای جلسه از همان ابتدا حاکم بود. استاد اسفندقه مجری و مدیر مراسم بودند و با غزلی از حضرت حافظ جلسه آغاز شد. رهبر تدقیق و تظریف را از همان ابتدا شروع کردند و با اشاره به فعلی که ردیف شعر حافظ بود، نکته‌ای ادبیاتی گوشزد کردند و بدون فوت وقت شعرخوانی‌ها شروع شد. پیشکسوت‌ها در کنار جوان‌ها، خانم‌ها در کنار آقایان، عاشقانه‌ها در کنار آیینی‌ها و خلاصه ضیافت ماه، بازتابی بود از دل جامعه. انگار همه چیز در اشلی کوچک‌تر اینجا حاضر بود. طنازان به نمایندگی از مردم دغدغه‌مند از مشکلات معیشت و وام و وعده‌های بی‌سرانجام مسئولان گفتند و معترضان از التهابات ماه‌های اخیر کشور و برندگان سود و زیان آن خواندند و اهل‌بیتی‌نویس‌ها ابراز ارادت کردند و عاشقانه‌سراها جلسه را تلطیف کردند. زنان از عظمت زنان خواندند و مادری و مام میهن و زبان مادری و مادر سادات و ابیات درخشان اشعارشان بارها زبان رهبر را به تحسین و تایید و تشویق باز کرد. نمایندگان غزل و مثنوی و قصیده و سپید و رباعی همه در جمع حاضر بودند. فارسی و عربی و ترکی هم در کنار هم نماینده داشتند و از بین شعرهای فارسی، ایرانی و هندی و پاکستانی شعر خواندند. اشارات و التفات رهبر به شعرها‌انگیزه بخش شاعران بود. مخصوصا جوان‌ترها از دل نکاتی که ایشان به شاعری می‌گفتند یادداشت برمی‌داشتند تا در مسیر شعری خود نصب‌العین قرار دهند. مثل جایی که رهبر از شعر نوشتن برای مادربزرگ و برای پدر استقبال کرد و دعوت کرد که شاعران این کار را بیشتر انجام دهند. یا جایی که گفتند خلأ شعر آیینی ما شعر برای حضرت خدیجه است و از شاعران خواستند اهتمام بیشتری روی این مساله داشته باشند. تذکرات و نکات نمکین رهبر هم که با زبان و بیانی مستور و لطیف خطاب به بعضی از شاعران بیان می‌شد بسیار دلنشین و دقیق بود و همه را میهمان لبخند می‌کرد. مثل جایی که برای اشاره به اینکه استاد اسفندقه بین شعرخوانی‌ها، شعرهای طولانی می‌خواند گفتند «یکی از گرفتاری‌های ما در این جلسه حافظه خوب آقای اسفندقه است.» یا جایی که به فرید بزرگوار پس از لختی صحبت در مقدمه شعرخوانی وقتی خودش اذعان کرد که نمی‌تواند خوب صحبت کند، گفتند «البته شعر شما از نثرتون بهتره.» و چند قند و شکر دیگر از این دست که در طول جلسه تکرار شد. 
ساعت‌ها از پی هم می‌گذشتند اما فضای حاکم بر جلسه بوی خستگی و کسالت نمی‌داد. حال خوب رهبر و شعرها به همه شاعرها منتقل شده بود و همه پرانرژی و سر کیف منتظر بودند شاعر بعدی و بعدی شعر بخواند. گمانم تعداد کسانی که شعر خواندند هم مثل تعداد حاضران از هرسال بیشتر بود. گرچه سهم خانم‌ها فقط کمی بیش از همیشه بود و هفت نماینده داشتند، اما وزن محتوایی و مضمونی شعرهایشان به قدر کافی بالا بود که بخش قابل توجهی از تحسین‌ها را به خود اختصاص دهند. 
چای خوردن‌های یکی پس از دیگری رهبر هم برای ما چای‌خورها اتفاق خوبی بود. به ازای هر بار چای خوردن ایشان ما هم یکی خودمان را میهمان می‌کردیم و شاید به همین دلیل بود که وقتی با فرارسیدن نیمه‌شب و پایان صحبت‌های انتهایی آقا خطاب به شاعران، پایان جلسه اعلام شد، سرحال‌تر از آن بودیم که توقع پایان جلسه را داشته باشیم. گعده پایانی این ضیافت که همیشه منجر به حلقه زدن شاعران گرد رهبر و اساتید پیشکسوت و گپ‌و‌گفت با آنهاست، این‌بار هم برقرار بود و شاعران موقع ترک حسینیه هر‌یک به اندازه دلچسب توشه از نگاه و کلام و نفس رهبر برداشته بودند و سعی می‌کردند با بیانش به دوستانش فخر بفروشند. قول و قرارها برای دیدار و تماس و پیام گذاشته شد و هرکسی لبخند خود را در آغوش گرفت و راهی خانه شد. 

مرتبط ها